بیمارستان روانی «امینآباد» و زندان «اوین»، یکی در جنوبیترین نقطه تهران است و دیگری از شمال، مشرف بر پایتخت. اما دریچهای که نهادهای امنیتی میان این دو ایجاد کردهاند، فاصله آنها را به چند امضا برای تایید یک زندانی به بیمار روانی رسانده است.
در سالهای اخیر، بیش از گذشته جزییاتی از پرونده روزنامهنگاران و هنرمندان منتشر میشود که نشان میدهند راه و رسم شکنجه توسط بازجویان تغییر مسیر داده است. نهادهای امنیتی تنها به انفرادی، اعترافات اجباری، آزار و محکومیت به حبس و تبعید زندانیان راضی نمیشوند، حالا برچسب «بیمار روانی» را برای تخریب و شکنجه این افراد با کمک برخی از روانپزشکان انتخاب کردهاند.
«مینا راد»، نویسنده، فعال مدنی و عضو «کانون نویسندگان ایران» که مدتی را در زندان «قرچک» گذرانده است، در گفتوگو با «ایرانوایر» میگوید نهادهای امنیتی از روش جدید «دیوانهسازی» برای آزار و اذیت شهروندان در جلسههای بازجویی و بعد در دوران زندان استفاده و در نهایت آنها را به بیمارستان روانی منتقل میکنند: «این روش تازه شکنجه، یعنی دیوانهسازی زندانیان سیاسی، به علاوه تلقین روزانه از سوی سایرین به دیوانه بودن آنها و خطاب کردنشان به اسم دیوانه و دروغهایی درباره خانواده آنها مثل مادرت سکته کرده و تشویق مداوم از سمت شیاد مهربان به خودزنی و خودکشی، شاید تنها گوشه کمی از آن شکنجههای روانی است که در این دوزخ سیاه بر سرِ زندانیان سیاسی فرود میآید.»
مینا راد نویسنده و شاعر ۲۵ ساله اهل شهرستان درود در استان لرستان است که پس از شرکت در اعتراضات دی ۱۳۹۶ بارها برای بازجویی به اداره اطلاعات این شهرستان احضار شده بود. او در آخرین احضار و حضورش در اداره اطلاعات در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۹۷، برای سه روز در بازداشت موقت به سر برد. بعد برای اتهام «تبلیغ علیه نظام » از طریق شرکت در اعتراضات، محاکمه و به دو ماه حبس تعزیری و هشت ماه حبس تعلیقی محکوم شد.
راد در اول مهرماه امسال جهت تحمل حکمش به زندان قرچک انتقال یافت و ۲۰ روز بعد در تاریخ ۲۱ مهر ۱۳۹۹ آزاد شد.
دیوانه بودن؛ دوست داری امتحانش کنی؟
مینا راد با روایتی از شکنجه در ساختمان «وزرا» در تهران توسط بازجویان خود پرده برداشت. او پس از احضار غیر رسمی به این ساختمان، توسط چند نفر همزمان بازجویی شد. خودش گفته است که همه آن افراد، «مرد» بودهاند. با این حال، پس از پایان مراحل دستهجمعی بازجویی، او به همراه یکی از آنها در اتاق بازجویی تنها مانده است.
بازجو مینا راد را تهدید کرده بود که پرونده بزرگتری برای او تشکیل خواهند داد: «اینجا دقیقا ته خط تو است چون نه کسی میداند کجایی و نه هیچکس اگر تا ۵۰ سال دیگر آزاد هم نشوی، جرات میکند بپرسد کجا هستی. اینجا میتوانند آنقدر تو را نگه دارند تا استخوانهایت کاملا پودر شوند! میدانی اینجا، در فلان طبقه چند جنازه داریم که هنوز خانوادههایشان کمترین اطلاع از مرگ آنها ندارند؟ میخواهی این بلا سرت بیاید؟»
این بازجو در نهایت مینا راد را تشویش کرده بود که خود را روانی نشان دهد تا آزاد شود: «دیوانه بودن! دوست داری امتحانش کنی؟ من رزومه تو را خواندهام؛ شاعری و اهل قلم. هنرمندی. هنرمند به یک جای راحت نیاز دارد. اینطور نیست؟ اینجا بمانی و بپوسی بهتر است یا از اینجا بیرون بروی و بنویسی؟»
بازجوی به مینا راد پیشنهاد کرده بود که به بیمارستان روانی برود و حتی از او خواسته بود رفتارهای جنونآمیز از خودش به نمایش بگذارد، دست به خودزنی بزند و خودش را زخمی کند؛ آن هم با تیغی که بازجو برای او فراهم خواهد کرد.
و اگر نروم؟ آنها میخندند
مینا راد پس از مراحل بازجویی، در نهایت روز ۱۳ تیر ۱۳۹۹ به دادسرای فرهنگ و رسانه در تهران احضار و سرانجام به اتهام «تبلیغ علیه نظام»، به دو ماه حبس تعزیری و هشت ماه حبس تعلیقی محکوم شد. پس از تایید این حکم در دادگاه تجدیدنظر، این نویسنده جوان را روز اول مهرماه برای تحمل دو ماه محکومیت خود فراخواندند.
او ۲۰ روز بعد به صورت مشروط آزاد شد.
راد درباره چگونگی آزادی زود هنگامش در صفحه شخصی خود در اینستاگرام نوشت: «شبی که یک روانپزشک آمد و رسما سند جنون مرا امضا کرد، احساس موثقی به من میگفت که خود زودتر از همه این را باور میکنم. آن روز که به خانه برگشتم، خوب میدانستم که بالاخره تلفن خواهند کرد. زنگ میزنند و میگویند: در حکمتان آمده که باید برای دوره درمان بروید فلان جا.»
و من با اندکی مکث جواب خواهم داد: «و اگر نروم؟ و آنها میخندند.»
مینا راد به «ایرانوایر» میگوید نهادهای امنیتی برای تحت فشار قرار دادن اهالی ادبیات، به شیوههای مختلف و البته متفاوت برای هر فرد اقدام میکنند: «شوربختانه حافظهها محدودند. در نظر بعضی، تاریخ یک هذیان بیمارگونه است؛ چنانکه هنوز باور جنایات مخفی و سیل عظیم گمنامان خودکشی شده یا به لطف روانخانهها، “خودفراموش شده”، برای آنها سخت و غیر قابل باور است. حال این که اسامی کم نیستند. از تاریخ بپرسید تا ببینید چهگونه با شنیدن نام “فریدون فرخزاد” آه میکشد. از تاریخ بپرسید تا ببینید ادبیات چه زخمی به اینان زده است. سراغ محمد مختاری را بگیرید و قتلهای زنجیرهای و خودکشیهای تحمیلی. ادبیات مایه تلخکامی اینان بوده و هنوز هم هست. یقینا نوع شکنجهای که بر اهالی ادبیات فرود میآید، متفاوت است. این همان چیزی است که به جرات میگویم کاملا هوشمندانه برای آن پیریزی کردهاند. افراد دغدغهمند را بنا بر هر خط فکری و دیدگاهی که دارند، طبقهبندی میکنند، سپس برای هرکدام به واسطه اتاق فکر شکنجه، نوع خاصی از آزار را در نظر میگیرند. شرح این مطلب برای این است که بگویم حریف را کم فرض نکنید تا اعتماد به نفستان را بازیابید تا به این وسیله آگاهی بخشی را سلوک خود کرده باشید.»
رسانهها بازتاب درستی از وضعیت زندانیان سیاسی ارایه نمیدهند
یکی از دلایل عدم تمایل زندانیان امنیتی به افشای مراحل پرونده، فشارهایی است که از سوی بازجویان و گاهی وکلا به متهم وارد میشود. آنها ترجیح میدهند سکوت کنند تا شاید اتفاقات بهتری در پرونده رخ دهد.
مینا راد از جمله کسانی بود که خبرهای مربوط به احضارهای مکرر، تشکیل دادگاه، صدور حکم و حتی بازداشتش رسانهای نشد.
این عضو کانون نویسندگان ایران با اشاره به این که رسانهها بازتاب درستی از وضعیت زندانیان سیاسی ارایه نمیدهند و خبرها گزینشی نوشته میشوند، گفت: «در حالی که ما به وفور زندانیان بینام و نشانی داریم که کسی حتی کمترین اطلاعی از آنها ندارد، بعضی از آنها بعد از شکنجه و حتی مرگ گوشهای رها میشوند و خیلی از آنها هم که دیگر پیدا نخواهند شد.»
او در ادامه میگوید: «چرا باید ماهانه بیش از ۱۰۰ نفر به رواندرمانی منتقل شوند و هیچکس بویی نبرد؟ چرا باید دهها جنازه در سردخانهها و در نهایت خاورانهای مخفی دفن شوند بیآن که کسی کمترین اطلاعی داشته باشد؟ باید اذعان داشت که ما به لحاظ ضعف رسانهای، در یک وضعیت فوق اغراقآمیز گذران میکنیم و باید فراموش نکنیم که خاوران ۶۷ تکرار شدنی است.»
نهادهای امنیتی، پلی میان زندان و تیمارستان
در جمهوری اسلامی وجود نهادهای امنیتی چون اطلاعات سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات خود مایه شکنجه روح و روان بسیاری است. اگر به عقب بگردیم و سوابق این دو نهاد را طی چهار دهه اخیر بررسی کنیم، خواهیم دید به چه اندازه سوای شکنجههای جسمی و گاه قتل، سوهان روح نویسندگان، شاعران، روزنامهنگاران، فعالان مدنی و سیاسی، صرفاً برای بیان عقاید، نظرات و اطلاعرسانی بودهاند.
«کیانوش سنجری»، خبرنگار و فعال حقوق بشر پس از بازگشت به ایران به پنج سال حبس محکوم شد. او پس از تحمل مدتی حبس، خرداد ۱۳۹۸ به دلیل بیماری روحی و با تایید پزشک قانونی به مرخصی درمانی رفت.
اما سنجری آذر۱۳۹۸، در اینستاگرام خود با انتشار تصویر نامه دایره نظارت بر متهمان و محکومان امنیتی اعلام کرد این دایره با تایید رای کمیسیون پزشکی مبنی بر بستری شدن او در یک مرکز روانپزشکی، خواسته است تا زودتر به این مرکز منتقل شود. سنجری در این نوشته گفته بود که آنها به زور میخواهند او را در بیمارستان بستری کنند و برچسب بیمار به وی بزنند.
این روزنامهنگار همچنین نوشته بود حاصل دلتنگی برای وطن و بازگشتش به ایران، بازداشت و به زور روانه کردن او به بیمارستان روانی بوده است.
همچنین در موردی دیگر، در دی ماه ۱۳۹۸، در حالی که «هنگامه شهیدی»، زندانی براساس ابلاغیه کتبی پزشک قانونی نیاز به دو ماه مرخصی درمانی برای بیماری قلبی در خارج از زندان داشت، توسط ماموران زندان اوین به بیمارستان روانی امینآباد منتقل شد. در فایل صوتی که پس از انتقال مجدد شهیدی به زندان اوین از او منتشر شد، این روزنامهنگار خطاب به رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی گفته بود: «در آنجا وقتى چهار مامور مرد تیمارستان با مقاومت و فریادهاى من مواجه شدند، دست و پاى من را گرفته و بر روى زمین مىکشیدند تا جایى که تصمیم به تزریق روانگردان هالوپیندوز داشتند که مرا بیهوش کرده و از مقاومت من جلوگیرى و مرا به مدت دو ماه ممنوعالتماس و ممنوع الملاقات در آنجا بسترى کنند. با توجه به عارضه قلبى با این شک وارده بابت این نحوه برخورد تا مرز ایست قلبى پیش رفتم.»
وکیل شهیدی و خانوادهاش به این اقدام اعتراض کردند اما دستگاه قضایی تاکنون پاسخ روشنی به این رفتار نداده است. هنگامه شهیدی همچنان در بند زنان زندان اوین در حال گذران دوران حکم خود است.