هرچیزی که روزگاری قیمت و شانی داشته و امروز عتیقه یا حتی بنجل و بهدردنخور حساب میشود و کارایی آنچنانی در امور روزمره ندارد؛ مگر برای استفاده دکوری، اینجا یافت میشود. به هر گوشه که نگاهت میافتد، انگار صفحهای از کتاب تاریخ را ورق میزنی. اینجا بازار «سید اسماعیل» تهران است که به بازار لوازم دستدومفروشی معروف است.
تا اوایل دهه هفتاد هم که تهران آنقدر از هر ضلع و طرف کشیده نشده بود، کمتر تهرانی بود که گذرش به «خیابان مولوی» و بازار سید اسماعیل نیفتاده باشد. اما امروزه تهرانیهای زیادی هستند که از وجود این بازار، حوالی خیابان مولوی در غرب «خیابان مصطفی خمینی» و در شمال «بازار حضرتی» اطلاع ندارند و یا حداقل تابهحال گذرشان به این بازار نیفتاده است.
طاقهای ضربی، آبانبارها و حجرههای کوچک که بورس فروش لوازم قدیمی و دست دوم است، در کنار بساط دستفروشانی که از چاقو تا کفش دستدوم و چکش کارکرده و رادیوی خراب در بساطشان دیده میشود؛ منظرهای عجیب ساخته است. بازار سید اسماعیل که در اصطلاح عامیانه «بازار سد اسمالت» هم گفته میشود در تهران بیش از۱۵۰ سال قدمت دارد و یکی از یادگاریهای دوره قاجار است که زمانی شکوه و جلالی داشته است؛ حالا اما چیزی از آن باقی نمانده است.
«محمدرضا» تاریخ خوانده و درمعاونت هنری شهرداری کار میکند. تاریخ شهرها و کوچه بازارها یکی از سوژههای مورد علاقه اوست. او میگوید: «حاج عیسی خان بیگلربیگی در سال ۱۲۶۱ به میرزا موسی وزیر اجازه داد تا در ملک شخصی خود که مساحت هزار و ششصد متر مربع داشت، آبانبار عظیمی را بنا کند. این آب انبار به دلیل همجواری با بقعه زیارتی سید اسماعیل از همان ابتدا به آبانبار سید اسماعیل مشهور شد. شکلگیری آب انبار و تحولات ساختمانی بنای امامزاده، باعث رونق آن و ساخت راسته بازار سید اسماعیل و دکانهای اطراف میدان کاهفروشها (سید اسماعیل امروزی) ودو دالان منتهی به امامزاده شد.» محمدرضا در ادامه معتقد است که این بازارچه قسمتی از بافتهای فرسوده و بخشی از پیکره بدنی شهر تهران است که متاسفانه مورد بیتوجهی قرار گرفته است: «یکی از دلایلی که مردم به این بازار سر نمیزنند، ناامنی منطقه است. این بازار قدیمی تبدیل به پاتوق معتادان تزریقی و کارتنخوابها و افراد خطرناکی شده که کیفقاپی میکنند.»
«سیما» تور تهرانگردی دارد و هر هفته دوبارعلاقهمندان را به بازدید از مناطق مختلف تهران مثل موزهها و آثار و محلههای تاریخی میبرد. او در مورد خیابان مولوی و بازار سید اسماعیل میگوید: «راستش بازدید از بازارچهها و محلههای و حتی خانههای قدیمی برای مخاطبان تورهای گردشگری جالب است. ما خیلی وقتها در بازدیدهایمان گردشگر خارجی هم داریم. تماشای طاقهای ضربی و حجرههای کوچک بازارچهها و معماری عجیب و غریب و جذاب و مغازههای نیمبابی برای توریستها بسیار جذاب است؛ اما راستش خیابان مولوی و بازار سید اسماعیل و حضرتی اصلا امنیت ندارد و تردد در طول روز هم، با دیدن تعداد زیادی معتاد و کارتنخواب، حس امنیت را از آدم میگیرد. بنابراین ما قید گردشگری در این بازار را زدهایم.» سیما معتقد است که تلاشی از طرف دولت برای اصلاح این منطقه نمیشود. فقط کافی است در همین راسته بازار نگاهی به بساط دستفروشها بیندازند و یک باز از آنها سوال کنند که این وسایل را از کجا آوردهاند؟
اشاره سیما به بساط دستفروشیهای این منطقه است. کفشهای دست دوم که برخی واکس خوردهاند و کلی اشیای قدیمی شاید عجیب به نظر نرسند؛ اما کمی جلوتر بساط دستفروشان عجیب میشود. مثلا یک لنگه جوراب روی یک پارچه، یک لنگه کفش. سگک کمربند یا تلفن از سیم جدا شده، یکی دو تا سگک کمربند و یک گوشی تلفنی را که از سیم جدا شده است، برای فروش گذاشته است؛ دیگری یک زیرپیراهن، زیرپیراهن چرک و… اغلب دستفروشهای این قسمت معتاد هستند و انگار بساط جلو رویشان تزیینی است.
«احمد» آقا از ساکنان قدیمی خیابان مولوی میگوید بازار سید اسماعیل از اواسط دهه هفتاد هرروز بیشتر تخریب شد و پاتوق معتادهای دستفروش و کارتنخوابها شد. «وگرنه این محله آنقدر باصفا بود و کاسبی درآن رونق داشت که خیلیها برای خریدهای کلی از سراسر نقاط تهران، آخر هفتهها به این محله میآمدند.» احمد آقا در مورد دزدی و ناامنی در این محله هم میگوید: «راستش ما به عنوان محلیها که همچنین مشکلی نداریم؛ چند باری هم راجع به بساط دستفروشها، به کلانتری محل گزارش دادیم که این اموال دزدی است و معلوم نیست مال کدام بنده خدایی باشد. ولی جواب درستی نگرفتیم. یکی از بچه محلهایمان که خودش مامور کلانتری است و در کیوسک نیروی انتظامی جلوی بازارچه کار میکند، در این زمینه میگوید: « ما میدانیم که خیلی از این اموال دزدی هستند اما با گرفتن یک یا دو نفر از آنها، مشکل حل نمیشود؛ این منطقه مخصوصا بازار سید اسماعیل نیاز به پاکسازی اساسی دارد. الان وضعیت مثل یک چاه پر از لجن و کثافت است که هر بار درش را باز کنیم، فقط بوی بد همه جا پخش میشود.»
«سهیلا» و برادرش در مغازه پدری در بازار سید اسماعیل کار میکنند و معتقدند کسی که در این بازار مشغول به کار شود، جای دیگری نمیتواند کار کند. سهیلا در این زمینه میگوید: « شغل پدری ما تعمیرتلویزیون و وسیلههای برقی است؛ ما هم همان کار را ادامه دادیم و خدا رو شکر خرج و دخلمان هم یک ذره بالا و یک ذره پایین جور درمیآید. همیشه به داداشم میگویم اگر پدر ما این مغازه را برایمان نگذاشته بود و این کار را بلد نبویم، چه کار میخواستیم بکنیم.» او در ادامه صحبتهایش میگوید: «همین شغل ما، فکر نمیکنم جای دیگری در تهران میشد انجامش داد؛ الان همه باکلاس شدند و تلویزیون لامپی دیگر توی خانهها نیست؛ همه السیدی و الایدی دارند. اما در این منطقه و محله هنوز مردم تلویزیون لامپی دارند و وقتی خراب میشود، فقط یکجا را برای تعمیرش بلد هستند، آن هم مغازه ما است.»
سپهر اردکانی، , شما در ایران وایر