هنر آواز محمدرضا شجریان همانند روح و جانی همگانی بر فراز سپهر ایران و فارسیزبانان پرواز میکند
محمدرضا شجریان ۲۷ ساله بود که برای نخستین بار صدای آوازش در یک برنامه مهم و رسمی موسیقی در ایران پیچید. ۱۵ آذرماه ۱۳۴۶، برگ سبز شماره ۲۱۵ با سنتور رضا ورزنده، نقطه آغازی بود برای هنرمندی که نزدیک به نیم قرن صدایش بر موسیقی آوازی ایران سروری کرد و بعید به نظر میرسد که تاریخ ایران بتواند هنرمندی در طراز او را دوباره به ظهور برساند.
آوازخوانی که آوازش را در نغمه افشاری و با غزلی از حافظ با مطلع «ما سرخوشان مست دل از دستدادهایم/ همراز عشق و همنفس جام بادهایم» شروع کرد؛ صدایی قبراق و آماده با تحریرهایی شیشهای و شفاف که داود پیرنیا، مدیر سختپسند برنامه گلها را بدون تامل تحریک کرد تا در همان نخستین ملاقات، شجریان جوان را به استودیو معرفی کند. بعدها و در کارنامه ۵۰ ساله فعالیت هنری او، حجمی حیرتانگیز از هنرِ آوازی، چه در کمیت و چه در کیفیت، تولید شد که تقریبا همتایی ندارد.
قاری ۱۲ ساله معروف در خراسان
تا پیش از این آواز، شجریان در مشهد شناخته شده بود. فرزند مهدی شجریان، یکی از قاریان برجسته قرآن که صدایش وقتی در صحن حرم امام هشتم شیعیان میپیچید، شنوندگان را محو زیبایی و قدرت و جذابیت آن آوا میکرد. شجریان خواندن قرآن را نزد پدر آموخت و خود نیز یکی از شناختهشدهترین قاریان منطقه خراسان شد و آغازگر برخی از برنامههای آیتالله میلانی که در آن زمان، سیدعلی خامنهای و محمدرضا شفیعی کدکنی از جمله شاگردان او به شمار میرفتند.
بر اساس آنچه خود درباره زندگیاش گفته است، صدای شجریان به عنوان قاری قرآن از زمانی که ۱۲ ساله بود، از رادیوی خراسان پخش میشد. علاقهمندی به ورزش فوتبال او را به تیم مدرسه و سپس انتخابی تیم استان کشاند. بعدها او یکی از طرفدران تیم پرسپولیس شد و این طرفداری و عشق به فوتبال در خانوادهاش موروثی شد، چنان که هم همایون و هم رایان ( فرزند دوم از همسر دوم – کتایون خوانساری) فوتبالیستهای خوبی هستند و هر دو طرفدار پرسپولیس.
شجریان نوجوان تا قبل ازآن که در سال ۱۳۳۶و به دانشسرای مقدماتی در مشهد برود، امکان کار مستقل در موسیقی را به خاطر حرمت و حریمهایی که پدرش تعیین کرده بود، نداشت.
او اما ضمن احترام ویژهای که برای پدر قایل بود، نمیخواست خود را در حصار یک گونه خاص از خواندن محدود کند و لذا بیآن که پدر را در جریان فعالیتهایش قرار دهد، به سمت آموزش آواز و نیز آموختن ساز سنتور رفت.
کشف دنیای جدید در آواز و موسیقی
این امکان و کشف دنیای جدید را ورود به دانشسرای مقدماتی و همصحبتی با برخی از دوستان علاقهمند به موسیقی و خواندن در محفلهای دوستانه برایش فراهم ساخت.
تدریس در مناطق مختلف خراسان به عنوان معلم، شجریان را تا سن ۲۷ سالگی در خراسان نگه داشت. اما ورود به رادیو و سپس آشنایی با استاد احمد عبادی و گروهی دیگر از موسیقیدانها و نوازندگان شاخص، او را به این جمعبندی رساند که اگر دنبال موفقیت است، باید به مرکز و قلب کشور بیاید.
چند ماه بعد او خانهای دوخوابه در تهران اجاره کرد و همراه همسر (فرخنده گلافشان) و دو فرزند دخترش، (راحله و افسانه) به تهران کوچید و به عنوان کارمند وزارت کشاورزی سرگرم کار شد. به نظر میرسد که علاقه شجریان به گل وگیاه و کار زراعت و گیاهپروری از همین نقطه آغاز شده باشد؛ دلمشغولیای که تا اخرین روزهای قبل از بیماری سرطان و حتی در آمریکا نیز همراه او بود. چند سال بعد، یک دختر(مژگان) و پسر (همایون) هم به خانواده او اضافه میشوند.
ظهور خوانندهای با صدایی ششدانگ
نخستین اجرای شجریان در برنامه گلها، او را به عنوان خوانندهای با صدای «ششدانگ» به جامعه موسیقی و نوازندگان و آهنگسازان معرفی کرد و همین ویژگی سبب شد تا او در مدت حضور خود در رادیو و تلویزیون قبل از انقلاب، اجراهای فراوانی داشته باشد که برخی تعداد آن را بالای ۲۰۰ اجرا ذکر کردهاند.
شجریان پس از مستقر شدن در تهران، بلافاصله به سراغ «اسماعیلخان مهرتاش» (مدرس نامدار موسیقی و ردیف آوازی) و «جامعه باربد» رفت تا آموختههای خود را در موسیقی آوازی، نزد این استاد نامدار تکمیل کند. حضور در انجمن خوشنویسان ایران و درک محضر سیدحسن میرخانی و آموختن خوشنویسی ممتاز، از دیگر فعالیتهای شجریان در این عرصه و در آن سالها بود. بعدها، شجریان هنر خوشنویسی خود را در نگارش بروشور و اشعار حافظ در آلبوم «بیداد» به کار گرفت.
در این بازه زمانی اما، آنچه به آموزههای شجریان در موسیقی آوازی جهت داد، آشنایی با «نورعلیخان برومند» و «عبداللهخان دوامی» بود. برومند جنس صدای شجریان را شناخت و به او آموخت که باید روی شیوه آوازی اصفهان قدیم کار کند. تمرینهای فشرده و سخت شجریان روی این شیوه آوازی و سماجتی که در اجرای دقیق و درست ظرایف آوازهای قدما به کار میگرفت، او را به عنوان قطبی دیگر در آواز ایرانی در مقابل اکبر گلپایگانی و حسین خواجهامیری (ایرج) نشاند. از مجموعهای از آموزشهای برومند به شجریان که در چند آلبوم به یادگار مانده است، میتوان نوع و شیوه آموزش وتاکیدها و ظرافتهای کار او را دریافت و این که چگونه شجریان با ولعی سیریناپذیر این آموزهها را به کار گرفت و در شیوه آوازی خود مستحیل ساخت.
عبداللهخان دوامی نیز به عنوان مهمترین راوی ردیفهای آوازی، شجریان را با آموزش تصنیفخوانی و نیز ردیفهای موسیقی آوازی ایران به خوبی آشنا ساخت. شجریان در خاطرات خود در کتاب «راز مانا» از ضبط تمامی تصنیفهای قدیمی با صدای آقای دوامی خبر داده است و این که آن آثار را به مبلغ بسیار بالایی در آن زمان خرید، و قرار هم بود که در سالهای اولیه دهه هشتاد در موسسه «دلآوا» (شرکت موسیقایی شجریان) منتشر سازد، که تا امروز از انتشار این مجموعه ارزشمند خبری نیست.
راوی پیشرویِ موسیقی دوره بازگشت
ورود به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی که هدفش را بازگشت به سنتهای اصیل موسیقی ایرانی قرار داده بود، و نیز گروه شیدا، شجریان را به سمت اجراهایی در مراسم «جشن هنر» شیراز رهنمون ساخت. در ادامه، آشنایی با هوشنگ ابتهاج (سایه) و برنامههای موسیقایی رادیو، فصل دیگری از فعالیت شجریان را رقم زد و پیونددهنده او به سالهای قبل از انقلاب، شکلدهی کانون چاووش و فعالیتهای هنری منتقدانه نسبت به رژیم شا،ه و برخی کارهای اثرگذار چون «چاووش»های «یک، شش و نه» شد.
آشنایی شجریان با محمدرضا لطفی نیز فصلی تازه از همکاری این دو را رقم زد که به تولید برخی از شاخصترین آثار موسیقی آوازی و بداههخوانی در تاریخ موسیقی آوازی ایران تبدیل شد.
در همین سالها او با پرویز مشکاتیان هم آشنا شد که بعدها به ازدواج مشکاتیان با دختر دوم شجریان (افسانه)، و البته تولید برخی دیگر از اثار شاخص موسیقی همانند «بیداد، نوا، دستان، قاصدک»، و … انجامید.
شجریان چند سال ابتدایی پس از انقلاب ۵۷ را در رادیو به تدریس موسیقی آوازی سرگرم شد و خواندن «ربّنا» محصول همین دوران است. آن اثر، در کنار «اذان» موذنزاده اردبیلی، اکنون به عنوان یکی از مهمترین آثار مذهبی و در زمره آثار صوتی ماندگار تاریخ موسیقی مذهبی ایران جای گرفته است.
حذف خوانندگان زن و دو رقیب اصلی شجریان (اکبر گلپایگانی و ایرج)، فرصتی ویژه برای شجریان بود تا خود را از زیر سایه آن دو بیرون بکشد و قهرمان بلامنازع آواز ایران شود. حجم کارهای شجریان، بهخصوص در اجراهای خصوصی، در سالهای بعد از انقلاب و تا دهه هفتاد حیرتانگیز است و البته همه آنها از کیفیت بالا و آمادگی استثنایی حنجره او در تمامی گوشههای آوایی خبر میدهد. بیاغراق، در این دوره از او بیش از ۲۰۰ تا ۳۰۰ اجرای شنیدنی و تحسین برانگیز خصوصی موجود است.
شجریان و سیاست
در کارنامه کاری شجریان اگرچه پرهیز از فعالیت سیاسی نقشی پررنگ دارد و او کوشیده است خود را از منازعاتسیاسی-عقیدتی کنار نگه دارد، اما ذات زندگی هنری در ایران به نوعی با سیاست درآمیخته است. بهخصوص که در سالهای بعد از انقلاب، ایستادن در میانه برای هنرمند معروفی چون او امری بهشدت دشوار بود. شجریان اما در تمامی این سالهای بعد از انقلاب کوشید تا تصویری از خود در حوزه سیاست ارائه دهد که به انگ «جناحی» عمل کردن آلوده نشود.
در نخستین سالهای پس از انقلاب، هوشنگ ابتهاج و محمدرضا لطفی سخت در پی آن بودند که شجریان را به وادی و حوزه نفوذی حزب توده ایران وارد کنند. اما شجریان تیزهوشتر از آن بود که به چنین دام درشتی درغلتد و پس از بگو مگوها و مشاجراتی، در نهایت از «چاووش» جدا شد و خود همراه پرویز مشکاتیان، مجموعهای از آثار موسیقی درخشان را خارج از «چاووش» منتشر کردند.
شهرت و اعتبار شجریان باعث میشد که برخی از آثار او با برداشتهای متفاوتی نزد اهل سیاست روبهرو شود. از جمله این آثار، آلبوم «بیداد» یا «بیداد همایون» بود و بیت معروف:
شهرِ یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
بازی حافظ با عبارت «شهریاران» به گونهایاست که در مصراع اولی به صورت ترکیب «شهرِ یاران» و در دومی به هر دو صورت «شهریاران» (پادشاهان) و «شهر یاران» خوانده میشود. همین بازی و انتخاب نام آلبوم به نام «بیداد» و ذکر «همایون» در کنار آن که هم نام یکی از شاهگوشههای دستگاه همایون است و هم در تریکب با هم (بیدادِ همایون) میتواند معنای ستمگری حاکمان را بدهد، برخی از اهل سیاست را در مجلس شورای اسلامی اواسط دهه شصت واداشت تا در این باره موضع بگیرند و شجریان را مورد هجوم قرار دهند که در نهایت به بازداشت چند ساعته شجریان انجامید.
آلبوم «بیداد» البته منتشر شده بود و جمعکردن آن تقریبا محال بود، ولی در نوبت بعد و هنگام انتشار آلبوم قاصدک در اوایل دهه هفتاد، بخش ممیزی ارشاد با دست گذاشتن روی بیتی از شعر سعدی به انتشار آلبوم مجوز نداد. آن بیت، این بود:
جماعتی که نظر را حرام میگویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
این آلبوم هم به صورت زیرزمینی در سطحی وسیع توزیع شد و آنان که باید میشنیدند، شنیدند.
همین فضاسازیهای هنرمندانه و عدم همراهی شجریان با برخی از رخدادهای مهم در جمهوری اسلامی ایران (از جمله امضا نکردن نامه هنرمندان در تسلیت گفتن بابت درگذشت آیتالله خمینی) سبب شد تا هسته سخت قدرت با او از زاویه یک اپوزیسیون و مخالف برخورد کند.
شجریان در سال ۷۲ و در آغاز کار ریاست لاریجانی به «صدا و سیما»، به تلویزیون آمد تا ایرانیان بعد از گذشت ۱۵ سال از انقلاب، نخستین بار او را بر صفحه تلویزیون ببینند. اما این حضور تقریبا اولین و آخرین حضور او در «سیما» بود. یکی دو سال بعد، شجریان در نامهای تند به صدا و سیما نسبت به بیاعتنایی به حقوق او در پخش آثارش از آن نهاد، اعتراض کرد و خواستار عدم پخش آثارش شد. نزاع بین شجریان و صدا و سیما کار را به دادگاه کشاند و هنوز هم پرونده شکایت استاد آواز ایران از صدا و سیما، همچنان در دادگاه جمهوری اسلامی ایران سرگردان است.
خس و خاشاکی که به ممنوعیت از فعالیت او در ایران انجامید
برخلاف صدا و سیما، شجریان در همکاری با شروع به کار ارکستر ملی و نیز تدریس آواز در فرهنگستان هنر (زیر مجموعهای با مدیریت میرحسین موسوی) با مدیران دولت سیدمحمد خاتمی همراهی خوبی داشت، تا آن که انتخابات پرحاشیه سال ۸۸ برگزار شد. عبارت «خس و خاشاک» که احمدینژاد در اشاره به معترضان به نتیجه انتخابات به کار برد، شجریان را با خواندن یک تصنیف و موضعگیری مطبوعاتی علیه احمدینژاد، به نماد جریانی مردمی بر ضد نتایج رسمی انتخابات بدل ساخت. همین موضعگیری سبب شد تا شجریان ۱۵ ماهی از وطن دور بماند و بعد از ورود هم اجازه هیچگونه فعالیت هنری به او داده نشود. حتی آقای روحانی که با بهرهگیری از نام شجریان در مبارزات انتخاباتی برای خود وجههای ساخته کرده بود، نتوانست گرهی از کار شجریان در داخل کشور باز کند و صدا و سیما نیز پخش «رّبنا»ی او را ممنوع کرد.
شجریان در این سالها به اجرای کنسرت در خارج از ایران سرگرم بود. آخرین کنسرت او قرار بود در بهار سال ۱۳۹۴ در ارمنستان برگزار شود، اما چند هفته قبل از آن، در خبری اعلام کرد که پزشک معالجش از او خواسته از سفر پرهیز کند.
بهار سال ۹۵ و پیام نوروزی او را با سر تراشیده و خبر ابتلا به سرطانی که ۱۵ سال قبل از آن در جان این خواننده نامی لانه کرده بود، شاید بتوان پایان زندگی هنری شجریان نام نهاد، و شاید اجرای او در پاییز سال ۱۳۹۴ در یک مهمانی (در شهر ساکرامنتوی کالیفرنیا) با پیانوی انوشیروان روحانی را نیز آخرین خوانش او از تصنیف معروف مرغ سحر.
شجریان اگرچه در ۴ سال اخیر اجرایی نداشت، اما با رواج نرمافزار «تلگرام» در ایران، شاید بیش از هر خوانندهای آثار او در فضای مجازی منتشر شده باشد.
بیماری سهمگینی که شجریان به آن دچار شد، سبب شده بود که ایرانیان چندسالی نه عکس تازهای از او ببینند و نه نوای تازهای از او بشنوند، اما هنر آواز و خواندن او، هر روز همانند روح و جانی همگانی بر فراز سپهر ایران و فارسیزبانان پرواز میکند.