نرگس محمدی: زنانگی‌ام را حفظ می‌کنم و به مبارزه ادامه می‌دهم

By | ۱۳۹۹-۰۸-۰۱

نرگس محمدی آخرین بار کمی پس از دیدار با «کاترین اشتون»، مسوول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا که به تهران رفته بود، در سال ۱۳۹۳ بازداشت شد و به زندان افتاد.

کتاب تازه او شکنجه سفید مهرماه امسال منتشر شد

«نرگس محمدی»، فعال سرشناس حقوق بشر در ایران نیمه شب ۱۷ مهر ۱۳۹۹ از زندان زنجان آزاد شد.

«نرگس محمدی»، فعال سرشناس حقوق بشر در ایران نیمه شب ۱۷ مهر ۱۳۹۹ از زندان زنجان آزاد شد. او در طول سال‌ها فعالیت، بارها بازداشت و به زندان محکوم شده است. آخرین بار کمی پس از دیدار با «کاترین اشتون»، مسوول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا که به تهران رفته بود، در سال ۱۳۹۳ بازداشت شد و به زندان افتاد.

محمدی تا سال ۱۳۹۸ در زندان «اوین» نگه‌داری می‌شد اما پس از اعتراضات آبان ۱۳۹۸ و کشته شدن معترضان در خیابان، در هم‌بستگی با خانواده‌های قربانیان، در زندان تحصن کرد و به طور ناگهانی به زندان زنجان منتقل شد.

گفت‌وگوی زیر اولین مصاحبه نرگس محمدی پس از آزادی از زندان با رسانه‌ها است. او در این مصاحبه درباره تفاوت زندان اوین و زندان زنجان، روزهای کرونا در زندان و زندانیان عادی زندان زنجان صحبت می‌کند، به بحث‌هایی که درباره ظاهر آراسته او پس از آزادی از زندان در فضای مجازی مطرح شد، پاسخ می‌دهد و از کتاب تازه‌اش، «شکنجه سفید» که مهر ماه امسال منتشر شد، صحبت می‌کند.
این کتاب، گفت‌وگوی نرگس محمدی با ۱۲ زندانی زن درباره سلول انفرادی و شکنجه سفید است.

***

شما در این مدت تجربه زندگی در دو زندان متفاوت، یعنی زندان اوین و زندان زنجان را داشته‌اید، چه قدر این دو زندان به لحاظ افرادی که با آن‌ها مواجه بودید و یا شرایطی که زندانیان داشتند، با هم فرق داشتند؟

– واقعیت این است که دو فضای کاملا متفاوت از هم بودند. دو شرایط کاملا متفاوت و حتی متضاد را تجربه ‌کردم. به نظرم با این که هر دو جا زندان بود اما تجربه‌ها با هم فرق داشتند. اگر شما از بعد فیزیکی به قضیه نگاه کنید، یعنی از ساختمانی که در آن بودم و باغچه سبز کوچکی که در حیاط اوین بود، این تفاوت شروع می‌شد تا زندانی‌ها و هم‌بندی‌ها. از بعد امکاناتی که برای یک زندانی سیاسی می‌تواند وجود داشته باشد، مثل دسترسی به کتاب یا فایل صوتی و یا فیلمی که می‌خواهد نگاه کند هم متفاوت بود؛ یعنی زنجان به مراتب بدتر بود.

با چه مشکلاتی در زندان زنجان مواجه بودید؟

– ما از هر لحاظ در زندان زنجان با محدودیت مواجه بودیم. حتی حداقلی‌ترین امکانات ورزشی هم نداشتیم. از این بُعد بخواهیم فراتر برویم، این است که من در زندان سیاسی می‌توانستم با دوستانم در مورد مسایل مختلف صحبت کنم و یا این که تبادل کتاب کنیم اما در زنجان این طور نبود. یک تفاوتی که شاید برای شما مهم نباشد اما برای یک زندانی تاثیرگذار است، این بود که در زندان اوین آشپرخانه در اختیار زندانیان بند بود اما در زنجان به دلیل این که زندانیان عادی وجود داشتند و ممکن بود از آتش استفاده غیرقانونی کنند، بنابراین آشپزخانه در اختیار زندانیان نبود. یکی بود که باید آب را برای ما می‌جوشاند و یا این که غذایی که می‌آمد را تقسیم می‌کرد. اما علاوه بر این‌ که می‌توانست شرایط طبیعی یک زندان عادی باشد، سخت‌گیری‌هایی هم علیه من به وجود آمد که ناشی از هم‌بندی بودن با زندانیان عادی و یا بودن در یک زندان عادی نبود.

فکر می‌کنید دلیلش سیاست‌گذاری نهادهای امنیتی بود؟

– دقیقا. آن‌ها می‌خواستند درباره همه چیز من تصمیم‌گیری کنند. بارها مسوولان زندان زنجان به من گفتند که ما مجاز نیستیم هیچ کاری برای شما انجام دهیم؛ مثلا برای من قابل فهم بود که در بند عادی هیچ نوع چاقویی نباشد چون تبدیل به «تیزی» می‌شد و تیزی خطرناک بود. من خودم هم قبول نداشتم که متمایز از بقیه باشم. اما از شرایطی که زندانی عادی هم داشت، من را محروم می‌کردند. زندانی‌ها دستگاه «ام‌پی۴‌» (mp4) داشتند و من هم فراتر از این نمی‌خواستم. چهار ماه طول کشید که با درخواست من برای خرید این دستگاه موافقت شد. پول دادم و برایم خریدند ولی به من تحویل داده نشد. گفتند اجازه نداریم دستگاه را تحویل بدهیم! من تبعیض مثبت به نفع خودم نمی‌خواستم اما تبعیض منفی را هم نمی‌توانستم تحمل کنم.

کدام شرایط زنان زندانی در زنجان برایتان سخت‌تر بود؟

– دیدن شرایط زنان زندانی از هر چیزی برایم سخت‌تر بود. من می‌فهمیدم که این زن‌ها فقط قربانی هستند. در قتلی که انجام داده‌‌اند یا جرایمی که داشتند، همه فقط قربانی بودند. آن‌ها قربانی یک نظام استبدادی بودند؛ قربانی یک جامعه و حکومت مردسالار و زن‌ستیز. آن وقت کسانی که قربانی این عوامل بودند، دوباره در زندان در جایگاه قربانیانی قرار گرفته و همه چیزشان را از دست داده‌ بودند. آن‌ها هیچ امکانی برای رساندن صدایشان به جامعه ندارند.

چه چیزی شما را بیشتر آزار داد؟

– وقتی که در زندان از جلوی اتاق قتل رد می‌شدم، وضعیت این زنان بسیار آزارم می‌داد. خیلی وقت‌ها تمام دلتنگی‌ها و غم‌هایم در مقابل وضعیتی که از آن‌ها می‌دیدم، رنگ می‌باختند. ۱۹ خرداد ما یک اعدامی از بند خودمان داشتیم. هولناک‌ترین شب زندگی‌‌ام بود. از بردن آن خانم در بند شروع شد تا ضجه‌هایی که می‌شنیدیم و این که دخترش را صدا می‌کرد تا لحظه اذان صبح که صدای باز شدن صدای در را شنیدم، آن‌قدر برایم دردناک بود که نمی‌توانم بگویم. وقتی خبر را آوردند که شاکی رضایت نداد و چهارپایه را از زیر پایش کشیدند، من تا مدت‌ها از تصور آویزان شدن آن خانم از طناب دار حالم بد بود. من به خوبی به خاطر شرایطی که آن زن داشت، درک می‌کردم که او فقط یک قربانی بود؛ حتی لحظه‌‌ای که مرتکب قتل شده بود. من زندان زنجان را فراتر از ساختمان و امکاناتش می‌دیدم. آن‌جا برای من پر از مسایل اجتماعی بود که مردم در آن نقش پر رنگی نداشتند و همه قربانی بودند. آسیب‌های اجتماعی و بلایی که سر مردم آمده بود تا آن‌ها در جایگاه مجرم باشند، تحمل زندان را برایم سخت‌تر می‌کرد.

کتاب شکنجه سفید شما به تازگی منتشر شده است. ایده کتاب از کجا به ذهن‌تان رسید؟

– اول فکر می‌کردم که درباره شکنجه سفید و انفرادی چه کار می‌توانم انجام دهم؟ اولین بار در سال ۱۳۸۰، در سلول‌های انفرادی بازداشتگاه نظامی «عشرت آباد» بودم. آن موقع حدود ۶۵ نفر از ملی مذهبی‌ها و نهضت آزادی‌ها به واسطه فعالیت‌هایی که داشتند، بازداشت شده بودند. در واقع اولین تجربه سلول انفرادی را در بازداشتگاهی داشتم که اساسا بازداشتگاه مردانه بود؛ یعنی زندانی‌ها مرد بودند و بند من، بند مردان و زندان‌بان‌ها و بازجوها همگی مرد بودند. من در محیط مردانه‌‌ای سلول انفرادی را تجربه کردم. از دو جهت تجربه سختی بود؛ یکی این که اولین تجربه من از سلول انفرادی بود و همسرم هم در سلول انفرادی بود. من خیلی بی‌پناه در سلول بودم. دوم این‌که این بند، بند مردان بود و زندان‌بانی که من را برای دست‌شویی یا حمام بردن همراهی می‌کرد، مرد بود. درهای توالت و حمام از داخل بسته نمی‌شدند و عملا باز بودند و کسی که منتظر می‌ماند تا من از دست‌شویی یا حمام بیرون بیایم تا من را به سلول ببرد، یک مرد بود. بنابراین، این فشار مضاعفی را به من وارد می‌کرد. تجربه دردناکی بود و من این شکنجه را به تمامی احساس می‌کردم. همسرم هم پیش‌تر در همان سلول‌های انفرادی بود و من چیزهایی را از او شنیده بودم که حالا خودم آن‌ها را تجربه و لمس می‌کردم. دقیقا از همان بازداشت به بعد، من تصمیم گرفتم کاری کنم و تجربیاتم را کتاب یا حتی فیلم کنم و با بقیه به اشتراک بگذارم. سال ۱۳۸۹ و ۱۳۹۱ سلول انفرادی برای من منجر به بیماری هم شد ولی این انگیزه‌ام را برای کار کردن روی این موضوع بیشتر کرد.

هدف‌تان از نوشتن این کتاب چه بود؟

– این که بتوانم این نوع از شکنجه را متوقف کنم؛ شکنجه‌‌ای که دست‌آورد کشورهای دیگر بود و به پاسداران و زندان‌بان‌های ما انتقال داده شده بود. ما کسانی داشتیم که سلول انفرادی را تجربه و اقرارهایی کرده بودند که منجر به احکام سنگینی علیه آن‌ها و یا حتی انفعال این افراد شده بود.
به نظرم جمهوری اسلامی ایران کاملا آگاهانه از بازداشت فعالان مدنی و سیاسی در سلول‌های انفرادی استفاده می‌کند و این را یک وسیله ارعاب قرار می‌دهد و این پیام را می‌دهد که دفعه بعد معلوم نیست از این سلول چه طور بیرون بیایی! بنابراین، دو ضرورت برای من داشت؛ یکی از دید حقوق بشر که فکر می‌کردم علیه شکنجه به عنوان یک حرکت ضد انسانی باید اقدام کرد و دوم این که معتقدم باید بتوانیم ترمز فعالیت فعالان را از سر راه‌مان برداریم. بنابراین باید بتوانیم این شکنجه را هم از سر راه خود برداریم.

زندان زنجان به لحاظ بهداشتی و درمانی چه وضعیتی داشت؟

– وقتی کرونا در ایران شروع شد، یکی از نگرانی‌هایم این بود که ما بهداشت را در سطح عادی نمی‌توانیم داشته باشم، چه برسد به این که یک ویروس کشنده‌‌ای مثل کرونا به بند بیاید. من بارها در زندان به ماموران و مسوولان می‌گفتم که مقابله با کرونا در داخل بند با این وضعیت غیرقابل ممکن است. ما در اوین مواد ضدعفونی کننده داشتیم اما در زندان زنجان اصلا چنین چیزی وجود نداشت. فقط یک لیتر وایتکس برای یک ماه به ما داده می‌شد که کفایت نمی‌کرد. برای سطح معمول روزمره ما، امکانات کافی نبود. وقتی ما ورودی از بیرون داشتیم و تلفن مشترک داشتیم و راهروها مشترک بودند، کنترل ویروس سخت و غیرممکن بود. من بارها تقاضا کردم که حداقل ژل شست‌وشوی دست را با هزینه خودمان بخرید و به ما بدهید اما تا مدت‌ها قبول نکردند.

آیا در زندان زنجان کسی در اثر کرونا فوت کرد؟

– خیر اما به خاطر ورودی‌های جدید، از ۱۶ نفری که در بند بودیم، ۱۲ نفرمان به کرونا مبتلا شدیم. بعد از ابتلای ما به کرونا و اعتراض‌های شدید و سر و صدایی که بیرون شد، چهار عدد نیم لیتری ضد عفونی کننده به ما دادند.

رسیدگی پزشکی هم که قطعا وجود نداشت؟

– اصلا. صدای تنفس من صدای ناهنجاری شده بود ولی حتی امکان استفاده از اکسیژن هم برای ما فراهم نشد. در حقیقت، به آن معنا دکتری وجود نداشت. بدتر از همه این بود که آن‌ها چون کرونای ما را تکذیب کرده بودند، اصلا برخورد با یک کرونایی را در دستورشان نداشتند. ما هجدهم تست کرونا دادیم، بیست و یکم به صورت مشخص آمدند ما ۱۲ نفر که تست‌مان مثبت بود را از بقیه جدا کردند. ما ۳۵ روز بدون امکانات، قرنطینه شدیم.

ماجرای ویزیت شما توسط پزشک زندان هم به اخبار تلویزیون راه پیدا کرد.

– پزشکی که شما در تلویزیون دیدید، ماجرای دیگری داشت. این پزشک هرگز در زندان نمی‌آمد. هر چند وقت یک بار این فرد می‌آمد و کسانی که تشخیص داده می‌شد مریض هستند را معاینه می‌کرد. اما چیزی به عنوان درمانگاه وجود نداشت. به طوری که هر بار این پزشک می‌آمد، زن‌ها پشت در می‌ماندند و این زندان‌بان بود که تشخیص می‌داد آیا شما مریض هستی یا نه!؟

ولی جالب است که بدانید در عرض دو روز، رفتن به دکتر اجباری شد. من رفتم و دکتر مرا در تاریخ بیست و چهارم و دقیقا بعد از ابتلایم به کرونا دید. فردای آن روز دوباره مامور آمد و گفت که دوباره برای معاینه باید بیایید چون رییس زندان و رییس سازمان زندان‌ها هم هستند. برای من جای تعجب بود که برای معاینه ما، مقامات ارشد قضایی چرا باید باشند؟ هر چیزی که از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد، سانسور شده بود. جایی که من درباره حالم توضیح می‌دادم، حذف شده بود و از آن یک فیلم کوتاه در آوردند. تماشای این فیلم در صداوسیمای جمهوری اسلامی، نمایش یک سقوط اخلاقی فاحش بود. بعد از این که این فیلم را در بند دیدیم، خیلی از زندانیان اعتراض کردند که شما به چه حقی گفتید که زندان زنجان کرونا ندارد؟ در واقع بند عادی منفجر شد.

به غیر از شما، زندانی سیاسی دیگری در بند نبود؟

– در آن مقطع نداشت. اما می‌دانم که دی ۱۳۹۶، چند نفری را آوردند ولی نگفتند که آن‌ها سیاسی هستند بلکه گفتند جرایم مالی دارند. بعد‌ها دونفر دیگر هم به قرنطینه آمدند اما من در زندان زنجان هم‌بندی سیاسی نداشتم و همه عادی بودند.

پس از آزادی از زندان، ظاهر آراسته شما در شبکه‌های مجازی مورد قضاوت و تحلیل قرار گرفت؛ نظر خودتان چیست؟

– یک حریم خصوصی برای آدم‌ها وجود دارد که کسی نباید به آن ورود کند. اما چون مورد سوال است، می‌گویم که مبارزه بخشی از زندگی ما است. من از سال ۱۳۷۱ تا همین الان در همین مسیر بوده‌ام. برای من مبارزه و مقاومت در مسیر زندگی تعریف شده و این انتخاب من است. اما در عین حال فکر می‌کنم که اگرچه ما در مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر هستیم ولی در جریان زندگی هم هستیم. واقعا در زندان اوین هم که بودم، آرایش می‌کردم و یا برای بچه‌ها ضرب می‌زدم. درست است که ما زندانی هستیم ولی زندگی هم می‌کنیم. من فکر نمی‌کنم که همیشه باید درحال گفت‌وگو و مبارزه باشم. حتی در حال مبارزه در زندان هم می‌توان سرخوش بود و زندگی کرد و این باور من است.

این‌که این موضوع را نقطه ضعف بدانیم و بخواهیم کسی را از این طریق تخریب کنیم، اخلاقی نیست. من یک زن هستم و بخشی از زندگی‌‌ من در داخل و یا بیرون زندان، این است که می‌بینید و هیچ منافاتی با مقاومت یک انسان و پایداری یک انسان بر سر آرمان‌هایش ندارد. من در زنجان تفهیم اتهام شدم که شما به خاطر راه‌اندازی مراسم رقص در زندان اوین بعد از ساعت خاموشی پرونده دارید! من هم گفتم حتی اگر جرم تلقی کنید، باز هم این کار را می‌کنم. من زندگی، زنانگی و مادرانگی‌‌ خود را حفظ می‌کنم و مبارزه را با تمام این ویژگی‌ها ادامه می‌دهم.
امیرحسین بوذری, ایران وایر:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *