چرا قوه قضاییه ایران در طول ۴۰ سال گذشته قادر به جلب اعتماد عمومی نبوده است؟ مشکلات اساسی این نهاد که اهداف اولیهاش «حل و فصل دعاوی»، «حفظ حقوق عمومی» و «اجرای عدالت» بودهاند تا بتواند «پشتیبان حقوق فردی و اجتماعی و مسئول تحقق بخشیدن به عدالت» باشد، در کجای این ساختار عریض و طویل نهفتهاند؟
«ایرانوایر» در یک سلسله مطلب با تکیه بر نمونههای عینی و اظهارات کارشناسان حقوقی، به اشکالات ساختاری قوه قضاییه میپردازد.
در هفتمین مطلب از این مجموعه، به موضوع بازداشتگاههای مخفی و خانههایی موسوم به خانههای امن میپردازیم که وجودشان در هیچ اداره یا سازمانی به ثبت نرسیده است، اما عملا از نخستین روزهای بعد از انقلاب تا امروز، محل حبس و بازجویی دگراندیشان و منتقدان حکومتاند.
یک بازداشتگاه مخفی یا «خانه امن» میتواند ساختمان چندطبقهای باشد که بیشباهت به اماکن معمول اداری نیست، میتواند یک خانه کوچک در شمیران تهران، ویلایی لوکس در مشهد یا خانهای قدیمی و مرموز در انتهای یک کوچه بنبست در شهر دیگری باشد.
به این بازداشتگاههای غیررسمی، «خانه امن» یا «مقر» گفته میشود. اماکنی که در قانون پیشبینی نشدهاند و عملا در حیطه وظایف اداری و رسمی، وجود خارجی ندارند. پیشینه شکلگیری چنین مکانهایی به نخستین روزهای بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷ میرسد.
«موسی برزین خلیفهلو»، وکیل دادگستری ساکن ترکیه، بازداشتگاههای امنیتی در ایران را به چهار دسته تقسیمبندی میکند: «بازداشتگاههای مستقر در وزارت اطلاعات، بازداشتگاههای سپاه، بازداشتگاه حفاظت نیروی انتظامی و بازداشتگاه حفاظت و اطلاعات نیروهای مسلح» که قانونا باید تحت نظر قوه قضاییه و شامل مقررات زندانها باشند، اما «در عمل هیچ نظارتی بر این بازداشتگاهها وجود ندارد.»
هر کدام از ضابطان قضایی خانههای امن خودشان را دارند. به خانههای امن وزارت اطلاعات «مقر» و به بازداشتگاههای «قرارگاه ثارالله سپاه» نیز خانههای «یک-الف» گفته میشود. در طول ماههای گذشته منابع بسیاری از وجود خانههای یک-الف سپاه در منطقه شرق و شمال شرقی تهران -شاید حوالی سرخهحصار- پرده برداشتهاند.
«شروین سلطانزاده»، وکیل دادگستری ساکن ایران، معتقد است هر مکانی که سازوکار قانونی برای اثبات و دادخواهی حوادثی که زیر سقف آن رخ دادهاند وجود نداشته باشد، قانونی نیست: «در تمام متن قانون، هیچ پیشبینیای برای راهاندازی یک مکان توسط یک مرجع دولتی و غیردولتی وجود ندارد که در چهاردیواری آنجا یک زندانی تحت فشار و شکنجه قرار بگیرد. اگر در این گونه اماکن زندانی جان بدهد، چون نظارت و رسمیتی وجود ندارد، حتی میشود موجودیت یا حضور او را در آنجا انکار کرد.»
اغلب زندانیان سرشناس دهههای ۶۰ و ۷۰ تجربه اقامت اجباری در این اماکن مخفی را داشتهاند و حتی تعدادی، در همین خانهها جان خود را از دست دادند.
«نورالدین کیانوری» به همراه همسرش «مریم فیروز» از جمله زندانیان مشهوری هستند که تا روزگار مرگ در خانههای امن ماندگار شدند.
«سعیدی سیرجانی» نیز به مدت ۹ ماه در خانههای امن وزارت اطلاعات ماند و گفته میشود که در همان روزهای اقامت در خانههای امن کشته شد. پس از آن، ماجرای بازداشت جمعی از مدیران میانی و ردهبالای شهرداری در سال ۱۳۷۷ و انتقال آنان به بازداشتگاهی مخفی که در آنجا تحت فشار و آزارهای شدید قرار گرفته بودند، در سطح گستردهای مطرح شد.
«رضا علیجانی»، فعال سیاسی ساکن پاریس، به ایرانوایر میگوید «عزتالله سحابی»، کیانوریها و «عباس امیرانتظام» از جمله کسانی بودند که روزگار تلخی را در این اماکن از سر گذراندند.
«علاوه بر این خانهها، بازداشتگاههای پرت هم بودند، مثلا بازداشتگاهی در قصر فیروزه که سال ۱۳۷۹ وقتی مرا بازداشت کردند به آنجا منتقل شدم و مکانی مخفی و غیررسمی بود و البته بعدها لو رفت. یا زندانی موسوم به ۵۹ سپاه پاسداران که در جنوب غربی پادگان عشرتآباد قرار دارد. یا مکانی مخفی که دکتر “حبیبالله پیمان” را به آنجا منتقل کرده بودند و به من گفت در آنجا خودم به تنهایی حضور داشتم و کل سلولها خالی بود.»
رضا علیجانی علاوه بر آن، تجربه بازجویی و سوال و جواب در ساختمانهایی را داشته است که اداری یا شناختهشده نبودهاند: «این تجربه مربوط به بازداشت نیست. مربوط به جریان بازجویی و سوال و جوابی میشود که بعد از پایان آن به خانه برگشتهام. چند باری به مکانهایی احضار شدم که محل هیچ ادارهای نبود؛ ساختمانهایی کاملا غیررسمی! صبح رفتهام و ظهر بیرون آمدهام و بازجویی و سوال جواب کردهاند و بعد خارج شدهام. سایر دوستانم هم از تجربه مراکزی حرف میزنند که متعلق به وزارت اطلاعات و سپاه است.»
او یک روز از عزتالله سحابی شنیده است که تجربه این بازداشتگاهها به مراتب سختتر از زندان است: «علتش این است که شما در زندان چه در محیط بسته و انفرادی باشید و چه در بند عمومی، با یک مجموعه انسان دیگر سروکار دارید و زندگیتان همان حوالی جریان دارد، اما در خانههای امن یا برخی بازداشتگاههای مخفی، زندگی جریان ندارد و به تدریج احساس درماندگی و خفگی میکنید.»
سال ۱۳۸۳ نیز جمعی از وبلاگنویسان و روزنامهنگاران بازداشتشده در باغی حوالی میدان محسنی، تحت بازجویی، فشار و شکنجه قرار گرفتند.
«گیتی پورفاضل»، وکیل دادگستری و از امضاکنندگان بیانیه موسوم به ۱۴ نفر، پیش از آن که برای اجرای حکم حبسش به زندان فراخوانده شود، در مورد تجربه خانههای امن گفته بود که خودش شب نخست بازداشت را در یک بازداشتگاه غیررسمی گذرانده است: «معتقدم زندانی کردن متهم در سلولهای انفرادی و در بازداشتگاههای غیر رسمی، از نگاه قانون، گونهای شکنجه است که با بیقانونی در کشور ایران نسبت به زندانیان سیاسی اعمال میشود.»
در سال ۱۳۸۵، آییننامه اجرایی نحوه اداره بازداشتگاههای امنیتی در هشت ماده و پنج تبصره به امضای رییس قوه قضاییه رسید.
«مهناز پراکند»، وکیل دادگستری ساکن نروژ، در مورد این آییننامه به ایرانوایر میگوید: «آنها باید تحت نظر سازمان زندانها باشند، فقط در مراکز استانها تشکیل شوند و هر استانی، آن هم فقط در مرکز استان، میتواند یک بازداشتگاه امنیتی داشته باشد. کارکنان بازداشتگاهها یا از میان ماموران مورد تایید مراکز امنیتی سازمان زندانها به کار گرفته میشوند یا از مراکز امنیتی برای خدمت در این بازداشتگاهها به سازمان زندانها منتقل میشوند. تمامی مقررات آییننامه اجرایی سازمان زندانها در مورد استانداردهای نگهداری و نحوه مدیریت در این بازداشتگاهها باید رعایت و اجرا شود. اما وجود خانههای امن با هیچیک از این قوانین، مقررات و آییننامههای جاری قابل توجیه نیست و کاملا غیر قانونی است.»
«محمد اولیاییفرد»، وکیل دادگستری ساکن کانادا، معتقد است «خانههای امن» غیرقانونیاند: «در این خانهها اگر مشکلی برای متهمی به وجود بیاید، میشود به لحاظ قانونی آن را قتل عمد دانست، چون خارج از محیط بازداشتگاه و زندان رسمی رخ داده است. اگر متهم بتواند این موضوع را اثبات کند که خارج از بازداشتگاه رسمی اقرار کرده و در آن زمان تحت فشار و شکنجه بوده، بدین معناست که ماموران دستاندرکار بازجویی، مرتکب جرم شدهاند و میشود مطابق قانون مجازات اسلامی علیه آنها اعلام جرم کرد.»
«محسن. ف» این روزها در یک کارگاه مبلسازی در نازیآباد کار میکند. او مدت شش سال به اتهام ارتباط با دولت متخاصم و جاسوسی در زندان رجاییشهر کرج در حبس بود. اما پیش از آن که به زندان رجاییشهر منتقل شود، مدت ۱۱ ماه در یک بازداشتگاه مخفی نگهداری میشد و هرگز نفهمید آن بازداشتگاه در کدام نقطه تهران بوده است.
او در مورد تجربه آن روزهایش به ایرانوایر میگوید: «چشمبند داشتم. هر چهقدر هم که سعی میکردم حدس بزنم، نمیفهمیدم کجا هستم. سرم را گرفته بودند زیر صندلی. تنها حس شنواییام بود که کار میکرد. بعد از یک ساعت رانندگی وارد ساختمانی شدیم که ورود به آنجا هیچ تشریفاتی نداشت و به نظر میرسید یک خانه باشد. چند پله از پاگرد رفتیم بالا و بعد از آن مرا انداختند داخل یک اتاق و در را بستند. من چهل روز اول را در اتاقی نگهداری شدم که نمیدانستم کجاست.»
اما آن ساختمان، یک مکان اداری نبود. یک خانه ویلایی بود که پشت پنجره اتاق را با برزنت سیاه و تختههای چوب پوشانده بودند: «هیچ نوری داخل اتاق نمیآمد. ساعتها به حال خودم رها میشدم و نفس کم میآوردم. مرداد ماه بود و آن اتاق هیچ راهی برای تصفیه هوا یا خنککننده یا هواکش نداشت. روزهای متوالی کسی سراغم را نمیگرفت. غذا را از لای در میگذاشتند داخل اتاق و میرفتند.»
به گفته محسن، تنهایی و حس فراموششدگی در این بازداشتگاهها آنقدر فشار روحی به او وارد کرد که «آرزومند همان تحقیرها و حملههای حین بازجویی» میشد.
همه بازداشتگاههای مخفیانه ممکن است خانهای قدیمی و دورافتاده نباشند. یکی از بازداشتشدگان موسوم به «پروژه عنکبوت» که به «پروژه مدلینگ» نیز مشهور است، به ایرانوایر میگوید او را به یک خانه ویلایی و فوقالعاده لوکس منتقل کردند که در اختیار اداره اطلاعات سپاه مشهد بود.
«زمین را با موکتهای صورتی فرش کرده بودند و دیوارهای سنگی کرم رنگ داشت. آنها از تمام مراحل بازجویی فیلمبرداری کردند و امکانات فیلمبرداریشان در حد امکانات مورد نیاز یک فیلم سینمایی بود. من مدت یک شب در آن خانه ماندم، اما بعدها هر چه پرسوجو کردم، متوجه شدم اسم آن مکان در هیچ اداره و مرکز رسمی به ثبت نرسیده است. هنوز هم به آن فضای گرانقیمتی فکر میکنم که قبلش حتی در رویا ندیده بودم.»
بازداشتگاههای مخفیانه هر جای شهر که سر برآورده باشند، چه انفرادیهای شماره ۵۹ عشرتآباد سپاه که به قبر شهرهاند، چه خانه لوکسی در شمال شهر مشهد، اماکنی غیررسمی و غیرقانونی و جایی برای به انزوا کشاندن زندانی و فشار مضاعف بر او محسوب میشوند. هر چه هستند، «خانه امن» نیستند.
ماهرخ غلامحسینپور, ایران وایر