فرض بگیریم که با فوت علی خامنهای، مجتبی فرزند وی، جانشین او و رهبر بعدی رژیم اسلامی شود. در آن صورت گامی مهم در جهت تغییر (حقیقی و نه حقوقی) جمهوری اسلامی به پادشاهی اسلامی و سلطنت موروثی، قبل از اینکه با حذف پست «ریاست جمهوری» و احیای «نخست وزیری» کامل شود، برداشته خواهد شد. این اتفاق، کم و بیش به همین شکل، این روزها نقل محافل سیاسی و رسانههاست. بخشی از یک پیشبینی نسبتاً عام از مجموعۀ حوادثی است که پس از مرگ رهبر فعلی جمهوری اسلامی احتمالاً شاهدش خواهیم بود.
گذشته از حدس و گمانها، اما مجتبی خامنهای از هر نظر مناسبترین گزینه برای جانشینی علی خامنهای است. وی تا کنون – سوای شایعات و صحبتهای خصوصی- هیچگونه مسئولیت و مقام رسمی و دولتی و آشکاری در جمهوری اسلامی نداشته است و از این نظر صفرکیلومتر و دیکتۀ نانوشته و بدون غلطی است و مستعد آن است که به آسانی وجوهی از معصومیت و قداستِ موروثی و مورد اعتقاد شیعۀ امامیه، که وجه نمایشیِ آن را به شکل هالۀ نور در شمایل پیامبران و امامان و قدیسان میشناسیم، او را در بر بگیرد و چهرهاش را نورانی جلوه دهد! دم و دستگاه عریض و طویل و باتجربه و کارکشتۀ پروپاگاندای جمهوری اسلامی قادر است در مدت زمانی کوتاه با ترکیب و تلفیق این قداست مذهبی و توهماتی چون فرکیانی و فرّه ایزدی و از این دست مهملات – که روان جمعیِ ایرانیان همواره گرفتار آن است – تقدس و عصمتی ساختگی پیرامون رهبری وی را، مخصوصاً با تصویر عمامۀ سیاه و شال سبز، تقویت کند. فقدان بعضی از شرایط رهبری مانند تجربۀ مدیریت که در قانون اساسی قید شده نیز، در زمان مقتضی با توجیهات و ماله کشیهای علما و فضلا و کارشناسان حقوقی و مذهبی رفع و رجوع خواهد شد.
ادغام شیخ و شاه
به گمان این قلم، سران قوم و متفکران و ایدئولوگهای نظام اسلامیِ حاکم، تصمیم گرفتهاند که از مجتبی خامنهای، رهبری با کارکردی دومنظوره بسازند: هم ولی فقیه و امام و رهبر مسلمین جهان باشد که مؤمنین و مؤمنات و سید و سادات و اقشار مذهبی و فناتیک و هیئتی و حزبالهی و مرتجعی که پایگاه اصلی رژیم اسلامی را تشکیل میدهند را راضی نگه دارد و هم با نیم نگاهی به ارزشهای عصر مفرغ، برای آن دسته از ایرانیان باستانگرا و سلطنتطلب و شاهپرست و عقبافتاده و زیرخاکی… فانتزی و توهمی از پادشاهیِ هخامنشی و شاهنشاهیِ ساسانی ایجاد کند. دور از انتظار نیست که روضهخوانها و منبریها و شاعران درباری و عوامالشعرا و مداحان و مجموعاً دستگاه تبلیغات رژیم اسلامی، با زیرکی و به گونهای ضمنی، همانطور که اسلافشان امام رضا را «شاه خراسان» لقب دادهاند، در این مورد نیز غیرمستقیم با «شاهنشاه» خواندن مجتبی خامنهای، حتی اگر شده با مهندسی معکوس(!) یعنی با استفاده از روش جوک ساختن و لطیفه گویی و رواج آن در بین عامه، این بخش از ایرانپرستان افراطی و هفتهزارسالهها و کوروش موروشیها و آریاییبازها و عتیقهها را نیز با این جریان همراه و یا حداقل دچار سرگیجه کرده و خنثی سازند. این کار در اصل، تکمیل نمودن و به سرانجام رساندن وآخرین فاز پروژهای است که سپاه پاسداران از طریق فعالیتهای رسانهای خود، از قبیل آنچه مثلاً «امید دانا» از مدتها قبل شروع کرده و برای پادشاهیِ علی خامنهای تبلیغ میکند، در دست اجرا دارد.
اگر دقت کرده باشیم، میدانیم که تشیع یا اسلام ایرانی و یا اسلام زرتشتی – هرچه بنامیم – مذهبی ناتمام است و دائماً در حال شدن و صیرورت و تکوین است. جعل حدیث و روایت، امری پایان یافته و متعلق به گذشته نیست و فقط امثال کلینی و مجلسی و شیخ صدوق و از این جمله محدثان نبودند که روایت و حدیث تولید میکردند، بلکه هر آینه که آخوندی میگوید: “حضرت فرمود… خداوند میفرماید…”، نه تنها فیالبداهه حدیثی متواتر با سند صحیح جعل گردیده، بلکه اغراق نیست اگر گفته شود آیهای نازل شده است. آخوند حسینعلی منتظری معتقد بود که هر کدام از آیات قرآن، آفتاب به آفتاب تفسیر متفاوتی دارد. به عبارت دیگر هر روز میتوان یک خرافۀ جدید به اسلام اضافه کرد. بنابراین نزد آخوند شیعه، این گونه شعبدهبازیها که از یک آخوند ولیعهد و پادشاه بسازند، امری معمول و پیش پاافتاده است. اساساً و از ابتدا هم، همانطور که بارها گفتهاند و بحث شده است، رژیم اسلامی هرگز «جمهوری» نبود، بلکه در عمل «سلطنت فقیه» و سلطنت روحالله خمینی و علی خامنهای بود؛ اما با موروثی شدن آن، ساختار نظام سلطنتی و حکومت پادشاهیِ آخوند کامل میشود. امری که از زمان «گئوماتای مغ» تا کنون آرزو و آرمان طبقۀ روحانیان بوده است.
اینچنین است که امروز سردمداران جمهوری اسلامی، خود پیش قدم شده و تصمیم گرفتهاند که با موروثی کردن اصل ولایت فقیه به نیازهای دوگانهای پاسخ دهند که توأمان از خاستگاههایی مذهبی و اسلامی و نیز ایرانی و اسطورهای نشأت گرفته است. بدین معنی که هم مطابق سنتهای مذهب شیعۀ امامیه، نسخه بدلی از سلسله مراتب امامت که از پدر به فرزند ذکور انتقال مییابد را نمایش داده و ارج بگذارند و هم به طریق اولی، نظام پادشاهی و سلطنتِ موروثیِ جای گرفته در سراسر تاریخ و اساطیر ایران را که بنمایه و ریشههای چنین تفکری است، احیاء و فرشگرد(!) کنند. نظامی مرکب از تجربۀ ۲۵۰۰ سال استبداد و جباریت شاهنشاهی و ۱۴۰۰ سال جهالت و خرافۀ اسلامی: ترکیب اسپرم پادشاهی با نطفۀ مقدس. بدین ترتیب، ایران برای نخستین بار وارد عصر جدیدی از تاریخ خود به نام دورۀ «آخوندشاهی» شده و از این پس چنانکه رستم فرخزاد پیشبینی کرده بود، «منبر با تخت» بطور کامل برابر میشود. چه بسا رژیم اسلامی با ادغام شیخ و شاه، تودههای اسیر سنتها را از هر لحاظ، چه اجتماعی و فرهنگی و چه اخلاقی و روانی، راضی سازد و ارضاء کند و ایدۀ کم و بیش موفقی نیز از کار درآید. چون مسلم است که ایرانیان از عناوین و مفاهیمی مانند خلیفه و خلافت و امیر و امارت و از این شکلها و نظامهای حکومتی با منشأ عربی بیزارند. شاید ایدۀ «پادشاهیِ اسلامی» از فکر تبدیل جمهوری اسلامی به «حکومت اسلامی» که اصولگرایان و تندروها و داعشیها به دنبال آن هستند، بیشتر مورد پسند عموم قرار گیرد.
بعضی ایرانیها هستند که امامان شیعه را فقط از امام چهارم به بعد قبول دارند، یعنی از امام سجاد. چونکه معتقدند مادر امام سجاد، شهربانو دختر یزدگرد سوم و شاهدخت ساسانی بوده است و از این امام به بعد خون ایرانی در رگهای امامان شیعه جاریست و فرزندان و نوادگان امام حسین را وارث فرّه ایزدیِ شاهنشاهان ایران باستان میشناسند! وقتی چنین خرافاتی وجود دارد و بستر آن فراهم است، کار بسیار آسان میشود.
ناگفته نماند که سلطنت طلبهایی که به دنبال شاهزادۀ ساواکیها راه افتادهاند و در فکر احیای سلطنت پهلوی هستند و تبلیغات میکنند، یعنی گروهی پیر و پاتالِ واپسگرا که با کلونینگ ذهنی سعی در بازیافت گونههای انقراض یافته از میان زبالههای تاریخ را دارند، ممکن است بیشتر از هر جریان و دار و دستهای مشوق اتاقهای فکر رژیم اسلامی در بهرهگیری از اندیشۀ سلطنت و ولیعهدی برای مقام ولایت فقیه بوده باشند و بخواهند رهبری رژیم اسلامی را در خاندان خامنهای موروثی کنند. تاریخاً هم ایدهآل و آرمان سیاسی ایرانیان «پادشاه عادل» بوده است نه جمهوری و دموکراسی که مفاهیمی مدرن و دشوارفهم است. جمهوری و دموکراسی مستلزم تفکر و تلاش و مراقبت است و اینها همه هزینه دارد و دانش و هوشیاری و انرژی میخواهد و از مردمی تنبل و خموده و خوابگرد ساخته نیست. در حالیکه با وجود امام و پادشاه و چوپان، جامعۀ انسانی به امت و رعیت و گله و رمه تغییر ماهیت داده و به خواب زمستانی فرو میرود. مخصوصاً اگر امام «برحق» و پادشاه «عادل» باشد، در آن صورت چنین خوابی بسیار عمیقتر خواهد بود.
خودمان مقصریم
باری واقعیت این است که طی بیش از چهار دهه که از عمر رژیم اسلامی میگذرد، عوامل استبداد، با بی آبرو و بی اعتبار کردن سیستم سیاسیِ «جمهوری» در اذهان مردم از همه سو: هم بعد از چهل سال گند زدن به مفهوم و محتوای جمهوری در ترکیب کاملاً متناقض «جمهوری اسلامی» توسط خمینی و آخوندها و کارنامۀ سیاه و خونبار استبدادی آنها، و هم تلاش و تبلیغات سوء و لجنپراکنی شبانهروزی سلطنت طلبها و ساواکیها و مافیای پهلوی علیه نظام جمهوری و مفهوم جمهوریت، و همینطور نیز گفتارهای بیملاحظۀ بعضی فعالان و اهل قلم در اپوزیسیون جمهوری اسلامی، در استفاده از ترکیباتی نظیر: «جمهوری نکبت»، «جمهوری وحشت»، «جمهوری اعدام»، «جمهوری جنایت » و از این دست بی فکریها که به خیال خودشان از رژیم اسلامی انتقاد میکنند، در صورتی که بطور ضمنی و غیرمستقیم، آن صفات زشتی که مطلقاً و فقط و فقط به «اسلامی» بودن این حکومت مربوط است را، به مفهوم انسانی و زیبای «جمهوری» نسبت میدهند و آب به آسیاب دشمنان الهی و اسطورهای حقوق ملت اعم از شیخ و شاه میریزند… همه و همه اکنون موجباتی پدید آورده است که سیستم سیاسی «جمهوری» به ویژه در اذهان نسلهای جوان متأسفانه به جای اینکه معانیِ حقیقیِ مردمی بودن و حاکمیتِ ارادۀ مردم و برابری و عدالت و دموکراسی و آزادی را تداعی کند، بیشتر از همه مفاهیمی منفی چون هرج و مرج، بی کفایتی، ناامنی، تجزیهطلبی و امثالهم را به خاطر متبادر میسازد. در چنین فضا و شرایط مناسبی، طبیعی است که حاکمان رژیم اسلامی با به تخت نشاندن مجتبی خامنهای و موروثی کردن اصل ولایت فقیه در خانوادۀ خامنهای، بدون هیچ دغدغهای اندک آثار باقی مانده از جمهوریت نظام بر آمده از انقلاب ۵۷ را برای همیشه پایمال کنند.
کما تکونوا یولی علیکم: “همانگونه که هستید بر شما حکومت میکنند.”
————————————————————————————————-
سیامک مهر (پورشجری)
siamakmehr1960@gmail.com
https://gozareshbekhakeiran.blogspot.com