سینمای جمهوری اسلامی ایران دچار بحران است و این به خوبی در فیلم هایی که به نمایش در می آید آشکار است
سینما در جهان دستخوش تحول است و گاه روز به روز به روز بهتر میشود و گاه روز به روز بدتر.
اگر روند روز به روز بدتر شدن ادامه پیدا کرد و متوقف نشد یعنی کل صنعت دچار مشکل است. صنعت فیلمسازی در سینمای جمهوری اسلامی ایران دچار همین مشکل است. از زمان شیوع بیماری کرونا، صنعت فیلمسازی آنلاین در فضای مجازی راه افتاد حتی حالا شاید بهتر بتوان در این مورد قضاوت کرد.
قبلا آثار دیگران را از پیش و پس از «انقلاب» مورد بررسی قرار دادیم و دیدیم که نتیجه همه، به جز موارد اندکی، به زیان سینما بود. اینبار بهتر است به چند اثر که در سینمای آنلاین هستند و همگی مربوط به فیلمسازان جدید بپردازیم.
«حمّال طلا» ساخته «تورج اصلانی» است. نام «تورج اصلانی» را همه شنیدهایم اما نه به عنوان کارگردان و نویسنده، که به عنوان «مدیر فیلمبرداری» اولین کار او «خواب سفید» بود به کارگردانی «حمید جبلی» و با تهیهکنندگی «مجید مدرسی» و موجب شد که به عنوان فیلمبردار نام اصلانی نیز مطرح شود و کارهای زیادی به او پیشنهاد شود. کارهایی که یکی پس از دیگری بهتر و بهتر میشد حتی اگر خود فیلم، فیلم خوبی نبود. این که چگونه شد ناگهان به فکر فیلمسازی افتاد حتما به روندی درونی بستگی دارد اما آیا فیلمسازی بهتر از مدیر فیلمبرداری است؟
سال ۱۳۹۲ ایشان فیلمی ساخت به نام «جینگو» که زیاد دیده نشد و حتی در یوتیوب هم پیدا نمیشود اما پنج سال بعد در ۱۳۹۷ «حمال طلا» را ساخت که به اکران آنلاین سپرده شد. نام قبلی آن «حباب زر» بود که به نظر نام بسیار معقولتری میآمد اما این که در چه روند و توسط چه کسی این نام تغییر کرد، معلوم نیست. خلاصه داستان این است که شخصی در کارگاه طلاسازی که مدیرش «سعید آقاخانی» است کار میکند و در همان آغاز فیلم کیفش را میزنند و حالا قرار است خسارت کیف را بپردازد. او با دوستی به نام «لویی» زندگی میکند و پیشنهاد میدهد از آن جا که از ۱۳۳۰ این کارگاه دائر بوده است و طلایی از خانمی در چاه فاضلاب آن افتاده و این چاه حالا ارزشمند است، در مناقصهای این چاه فاضلاب به فروش برسد.
طی ماجرای شبهکمیکی که به وجود میآید سرانجام «رضا» صاحب چاه میشود با دستکم ده میلیون بالای قیمت و بعد با بدبختی چاه را تخلیه میکنند و آنچه را که در جستوجوی آن بودند پیدا نمیکنند و به خاک سیاه مینشینند. تا این جا حدود ۵۰ دقیقه فیلم گذشته است. خب حالا چه کار کنیم!؟ داستان وارد ماجرای کلاهبرداری میشود.
طی فراینده کودکانهای نقشهای طرح و اجرا میشود و البته خارج از نقشه آقا رضا یک سری هم به خانم «ژاله صامتی» میزند و گویا، ما چیزی نمیبینیم، بلایی سر او میآورد و بعد میآید که با لویی بروند مسافرت که در راه تصادف میکنند و هر دو جان به جان آفرین میدهند!
فیلم خوب آغاز میشود و ناگهان بد تمام میشود. هم به دلیل بیهوده دو پاره بودن و یا حتی میتوان گفت سه پاره بودن هم به دلیل تغییر شخصیت رضا. در صورتی که فیلم اگر بر سر همان قرار اول مانده بود شاید میشد ماجرای خوبی از آن بیرون کشید اما این طور نشد.
فیلم دیگر «هفت و نیم» ساخته نوید محمودی بود. این فیلم روایت هفت دختر نوجوان است که میخواهند چند روز دیگر عقد کنند و نکته مهم این است که هیچ کدام، هر کدام به دلیلی، نمیتوانند به عقد آن که دوستشان دارد دربیایند و درگیر کس دیگری هستند.
فیلم «هفت و نیم» از هفت قسمت مجزا تشکیل شده که هیچ ارتباطی با هم ندارند مگر این که همه شخصیتها دخترند و اگر همین بود باز محل اشکال زیادی نبود. مشکل اصلی این است که هیچ کدام از آنها به دلیل قابل فهمی که تنها در جمهوری اسلامی ایران باعث مخالفت باشد عقد نمیکنند و همه در واقع دلیل منطقی دارند برای این که نخواهند هفته دیگر عروس شوند حتی از نظر جمهوری اسلامی ایران. اما نکتهی مهمتری این فیلم دارد و آن این است که فیلم کجایی ست؟
۱۳۹۲ سال مهمی بود زیرا فیلمی به نام «چند متر مکعب عشق» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی جمشید محمودی و تهیهکنندگی نوید محمودی به نمایش در آمد و در همان جا گفته شد فیلم محصول مشترک ایران و افغانستان است و کلی جایزه نصیب این فیلم شد. از آن پس به بعد نام این دو برادر جمشید و نوید محمودی مرتب شنیده میشود؛ یکی کارگردان و دیگری تهیهکننده و با هم جا عوض میکنند.
این که ملیت کدام کارگردان ایرانی است و کدام نیست چندان نکته مهمی نیست اما این که مجبورند تن به سانسور جمهوری اسلامی ایران بدهند، موضوع را جالب میکند. آنها دو سریال هم برای تلویزیون هم ساختهاند و در ایران به عنوان کارگردان ایرانی مشغول به کارند و در دنیا به نام کارگردان افغانستانی این موضوع موجب میشود ایرانی یا افغانستانی بودن این برادران همیشه جای تردید باشد. در حالی که میتوانستند به عنوان محصول مشترک سینمای ایران و افغانستان همکاری کنند اما چنین نکردند در داخل ایران فیلم ایرانی است در خارج از ایران فیلم افغانستانی و هر وقت قرار باشد که از امتیاز ایرانی با افغانستانی بهره ببرند فیلم را به عنوان فیلم افغانستانی عرضه میکنند.
نکته مهم این است که «چند متر مکعب عشق» فیلم خوبی بود، اگر میخواست به عنوان سینمای ایران شرکت کند اما در همان سال، ۲۰۱۴، فیلم «امروز» فیلمی از «سید رضا میرکریمی» که حتی فاقد ارزش نمایش در ایران بود، برای اسکار انتخاب شد که راه پیدا نکرد. «چند متر مکعب عشق» باید به عنوان فیلم افغانستانی حضور پیدا میکرد و این کار مشکل برادران محمودی را نشان میدهد. سال گذشته هم فیلم «شکستن همزمان بیست استخوان» باز هم از جمشید محمودی به نمایندگی از سینمای افغانستان به اسکار راه پیدا کرد.
فیلم «هفت و نیم» به عنوان بهترین فیلمی که میشد در بین این چندین فیلمی که در این روزها در سینمای آنلاین به نمایش در آمده است، از آن یاد کرد هم فیلمی است که در مالکیت آن شک است و نمیتوان حکم صددرصدی صادر کرد که مربوط به سینمای ایران است.
سینمای جمهوری اسلامی ایران دچار بحران است و این را به خوبی میتوانید در فیلمهایی که به نمایش درمیآیند ببینید.