۲۲بهمن و غده چرکین بنیادگرایی اسلامی

By | ۱۳۹۹-۱۱-۲۱

بنیادگرایی اسلامی پدیده‌ای است که در پایان سده نوزدهم به صورت محفل‌های کوچک جوانه زد، در درازای جنگ سرد رشد نمود و از دهه هفتاد سده بیستم به صورت حرکت‌های توده‌ای و حتی مسلحانه برای اجرای شریعت به بار نشست. بنیادگرایی اسلامی پاسخی در برابر تجدد و مدرنیته بود و هرچه برنامه‌های مدرنیستی دولت‌ها در کشورهای اسلامی گسترش می‌یافت و فرهنگ سنتی مورد هجوم قرار می‌گرفت، بنیادگراها با بهره‌گیری از خشونت به رویارویی برخاسته‌اند که برآمدن داعش آخرین نمونه است.

۲۲بهمن و غده چرکین بنیادگرایی اسلامی

۴۳ سال پیش به نظامی تن دادیم که نطفه چرکین بنیادگرایی‌اش در انقلاب مشروطه و با ورد رسمی دین در دولت بسته شد. ماده دوم متمم قانون اساسی که با فشار مشروعه‌خواهان به مجلس تحمیل شد به حداقل پنج فقیه اجازه می‌داد که قوانین مصوبه مجلس مغایر با “قواعد مقدسه اسلام” را رد نمایند.

در دوران پادشاهی رضا شاه رشد این غده چرکین متوقف شد اما با خروج وی از کشور که فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی را امکان‌پذیر ساخت، ده‌ها تشکل مذهبی سر برآورد که سکولار زدایی از جامعه و کمونیست‌ستیزی را در تارک برنامه‌هایشان قرار داد. شاه جوان نیز برای تثبیت قدرت خود به پشتیبانی روحانیت نیاز داشت و از ابتدای سلطنتش به روحانیون پروبال داد و در درازای سلطنتش راه را برای پیروزی آنان هموار ساخت که جزییات آن را در مقاله “چگونه شاه روحانیون را بقدرت رساند” شرح داده‌ام.

البته باید افزود که اقدامات رفرمیستی شاه از جمله اعطای حق رآی به زنان و قانون حمایت از خانواده که بسیاری از تبعیض‌های شرعی علیه زنان را بی‌اثر می‌ساخت به خشم بنیادگراها می‌افزود و آنان را در بازگرداندن قوانین ارتجاعی شریعت مصمم‌تر می‌ساخت.

اقدام دیرهنگام شاه در تن دادن به نخست‌وزیری بختیار ملی‌گرا از ابتدا محکوم به شکست بود. وی نیز احتمال پیروزی‌اش را تنها دو درصد می‌سنجید[۱] که با مخالفت اقشار گوناگون روبرو شد و نتوانست در برابر خلقی هیجان زده که عکس خمینی را در ماه می‌دید، کارگران و کارمندانی که با اعتصاب خود صنعت نفت و اداره کشور را فلج کرده بودند. سربازان وظیفه‌ای که از خدمت می‌گریختند و اوباش بنیادگرا که با اتش زدن سینما رکس و نسبت دادنش به رژیم، مردم را به خیابان‌ها می‌کشیدند و چریک‌ها و همافرانی که مردم را مسلح می‌ساختند و کلانتری‌ها را به اشغال در می‌آوردند، زنان غیر مذهبی بسیاری که برای شرکت در اعتراضات به پوشیدن چادر و حرکت در پشت سر مردان تن می‌دادند، جمعَیت خاموش را بسیج کند و جامعه را از هیجان خانه مان سوز نجات دهد. پیامش شنیده نشد و سرانجام در ۲۲ بهمن این غده چرکین سر گشود.

مخالفین خیابانی شاه در تمام این رویدادها و از خود گذشتگی‌ها رسیدن به رویاهای خویش را در نظامی می‌دیدند که در رآس آن خمینی قرار داشت که با وعده‌های توخالی‌اش مردم را فریب داد. وی حکومت روحانیون و اجرای شریعت را در غده چرکین بنیادگرایی‌اش پنهان ساخته بود.

خود باختگی نیروهای مخالف غیر بنیادگرا

هرچند شاه به رشد نیروهای بنیادگرا یاری رساند وسرانجام قدرت را به آنها تقدیم کرد اما در این رویداد تنها نبود و گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی نیز به گونه‌های مختلف در این راه به یاری خمینی شتافتند.

مخالفین شاه به دو دسته متمایز تقسیم می‌شدند. خمینی و یارانش و بسیاری از نیروهای چپ با هدف‌ها و برنامه‌های گوناگون، رویکرد براندازی در دستور کارشان قرار داشت. اما نیروهای ملی شامل جبهه ملی و نهضت آزادی و روحانیون میانه رو اجرای کامل قانون اساسی را در تارک خواسته‌هایشان قرار می‌دادند.

– روحانیون میانه‌رو با وجودی که مخالف گفتمان ولایت فقیه بودند به جای تبلیغ علیه خمینی و اهدافش در برابر تهدید اوباش بنیادگرا از سکوت گزینی پیروی می‌کردند. به باور عباس میلانی: “کسانی چون آیت الله شریعتمداری که به راستی از نیات واقعی آیت الله خمینی خبردار بودند و سلوک سیاسی او را از نزدیک می‌شناختند حاضر نبودند به شکلی علنی به مصاف او بروند در خلوت میگفتند نیت واقعی او ایجاد حکومتی از روحانیت است که روایت خشک و مطلق خود از آئین تشیع را به ضرب زور بر جامعه حاکم خواهد کرد”[۲] در این میان ظاهرا “حاچ آقا حسن قمی” که در تبعید بسر می‌برد از نادر روحانیون ارشدی بود که به رویارویی با خمینی برخاست و اعلام کرد: ” تقلید از خمینی حرام است او از نهضت استفاده شخصی می‌کند و فقط خودش را بالا می‌برد نه نهضت را. لذا هر گونه کمک مادی و معنوی به خمینی و تروَیج او حرام است.”[۳]

بی شک رویکرد سکوت گزینی بسیاری از روحانیون سرشناس به خمینی امکان می‌داد اقشار مذهبی و حتی غیر مذهبی را با اظهارات نا شفاف و دوپهلو در مورد برنامه‌های آینده‌اش فریب دهد.

– رهبران ملی‌گرا که فرصت ائتلاف با علم را در سال ۱۳۴۱ از دست دادند[۴] و در سال‌های پس از آن با تشکلی ضعیف و یا متلاشی در زندان بسر می‌بردند، امکان رهبری جنبش را از دست دادند و با گسترش تظاهرات و افزایش نفوذ بنیادگراها به صورت توجیه ناپذیری با پشت کردن به هویت ملی گرایانه و سکولار خویش بتدریج به دنباله روی کامل از خمینی روی آوردند. برای نمونه پس از آنکه رهبر جبهه در پاریس طی اطلاعیه‌ای با خمینی بیعت کرد، روز ۱۷ دیماه ۵۷ را عزای عمومی اعلام نمود اما با بی‌اعتنایی خمینی روبروشد. خمینی برای نشان دادن فرمانروایی مطلق خویش روز بعد را به عنوان عزای عمومی اعلام نمود و جبهه طی اعلامیه‌ای برای ” دوام یکپارچگی همه نیروهای مردمی “[۵] از همه مردم درخواست کرد که به درخواست خمینی لبیک گویند. دنبال روی‌های این نیروی سکولار از بنیادگرایان این غده چرکین را به تنها نیروی مسلط علیه شاه تبدیل کرد.

– نهضت آزادی نیز از رهبری جنبش که در دست آیت الل خمینی قرار داشت هیجان زده بود. بازرگان آیت الله خمینی را ” حسین زمانه ” نامید و از تحقق ” آرزوی دیرینه‌اش ” پس از چهل سال شادمان می‌گشت که استقرار حکومتی اسلامی را نوید می‌داد.[۶]

بیعت جبهه و نهضت با خمینی ظاهرا تلاشی دیگر برای دور زدن بنیادگرایان را نیز بی اثر ساخت. به باور حسن شریعتمداری برخی از ملیون جبهه و نهضت آزادی از جمله بازرگان، احتمالا سنجابی، حاج سید جوادی و … به راه سومی نیز می‌اندیشیدند که بجای بدیل اسلام سیاسی رادیکال اعتراضات مردمی به سوی برکناری شاه، انجام انتخابات آزاد و حفظ قانون اساسی مشروطه سوق داده شود. این طرح مورد حمایت آیت الله شریعمداری، گلپایگانی و مرعشی نجفی نیز بوده است.[۷] با بیعت جبهه و نهضت با خمینی این طرح نیز با ناکامی روبرو شد.

– حزب توده نیز از ابتدا به رهبری خمینی سر فرود آورد و برنامه‌هایش را مشابه برنامه‌های این حزب سنجید. کیانوری در مصاحبه با مجله نیوزویک گفته بود: “رهبر شیعیان جهان علاقه و تمایل طبیعی مارا جلب کرده‌اند و حزب توده به مقاصد ترقی خواهانه نهضت ایشان ارج می‌گذارد…”،  “برنامه سیاسی آیت الله خمینی در مرحله کنونی برای پیشرفت جامعه ایران با برنامه حزب توده “مطابقت” دارد.”[۸]

– مجاهدین خلق نیز نیروی دیگری بود که بی‌توجه به برنامه‌های مبهم و غیر شفاف خمینی به رهبری وی در انقلاب گردن نهاد. مسعود رجوی که به حکم شاپور بختیار از زندان آزاد شد طی نامه‌ای سیره امام خمینی را با انبیاء الهی یکی سنجید و آزادیش را مدیون خمینی دانست! روزنامه جنبش، روز هفتم بهمن می‌نوشت: ” … امام می‌آید با صدای نوح، با طیلسان و تیشه ابراهیم، هیآت صمیمی عیسی و با کتاب محمد دشت‌های سرخ شقایق را می‌پیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد می‌کند.”[۹]

– کودتای ۲۸ مرداد که بویژه رابطه روشنفکران سکولار با دولت شاه و آمریکا را به سختی شکرآب کرده بود هیچگاه ترمیم نیافت. در آستانه انقلاب بهمن بسیاری در اثر توهمات ایده ئولوژیک، خلق زدگی و اینکه هدف مبارزه را تنها در سرنگونی شاه می‌دانستند، با اقداماتشاان به طور مستقیم و یا غیر مستقیم در دام خمینی گرفتار شدند. گناه نا بخشودنی بسیاری از ما روشنفکران وگروه‌های چپ در این بود که در برابر اقدامات اوباش بنیاد گرا از جمله آتش زدن ۲۸ سینما در کشور، تخریب مشروب فروشی‌ها و حجاب اجباری زنان برای شرکت در تظاهرات خیابانی که از اجرای قوانین شریعت حتی پیش از پیروزی انقلاب حکایت داشت سکوت کردیم.

در این میان تنها انگشت شماری از روشنفکران از دولت بختیار دفاع کردند و شخص بختیار نیز در باره خطر سرباز کردن این غده چرکین هشدار می‌داد.

– مهشید امیرشاهی با نامه‌ای که در ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ در روزنامه آیندگان چاپ شد چنین عنوانی داشت: ” کسی نیست که از بختیار حمایت کند؟” “دنیای وارونه‌ای داریم: روشنفکران به جای آنکه فیض برسانند سکوت می‌کنند؛ دیپلمات‌ها به جای آنکه سکوت کنند حرف می‌زنند…… کارمندان تلویزین که در گذشته اوامر دولت‌های پیش را نه فقط بی‌چون و چرا بلکه با خوش رقصی اجرا می‌کردند و حالا برای دولتی که فرمایش صادر نمی‌کند لب ورچیده‌اند و ناز می‌کنند؟…. روزنامه نگارانی که دیروز مرعوب بودند و امروز متآسفانه مرعوبند؟…و یا از این آخرین حیرت و حسرت غریب و عظیم که یک نفر، حتی یک نفر در این مملکت نیست که صدا و قلمش را صریحا و مستقیما در دفاع از شاهپور بختیار بکاربرد؟”[۱۰]

– دکتر صدیقی نیز سیاست مدار خوشنامی بود که پس از آنکه بختیار از سوی رفقای پیشینش مورد تهمت قرار گرفت، وی را مرد شجاعی خواند و افزود: ” در زمانی که همه در فکر قهرمان شدن و کسب وجاهتند…[بختیار] این شهامت را داشته که به میدان بیاید و وظیفه ما و همه رهبران ملی کمک به اوست”[۱۱]

– بختیار شاید تنها کسی درین دوره دشوار تاریخی کشور بود که در گفتگو با خبرنگاران داخلی و خارجی با شهامت و جرات کامل به افشای اهداف خمینی پرداخت: ” … من در تمام عمر در راه دمکراسی مبارزه کرده‌ام و در اصول عقاید نه با آیت‌الله خمینی سازش خواهم کرد نه با کس دیگر… اگر او می‌خواهد در قم دولتی ایجاد کند، اجازه خواهیم داد. دیدنی خواهد بود. ما هم واتیکان کوچکی خواهیم داشت. هیچ کس نمی‌داند جمهوری اسلامی چیست و اگر کسی به متون گذشته مراجعه کند، پشتش به لرزه در می‌آید. او نه تعدد گروه‌های سیاسی را می‌پذیرد، نه دمکراسی را. می‌خواهد روحانیت قانون الهی را اجرا کند. همه چیز اینجا شروع می‌شود و اینجا تمام می‌شود.”[۱۲]

م- روغنی

بهمن ۱۳۹۹
mrowghani.com
——————————————
[۱] – حمید شوکت، پرواز در ظلمت، ۳۵۲
[۲] – عباس میلانی، نگاهی به شاه ۴۷۱
[۳] – دکتر بهزاد کشاورزی، تشیع و قدرت در ایران، ج چهارم، خاوران، ۱۰۸ به نقل از خاطرات آیت الله منتظری
[۴] – هما کاتوزیان، مصدق و نبرد قدرت، ص. ۴۳۸
[۵] – دکتر بهزاد کشاورزی ۲۸۰
[۶] – حمید شوکت، پرواز در تاریکی، ۳۸۰
[۷] – حسن شریعتمداری، محدود به دو مطلق
[۸] – دکتر بهزاد کشاورزی، ۲۸۵
[۹] – همان ۲۸۶
[۱۰] – می‌ترسم! به خاطر آینده این ملک می‌ترسم! متن نامه مهشید امیر شاهی در روزنامه آیندگان، گویا نیوز ۳ فوریه ۲۰۲۱
[۱۱] – حمید شوکت، ۳۵۰
[۱۲] – همان ۳۸۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *