پرونده ویژه قتلهای زنجیرهای ۵, زنجیرهای از زنان مقتول
همان چاقویی که شامگاه اول آذر سال ۷۷ بر بدن پروانه اسکندری (فروهر) فرود آمد٬ پیش از آن زنهای دیگری را هم کشته بود.
به گفته پرستو فروهر، با آن چاقو در شامگاه اول آذر ماه «در قسمت قدامی قفسه سینه و انتهای شکم تعداد حداقل ۲۴ عدد جراحت ایجاد کرد که از قدام به خلف و در مسیرهای مختلف وارد شدهاند.»
پرستو فروهر٬ دختر پروانه اسکندری٬ در یک گفتوگو با اشاره به گزارش پزشکی قانونی در مورد مادرش گفته بود: «در این گزارش زخمهای تن مادرم را شمارهگذاری کردهاند و محل و طول آنها را نوشتهاند. بزرگترین آنها ۷۰ میلیمتر است. زخمها دو گونهاند. برخی را «جرح دمموشی» نوشتهاند و برخی را «جرح با لبههای مضرس.» در دنبالهی گزارش آمده است: «زیر پوست قفسه سینه و شکم منطبق بر تمامی جراحات فوقالذکر خونمردگی مشاهده شد. کلیه جراحات مذکور به جز جرح شماره ۱ و ۲ وارد حفره قفسه سینه و شکم شده است و تعدادی از جراحات سبب شکستگی دندهها شدهاند… در ریه چپ حداقل ۱۰ بریدگی به طولهای تقریبی ۱۰-۲۰ میلیمتر دیده میشود روی پریکارد و قلب ۱۱ بریدگی به طول تقریبی ۱۰-۲۰ میلیمتر دیده میشود. قلب حدود ۳۰۰ گرم وزن دارد و خالی از خون است…»
پروانه اسکندری را در طبقه دوم همان خانهای کشتند که همسرش، داریوش فروهر را به قتل رساندند. هر چند نام او، که خود یکی از اعضای ارشد حزب ملت ایران و از آخرین بازماندگان نیروهای مصدقی و غیرمذهبی بود٬ تا حدی زیر سایه نام همسرش باقی ماند.
پروانه اسکندری، در اسفند ماه سال ۱۳۱۷ در تهران متولد شد. او در خانوادهای هوادار مصدق بزرگ شد٬ خانوادهای که حامی فعالیتهای سیاسی او از دوران نوجوانیاش بودند. یکبار حتی پدرش را دستگیر کردند، چرا که دختر بر دیوار مدرسه شعار نوشته بود. پروانه فروهر با این سابقه وارد دانشگاه تهران شد و بلافاصله به یکی از چهرههای اصلی جنبشدانشجویی در اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل تبدیل شد.
در دوران دانشجویی و پس از آن که معلمی را پیشه ساخت٬ بارها بازداشت شد و نخستین زنی بود که در گنگره جبهه ملی شرکت کرد و به عضویت آن انتخاب شد.
او از معدود زنانی بود که به عرصه سیاست پای گذاشت و هم پیش از انقلاب ۱۳۵۷ و هم پس از آن، جای خود را در رادیکالترین بخش از اپوزیسیون علنی داخل ایران تعریف کرد. با این حال رفتار سیاسی او معیاری داشت که او را از همراهانش متمایز میکرد و آن خشم بیپروایی بود که در برابر آنچه بیعدالتی میدانست، بیان میکرد.
در اسفند ماه سال ۱۳۷۲، بعد از خودکشی هما دارابی، یکی از اعضای حزب ملت ایران که در اعتراض به حجاب اجباری خودسوزی کرد، در یک سخنرانی علنی گفته بود: «از او هیچ شکوه و ناله به یاد هیچکس نمیآید، تا آخرین لحظههای سوختن. و چنین بود که زندگی زنی آزاده، سربلند، بیهمانند، با اندوختهای بزرگ از دانش زمان، وقتی در محدودهای تنگ به زندان کشیده شد، با شعلههای آتش، جهان را فرا گرفت و فریاد شد. فریاد اعتراض به پلشتی و فساد، ستمکاری و خودکامگی، مردم فریبی و واپسگرایی. در برابر زور تسلیم نشد، با ستم نساخت، آتشی که در درونش از آنهمه بیداد شعله ور بود، آتش فشان گردید، فروزان شد، شراره بر تن شب کشید، شعر شعله ور آزادی شد.»
بلندترین فراز غزل زندگی پروانه اسکندری اما آن شبی سروده شد که در خون غلطید و نامش را به عنوان زن پیشگام و مبارز بر تارک آزادی خواهی این آب و خاک ثبت کرد.
پروانه فروهر، مشهورترین نام در بین زنانی بود که طی آن سالها به قتل رسیدند٬ اما زنان دیگری٬ شاید گمنامتر٬ غیرسیاسیتر و بیصداتر در آن سالهای خون آلود به قتل رسیدند.
شاهکلید قتلهای زنجیرهای
در میان زنانی که طی قتلهای زنجیرهای کشته شدند٬ عجیبترین نام شاید متعلق است به یک زن مهماندار هواپیما باشد. زنی که به گفته اکبر گنجی کشف علت قتل او میتواند به افشای زوایای پنهان قتلهای زنجیرهای کمک کند؛ فاطمه قائم مقامی.
اکبر گنجی در این رابطه نوشته است: «پرونده قتل سیامک سنجری و فاطمه قائم مقامی را دنبال کنید تا به شاهکلید برسید. قتل آنان مشکل شخصی شاهکلید ( فلاحیان ) بودند و شاهکلید مجبور شد آن ها را از میان بردارد.»
ارتباط قتل فاطمه قائم مقامی، مهماندار هواپیما با پرونده قتلهای زنجیرهای نخستین بار در اسفند ماه سال ۱۳۷۷ در روزنامه توقیف شده «زن» مطرح شد. بر اساس گزارشی که در آن روزنامه منتشر شد٬ همسر فاطمه قائم مقامی به کمیته پیگیری قتلها احضار و ماجرای قتل به وی اطلاع داده میشود، اما از وی میخواهند که برای ممانعت از فرار قاتلان موضوع را با مطبوعات در میان نگذارد.
اکبر گنجی: «پرونده قتل سیامک سنجری و فاطمه قائم مقامی را دنبال کنید تا به شاه کلید برسید. قتل آنان مشکل شخصی شاه کلید (فلاحیان) بودند و شاه کلید مجبور شد آن ها را از میان بردارد.»
چهاردهم فروردین ۱۳۷۸، گنجی در مقاله «اسم رمز: دفاع از دین» به ماجرا اشاره میکند و درباره آن مینویسد: «قتل خانم فاطمه قائم مقامی توسط مأموران امنیتی براستی یک فاجعه ملی است. چه خوب بود اقتدار گرایان دلایل و علل و انگیزه های قتل آن خانم مهماندار را به مراجع معظم تقلید توضیح می دادند تا قم بتواند عادلانه قضاوت کند که اسلام خواهی و شریعت طلبی اقتدار گرایان پوششی است بر قدرت طلبی ، حجابی است بر دنیایی گرایی عریان.»
او در مقالهای دیگر در شهریور ۷۸ با عنوان «آفتسازی آمرانه» اما به موضوعی مهم اشاره کرد و در رابطه با قاچاق مواد مخدر در دهه هفتاد میلادی در کلمبیا که زیر نظر سازمان اطلاعات صورت میگرفت٬ نوشت:«رییس سازمان اطلاعات آن کشور قاچاق مواد مخدر به اروپا را از طریق برخی مهمانداران آغاز کرد. اما مهمانداران از رئیس سازمان دلربایی می کنند و این دلربایی ها به جاهای باریک می کشد و رئیس سازمان مجبور می شود در نهایت برخی از مهمانداران را سر به نیست کند.»
در سالگرد قتلهای زنجیرهای، اکبر گنجی در مصاحبهای از بیان اطلاعات خود درباره انگیزه قتل فاطمه قائم مقامی، به دلیل محذورات اخلاقی خودداری میکند. گرچه توضیح میدهد تاریکخانه اشباح پروژه های مختلفی داشته است: «پروژه دیگر آنها خط ترانزیت مواد مخدر بود. صادرات مواد مخدر درآمد کلانی دارد. برخی از طنازان درگیر در پروژه صادرات مواد مخدر، به دلیل در خطر انداختن منافع به قتل رسیدند.»
فاطمه قائم مقامی٬ مهمانداری را از شرکت هواپیمائی ملی آغاز کرد. او سال ۷۱ از هواپیمایی ملی اخراج شد اما بلافاصله با کمک یکی از خلبانان سابق هما به عنوان سرمهماندار وارد شرکت آسمان شد. او که به گفته نزدیکانش در ماههای آخر مضطرب و نگران به نظر میرسید دی ماه سال ۷۶ کشته شد. جسدش ۱۰ دی ۱۳۷۶ در مقابل مجتمع تجاری گلستان در خیابان پاسداران تهران در حالیکه روی صندلی اتومبیل پراید خود به ضرب گلوله کشته شده بود، پیدا شد.
نام دو زن دیگر در بین قربانیان قتلهای زنجیرهای به چشم میخورد؛ معصومه مصدق و فخرالسادات برقعی. اگرچه نام هر دو با شک و شبهه در این لیست خونبار قرار گرفته است.
فیروزه، نوه محمد مصدق
معصومه مصدق که با نام فیروزه نیز شناخته میشود٬ همچون فاطمه قائم مقامی٬ در روزهای آخر زندگیاش مشوش و نگران بوده است.
کوروش زعیم٬ فعال سیاسی ملیگرا در مورد روزهای آخر حیات معصومه مصدق میگوید: «آن روزها خیلی نگران و در ترس بود. میگفت هر بار که به خانه میرود چیزی دست خورد یا جابجا شده، پنجره بسته باز شده، صندوق مدارک پدربزرگش جابجا شده، صندلی یا میزی جابجا شده. شب که پنجره اتاقش را میبندد، بامداد پنجره باز شده و گاهی شبها صداهای ناشناس از بیرون پنجرهاش به گوش میرسد که انگار افرادی در رفت و آمد هستند. میگفت میترسد در آن خانه بخوابد.»
زعیم در این باره ادامه میدهد: «آن شب معصومه خیلی تشویش داشت. میگفت میترسم به خانهام بروم. ما گفتیم همینجا بمان. گفت نمیتوانم چون در هر حال باید به خانه بروم. فردای آن شب، در ساعت ۱٠ بامداد چهارم اردیبهشت ۱۳۷۷، بختیار سرایدار خانه، به من زنگ زد و سراسیمه با صدایی دردآلود گفت: «آقای مهندس، خانم را کشتند، خانم را کشتند.»
نیروی انتظامی که با تلفن سرایدار خانه در محل قتل حاضر شدند. قتل معصومه با خفگی و ضربات کارد بود شبیه به سلسله قتلهای زنجیرهای که در همان سال اتفاق افتاد.
محمود مصدق، برادر معصومه در گفتگویی با خبرآنلاین درباره خواهرش گفت که او بیشتر عمرش را در سوییس زندگی کرده بود و پس از مرگ مادرشان به ایران آمده بود تا به اسباب خانه سروسامان داده، آن را بفروشد و به سوییس برگردد. او از اینکه این پرونده با گذشت ۲۰ سال هنوز مفتوح است و نتیجهای به خانواده گفته نشده، دلخور است. چرا که به گفته محمود مصدق «بارها علائمی از حضور قاتل در خانه خواهرم بود اما پلیس کاری نکرد. خون و مدفوع قاتل در خانه بود. پلیس آن سال گفت که ما امکان آزمایش DNA نداریم، شما اگر میخواهید با هزینه خودتان این موارد را به خارج بفرستیم تا بررسی کنند. ما هم موافقت کردیم اما دیگر خبری از آنها نشد. هیچوقت نتیجه بررسیهایشان را به ما اعلام نکردند.»
فخرالسادات برقعی، قتلی که مسکوت ماند
زن قربانیِ دیگرِ قتلهای زنجیرهای، همسرِ پسرعموی مصطفی پورمحمدی، معاون علی فلاحیان، وزیر اطلاعات هاشمی رفسنجانی٬ فخرالسادات برقعی بود.
در ششمین قسمت از سلسله مقالات بازخوانی پروند قتلهای زنجیرهای (روزنامۀ خرداد ۲۷ آبان قسمت ششم و ۲۹ آبان ۱۳۷۸ قسمت هفتم) برای نخستین بار نامی از فخرالسادات برقعی به عنوان یکی از موارد قتلهای مشکوک در قم که باید مورد رسیدگی قرار گیرد ذکر شد.
به گفته پدر فخر السادات برقعی بلافاصله پس از ذکر نام او به عنوان یکی از مقتولان احتمالی در قتلهای زنجیره ای تلفن های مشکوکی به خانۀ آنها میشود که نشانگر حساسیت روی این موضوع است.
او تا پیش از کشته شدن تنها به عنوان یک معلم شناخته میشد٬ معلمی که با حسین پورمحمدی٬ پسر عمو و زن برادر مصطفی پورمحمدی ازدواج کرده بود. شکل قتل او و نحوی رسیدگی به آن اما شبهات فراوانی را ایجاد کرد.
فخرالسادات برقعی که دبیر یکی از دبیرستانهای شهر قم بود٬ روز چهارشنبه ۱۶ اسفند سال ۷۴ در منزل مسکونیاش به قتل رسید. بر اساس گزارش رسمی نیروی انتظامی از این قتل٬ قاتل یا قاتلان جسدش را به آتش کشیدند و پس از آن شیر گاز شهری منزل او را باز گذاشته و فرار کردند٬ هرچند نیروهای آتش نشانی پیش از وقوع انفجار و از بین رفتن تمامی شواهد موفق به مهار آتش شد.
عمادالدین باقی در مورد این قربانی قتلهای زنجیرهای گفتوگویی داشته با پدر مقتول که جز اولین افرادی است که بر سر صحنه قتل حاضر میشود؛ پدر مقتول در این باره میگوید خط سیمی که برای خفه کردن فخرالسادات برقعی استفاده کردند٬ زیر گلوی او دیده میشود. به گفته پدر مقتول اثر از حمله با چاقو نبود اما بدنش را سوزانده بودند با موادی که اثری همچون سوختگی با بخار برجا گذاشته بود.
به گفته پدر فخر السادات برقعی بلافاصله پس از ذکر نام او به عنوان یکی از مقتولان احتمالی در قتلهای زنجیرهای تلفنهای مشکوکی به خانۀ آنها میشود که نشانگر حساسیت روی این موضوع است، قاتل علیرغم این که از بامداد روز حادثه همسایه روبرو مشغول تعویض در خانه خود بود و چند کارگر به همراه صاحب خانه در آنجا حضور داشتند، وارد منزلش شد.
به نوشته باقی، روز بعد از حادثه رییس ادارۀ اطلاعات قم نزدیک دو ساعت به همراه مصطفی پورمحمدی به منزل پدر برقعی رفته است و از نزدیک موضوع را بررسی کردهاند.
پس از آن است که نقش مصطفی پورمحمدی در این پرونده پررنگ میشود. به نوشته باقی، روز بعد از حادثه رییس ادارۀ اطلاعات قم نزدیک دو ساعت به همراه مصطفی پورمحمدی به منزل پدر برقعی رفته است و از نزدیک موضوع را بررسی کردهاند.
همچنین مشخص میشود که فردی با مشخصات اعلام شده در پرونده در روز حادثه در حال خروج از منزل مقتول مشاهده شده است اما تشکیلات اطلاعاتی کشور در این مورد فعالیت مهمی انجام نمیدهد و همکاری در کشف معما نمیکند تا راز این قتل نیز در کنار دیگر قتلهای آن سالها مدفون باقی بماند.
لیست نام کشتهشدگان پروژه قتلهای زنجیرهای هیچ وقت به صورت کامل مشخص نشد٬ شاید همچنان پروندههای بیشماری باشد که از سالهای دور در گوشه قفسههای ادارات آگاهی در حال خاک خوردن باشد٬ پروندههایی که هرگز قاتل آنها مشخص نشده است و به دلیل فشارهای دستگاههای امنیتی نامی نیز از آنها به رسانهها درز نکرده است.
زیتون ـ سولماز ایکدر: