خانوادههای کشتهشدگان آبان ۹۸ در مصاحبه با رادیو فردا میگویند حضورشان بر سر مزار فرزندانشان نیز در حالی بوده است که مأموران امنیتی، اعم از لباسشخصی و نیروهای نظامی، از ساعتها قبل مانع حضور مردم میشدند.
محمد شهبازی، برادر آمنه شهبازی که روز یکشنبه ۲۶ آبان بر اثر اصابت گلوله بر گردنش جان باخت، در مصاحبه با رادیو فردا میگوید که از شمارههای ناشناس با آنها تماس گرفته و گفتهاند که «فقط خودتان میتوانید بیایید سر خاک، والسلام. اگر نفر اضافه باشد، اجازه نمیدهیم و برخورد میکنیم».
آقای شهبازی میگوید: «سر خاک هم دو سه نفر آمده بودند که به ما تذکر دادند و گفتند فقط خودتان میتوانید حضور داشته باشید و نفر اضافه نباید باشد. ما هم فقط خودمان بودیم و هیچکس دیگری نبود».
سکینه احمدی، مادر ابراهیم کتابدار که روز شنبه ۲۵ آبان ماه بر اثر اصابت گلوله در مهدیآباد کیانمهر کرج کشته شد، هم در مصاحبه با رادیو فردا میگوید که به دلیل حضور مأموران امنیتی بر سر مزار، مراسم سالگرد جان باختن فرزندش برگزار نشد. او همچنین از تماسهای مکرر نهادهای امنیتی با خانوادهاش برای لغو مراسم سالگرد و تهدید اعضای خانوادهاش میگوید.
اعتراضات آبان سال گذشته که در ابتدا واکنشی به گران شدن ناگهانی قیمت بنزین بود، بهسرعت تغییر جهت داد و حکومت جمهوری اسلامی را نشانه گرفت. این اعتراضات اما با سرکوب شدید مواجه شد، بهطوری که طی پنج روز صدها زن و مرد و حتی کودک کشته شدند.
وزیر کشور ایران گفته است بین ۲۰۰ تا ۲۲۵ نفر در این اعتراضات کشته شدند، اما سازمان عفو بینالملل با اعلام مشخصات حداقل ۳۰۴ نفر از کشتهشدگان، تأکید کرده که شمار کشتهشدگان ممکن است بسیار بیشتر از این عدد باشد.
خبرگزاری رویترز اما ضمن اعلام کشته شدن حداقل ۱۵۰۰ نفر در اعتراضات آبان ۹۸، از قول «سه منبع نزدیک به حلقه اطرافیان» خامنهای «و یک مقام چهارم» نوشت که رهبر جمهوری اسلامی به مقامهای ارشد کشور گفته است «هر کاری لازم است، برای متوقف کردن» اعتراضات انجام دهند.
تاکنون مقامات قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی از ارائه آمار رسمی و دقیق تعداد کشتهشدگان این اعتراضات همچنان سر باز زدهاند و مسئولیت مرگ کشتهشدگان را بر عهده نگرفتهاند.
گفتند رهبر چهکاره است؟
آمنه شهبازی، زن ۳۴ ساله خانهدار که به گفته برادرش برای کمکخرج خانه مسافرکشی میکرد، روز ۲۶ آبان ماه در کرج در حالی با اصابت گلوله کشته شد که در حال کمک به یکی از معترضان زخمی بود.
محمد شهبازی به رادیو فردا میگوید: «ما از کربلا آمده بودیم و خواهرم و دخترش درگیر آنفلوآنزا بودند. رفته بود دارو بگیرد که صاحبخانهاش زنگ میزند و میپرسد کجایی. میگوید دارم میآیم. دوباره زنگ میزند، یک آقایی جواب میدهد و میگوید پای یک نفر تیر خورده و -آمنه- دارد با شالش میبندد. دفعه سوم که زنگ میزند، میگوید این خانم را بردهاند. دیگر خبردار نشدیم تا دو روز بعد که من دیدم گلوله به گردنش خورده بود.»
خواهر محمد شهبازی یکی از حداقل ۳۴ جانباختهای است که در شهر کرج نامشان رسانهای شده است. شکایت خانواده شهبازی برای شناسایی و معرفی قاتل او بینتیجه مانده: «ما شکایت کردیم، ولی هیچ جوابی هنوز به ما ندادهاند. هرکجا رفتیم، ما را این طرف و آن طرف دواندند، فعلاً هم هیچجا نمیتوانیم برویم و دستمان به هیچجا بند نیست.»
برادر آمنه شهبازی توضیح میدهد: «اول رفتیم دادگاه، گفتند باید بروید آگاهی. رفتیم آگاهی، گفتند بروید دادگاه عمومی ملارد. در دادگاه گفتند صبر کنید تحقیقات تمام شود. بعد گفتند پرونده رفته پلیس امنیت و باید منتظر باشید جواب آنها بیاید. جواب نمیدهند، ما هم دیگر واقعاً خسته شدیم و دیگر نمیدانیم چه باید بکنیم. من حتی پرسیدم که گفتهاند شهید اعلام میکنید. قاضی گفت هر کسی گفته، بیخود گفته. گفتم رهبر گفته. قاضی گفت مگر دست اوست که بگوید! یک هیئت ده پانزده نفره است که آنها باید تأیید کنند و تأییدیهاش دست من و شما نیست. من اعتراض کردم در دادگاه و گفتم چرا اینجوری جواب ما را میدهید؟ خواهر من یک زن بود، نه مسلح بود نه چیزی. مدارک بردم که رفته بود دارو بگیرد، گفتند نه، همه اینها داستان است و کسی که در آن ساعت بیرون آمده، از نظر ما آشوبگر است».
آمنه شهبازی مادر دو پسر ۱۴ و ۱۲ ساله و یک دختر ۴ ساله بود. برادر او میگوید: «دخترش حالا ۵ سال دارد و حال خوبی ندارد. مدام سراغ مادرش را میگیرد. نمیدانم چه بگویم. آرام و قرار ندارد. پسرهایش در حال خودشان نیستند. اصلاً خانوادهاش متلاشی شدند. مادرم از همه بدتر. مادر من سکوت میکند. میپرسیم مامان چه کار داری میکنی؟ کجایی؟ میگوید در دلم دارم با آمنه حرف میزنم. خب من جواب او را چه بدهم؟ چی بگویم به او؟ وقتی دخترش به من میگوید دایی، مامانم را گذاشتی آنجا، خاک رویش ریختی، برو بیاور، من به او چی بگویم؟»
محمد شهبازی میگوید: «ما اخبار را گوش میکنیم و من نمیدانم وقتی میگویند فلانی در شورش آبان بوده و به اعدام محکوم شد یا آن یکی ۵ سال زندان و… چرا به همه اینها رسیدگی شد، الا خانوادههای ما؟ چرا آنها را که میخواستند اعدام کنند، پروندهشان طول نکشید و آنها که باید زندانی میشدند، همه رسیدگی شدند بهجز ما؟ ما الان بلاتکلیف هستیم، نمیدانیم چه باید بکنیم. من جواب دخترش را نمیدانم چه بگویم. هر وقت میبیند میگوید “دایی، برو مامان رو بیار”. مادر من کم سنی ندارد که اینقدر من این طرف و آن طرف کشیدم که واقعاً دیگر نمیتواند. با گریه میآید و با گریه میرود. هیچ کسی هم جوابی نمیدهد. نمیدانیم چه باید بکنیم. یک ذره هم که حرف میزنیم، تهدید میکنند که میآییم میبریمتان.»
تهدید خانوادههای کشتهشدگان و اِعمال فشار بر آنها برای سکوت و عدم مصاحبه با رسانهها در یک سال گذشته ادامه داشته است.
برادر آمنه شهبازی میگوید: «اولین بار که رفته بودم دادگاه، قاضی مرا تهدید کرد که چرا مصاحبه کردی؟ گفتم من مصاحبهای نکردم، اتفاقی را که افتاده بود گفتهام. حرف خاصی نزدهام و به کسی توهین نکردهام. تهدید کرد که یک بار دیگر بشنویم، فلان میکنیم و بهمان میکنیم. از آن طرف، از پلیس امنیت چندین مورد زنگ زدند و تهدید کردند که ما شما را تحت نظر داریم اگر بخواهی حرکتی بکنی، بخواهی کاری بکنی یا حرفی بزنی. اینها اتفاقاتی است که در این یک سال افتاده. ما قصد جنگ با کسی نداشتیم. ما پیگیر حق و حقوق خواهرم بودیم که چرا؟ یک زنی که نه مسلح بوده نه چیزی. اصلاً میگوییم رفته بود بیرون. رفته بود با کسی بجنگد؟ اسلحه داشته؟ جواب نمیدهند. میخواهی سؤال کنی، بیرون میکنند و جواب نمیدهند. زور دست آنهاست و ما اصلاً دیگر نمیدانیم باید چهکار کنیم.»
محمد شهبازی توضیح میدهد: «به من گفتند چه کسانی زنگ زدند؟ گفتم همه زنگ زدند. گفتند نباید مصاحبه کنی. گفتم ما حرف دلمان را زدیم. گفتند شما دیگر جوابشان را ندهید، ما چند وقت دیگر برای دلجویی میآییم و مقامات میخواهند بیایند دلجویی. چه دلجوییای؟ یک سال است نه کسی به ما زنگ زده نه احوال ما را پرسیده نه هیچ چیزی. یک زن را با گلوله زدند و خیلی هم راحت هیچی به هیچی. این پاس میدهد به آنجا و آن یکی میگوید توکل به خدا کن، درست میشود. ما هم تا حالا نه به کسی توهین کردهایم نه حرفی زدهایم، هیچی. من حتی برادران خودم را که جوان هستند، کنترل کردم. اما بالأخره باید یک جوابی به ما بدهند.»
آمنه شهبازی بهگفته برادرش خانهدار بود، اما با ماشین مسافرکشی هم میکرد: «خواهر من مسافرکشی میکرد که زندگیاش را بچرخاند. شوهرش پیک موتوری بود. این خانواده دنبال چی بوده؟ دنبال این بوده رژیم عوض کند؟ میرویم آنجا یک جوری حرف میزنند انگار ما هزاران هزار جنایت کردیم. بابا، یک آدم عادی بود، یک شهروند عادی بود.»
کشتیم که کشتیم، خوب کاری کردیم
همزمان در کرج، سکینه احمدی، مادر ابراهیم کتابدار، از حضور نیروهای امنیتی بر مزار پسرش خبر داده و به رادیو فردا میگوید: «نتوانستیم مراسم بگیریم. اجازه ندادند. خودمان رفتیم سر مزار، اما دور تا دور ما را مأمور گرفته بود. گفتند فقط ده دقیقه باید اینجا باشید. اجازه ندادند مداح بیاید. مراسم را کلاً لغو کردند و مهمانهای ما را از جلوی در برگرداندند و حتی اجازه ورود ندادند.»
خانم احمدی میگوید: «کلاً آرامستان را خالی گذاشته بودند و اجازه ورود به هیچکسی نمیدادند. لباسشخصیها زیاد بودند و هر ده متر یک ماشین. تعدادشان خیلی زیاد بود. تذکر دادند. پدر و برادر ابراهیم را بردند و گفتند حق ندارید برگزار کنید. از شنبه مدام زنگ میزدند به تلفن پسرم، دخترم و به همه ما زنگ میزدند و میگفتند نباید مراسم بگیرید. من اما رفتم سر خاک بچهام. مگر میشود نرفت؟ آنجا خیلی اذیت کردند. دعوامان شد و خیلی عادی گفتند کشتیم که کشتیم، خوب کاری کردیم این کار را کردیم. این جگر من را سوزاند. ده بیست تا اطلاعاتی و لباس نظامی بالای سر ما ایستاده بودند. مگر ما میخواستیم چهکار کنیم؟ میخواستیم فقط یک مراسم ساده بگیریم. اما دوست داشتند با اعصاب و روان ما بازی کنند.»
ابراهیم کتابدار، پدر دو بچه خردسال، در مقابل محل کارش در حالی که دست در جیب داشت،گلوله به قلبش خورد و در گواهی فوت او نوشته شد «اصابت گلوله به قلب، خارج از نزاع».
در دیگر شهرهای ایران هم وضعیت همینگونه بود. خانوادههای جانباختگان به رادیو فردا گفتهاند که از روزهای قبل، از سوی وزارت اطلاعات با آنها تماس گرفته و گفته شده که مراسم تنها با حضور اعضای خانواده بر سر مزار فرزندانشان خواهد بود و کس دیگری اجازه حضور ندارد.
سالگرد کشتار آبان به این شکل سپری شده و میشود، همچنانکه در سال گذشته هم خانوادههای کشتهشدگان اجازه برگزاری مراسم سوگواری و چهلم فرزندانشان را نیافتند.
فرشته قاضی, رادیو فردا: