مغازهدار با عصبانیت، تمام روسریها را که از قفسه بیرون آورده است تا «سپیده» آنها را ببیند، جمع میکند و میگوید: «خانم معلوم است قصد خرید نداری و داری من رو اذیت میکنی. چرا بعضی از شما مشتریها بیخود با اعصاب و روان مردم بازی میکنید و…»
سپیده در حالیکه دلیل عصبانیت فروشنده را نمیفهمد و با حرفهایش تلاش میکند او را آرام کند، در جواب میگوید: «به خدا آقا من قصد خرید دارم، فقط این دو سه تا روسری که آوردید، مد نظرم نیست و آنطور که فکر میکردم بهام نمیآیند. خب حالا مگر چی شده؟ دو سه تا روسری که بیشتر نیست، چرا شلوغش میکنید و هم اعصاب خودتان و هم من را خرد میکنید.»
اما ظاهرا فروشنده کوتاه نمیآید و مجددا به غرولند ادامه میدهد و وقتی با خونسردی سپیده مواجه میشود بر شدت عصبانیش افزوده میشود و میگوید: «اصلا خانم روسریهای من فروشی نیست، از مغازهام برو بیرون که دیگر حوصله چکوچانه زدن ندارم. اینقدر از جاهای مختلف تحت فشار هستم که دیگر تاب و توان جر و بحث با مشتریهایی مثل تو را ندارم. بیشتر از این روی اعصابم راه نرو و از مغازه برو بیرون خانم…»
اینها بخشی از مشاجره یک فروشنده با مشتریاش است، بحثهایی که این روزها مشابه آن در خیلی جاهای دیگر به وفور به چشم میخورد. از بحث و جدل راننده تاکسی با مسافرش، دعوای دو زبالهگردی که هر یک سطل آشغالی را متعلق به محدوده استحفاظی خود میداند و معتقد است آن یکی به قلمرو او تجاوز کرده است، تا فردی که حین راه رفتن در خیابان، مخاطبش را در آن سوی تلفن با الفاظ رکیک تهدید میکند که اگر تا فلان وقت پولش را حاضر نکند، حکم جلبش را میگیرد و به خاک سیاه مینشاندش.
این میزان از خشونت، عصبانیت و حتی افسردگی در میان گروههای مختلف مردم نشان از این دارد که جامعه به شدت درگیر مشکلات روحی و روانی است. مشکلاتی که روز به روز بیشتر میشوند و در مقابل توان مردم برای رهایی و درمان آنها کمتر میشود.
آسیبپذیری مردم به حدی افزایش یافته است که مقامات دولتی هم بر آن صحه میگذارند. چند هفته پیش بود که «احمد حاجبی»، رئیس دفتر سلامت روان «وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی»، گفت: «حدود ۲۳ درصد جمعیت کشور به نوعی دچار اختلالات روانی هستند و حدود ۶۶ تا ۷۵ درصد این افراد، برای درمان به روانپزشک یا روانشناس مراجعه نمیکنند.»
این مقام دولتی بدون اشاره به دلایل اصلی گرفتار بودن حداقل یکچهارم جمعیت کشور به مشکلات روحی و روانی، تنها به نقش تغذیه سالم در سلامت روان اشاره کرده است. در حالی که بسیاری از متخصصان رواندرمانگر و جامعهشناسان، شرایط نابهسامان اقتصادی، تورمی که لحظه به لحظه سفرههای طبقات مختلف مردم بهویژه طبقات متوسط به پایین را خالیتر و امید به آینده و دسترسی به یک زندگی معمولی را کمرنگتر میکند و همچنین عمیقتر شدن فاصله طبقاتی را از دلایل اصلی اختلالات روانتنی میدانند.
در نمونه دیگر از نزاعها و خشونتهای خیابانی که در این سالها به چشم خیلیها عادی شده است و وقتی اتفاق میافتد، فقط به نظاره میایستند و به سادگی از کنار آن عبور میکنند، می توان به دعوای چند راننده تاکسی با یک مسافرکش شخصی اشاره کرد که در محدوده کاری آنها وارد شده و مسافر سوار کرده است.
اول صبح است و تاکسیها دور میدان صنعت به صف ایستادهاند و منتظر مسافر هستند و تا وقتی سه تا مسافرشان تکمیل نشود هم قصد راه افتادن ندارند. «مهتاب» که دیر از خانه خارج شده است و عجله دارد هر چه زودتر به محل کارش برسد، بدون توجه به تاکسیهای در صف، سوار اولین خودروی مسافرکشی که جلوی پایش توقف میکند، میشود. همین که پایش را داخل ماشین میگذارد، صدای فریاد راننده تاکسیها بلند میشود و راننده مسافرکش شخصی را به باد فحش و ناسزا میگیرند که چرا وارد حوزه کاری آنها شده است و مسافر آنها را سوار میکند. «هادی»، یکی از این رانندهها، با شتاب خود را به مسافرکش میرساند و قصد دارد او را از ماشینش بیرون بکشد و وقتی با مقاومت و پاسخهای تند او مواجه میشود، سیلی جانانهای را نثارش میکند و میگوید: «به اندازه کافی بازار ما کساد و هشتمان گرو نهمان هست، تو هم میخواهی در این آشفتهبازار تیزبازی در آوری.»
پس از کمی بگومگو، جو کمی آرامتر میشود. در این لحظه هادی میگوید: «به خدا از شش صبح از خانه میزنم بیرون و تا ۹ شب در این خیابانهای شلوغ و آلوده تهران مسافرکشی میکنم، اما همیشه چند قدم از خرج و مخارج روزمره عقبتر هستم. امسال هم دیگر قیمت همه چی سر به فلک کشیده است. باور کنید گاهی از شدت اضطراب و فشار عصبی فکر کشتن زن و بچهام و خودکشی خودم به سرم میزند. به نظرم مرگ از این زندگی که هر روز سختتر از روز قبل می شود، بهتر است.»
راننده مسافرکش شخصی هم که دل پردردی دارد، در پاسخ میگوید: «خیال میکنی از دل خوشم به مسافرکشی با این پراید قراضه رو آوردم. کرونا کار و کاسبیام را کساد کرده، از شهرستان به تهران آمدم تا خرج زن و بچهام را در بیاورم. شبها هم یک گوشه این شهر توی ماشین میخوابم، البته اگر بشود اسمش را خواب گذاشت، زیرا که تا نیمههای شب سیگار میکشم و به قرض و بدهیهایم که روی هم تلنبار شده و خرج و مخارج مادر مریضم فکر میکنم. به توصیه یکی از مسافرهایم، یک قرص آرامبخش خریدم تا بتوانم لااقل سه چهار ساعتی را بخوابم.»
چند دقیقه بعد دعوا تمام میشود و مسافرکش شخصی راه میافتد تا مهتاب را به مقصد برساند، اما در تمام طول مسیر از مشکلات زندگی و بدبختیهایش با او حرف میزند.
«زیبا» روانپزشک است. او در رابطه با درگیر بودن بخش زیادی از مردم با مشکلات روحی و روانی میگوید: «متاسفانه آمار دقیقی در این خصوص وجود ندارد، زیرا بسیاری از مردم توان مالی مراجعه به روانپزشکان یا روانشناسان را برای کمک گرفتن در حل مشکلات روانتنی خود و خانوادهشان ندارند.»
او با اشاره به افزایش یافتن اختلالاتی از قبیل خشونت، اضطراب، افسردگی و وسواس در میان گروههای مختلف مردم به ویژه جوانان و میانسالان، میافزاید: «از یک طرف شرایط بد اقتصادی موجب شده است، امید به زندگی در میان مردم کاهش یابد و از طرف دیگر نه تنها توجه به بهداشت روان و فراهم آوردن زمینه شادی و نشاط در برنامهریزی مسئولان جایی ندارد، بلکه با شیوههای مرسوم شادی مردم هم برخورد میشود.»
این روانپزشک عبارت «اعصاب ندارم» را یادآور میشود و میگوید: «این عبارت ورد زبان خیلیها شده است، از بچه پنج شش ساله گرفته تا مرد یا زن ۵۰ یا ۶۰ ساله، همه به نوعی در برابر حرفهای دیگران اظهار بیحوصلگی میکنند، تحمل رفتار یکدیگر را ندارند و زود از کوره در میروند و زود میگویند اعصاب ندارم. زیرا که اغلب آنها یا احساس سرخوردگی یا غمگینی میکنند یا بر این باورند که دیگران به دنبال این هستند که حقشان را پایمال کنند.»
به گفته زیبا، مردم در کشور ما معمولا روزشان را با خبرهای بد مالی مانند افزایش تورم و گرانی مایحتاج زندگیشان شروع میکنند. طبیعی است که در این جامعه نگرانی، اضطراب و افسردگی جزئی از زندگی روزمره باشد و میتوان انتظار داشت با بدتر شدن اوضاع، ریشههای این مشکلات نیز روز به روز عمیقتر شوند و آثار مخرب آن بر دیگر مشکلات آنها بیفزاید.
او با رد آمارهای دولتی مبنی بر این که تنها ۲۳ درصد مردم به نوعی دچار مشکلات روحی و روانی هستند، میگوید: «وقتی از چشم یک متخصص به رفتارهای مردم در برخوردهای مختلف اجتماعی نگاه میکنی و آن را با شاخصهای علمی و بهداشتی مقایسه میکنی، به این نتیجه میرسی که آمارها خیلی بیشتر از اینهاست.»
نزاعهای خیابانی، خشونتهای خانگی، بحثوجدلهای بیمورد گاه و بیگاه مردم با یکدیگر و حس افسردگی، اضطراب و ناامیدی موضوعی انحصاری در جامعه ایران نیست و در بسیاری از جوامع دیگر هم میتوان اینگونه رفتارها را مشاهده کرد، اما آنچه در ایران جای نگرانی دارد گرفتار بودن بخش زیادی از مردم جامعه با این قبیل مشکلات است که اغلب آنها ناشی از شرایط وخیم اقتصادی و کمتوجهی مسئولان به بهبود سلامت روان شهروندان است.
ونوس امیدوار؛شهروندخبرنگار, ایران وایر: