ماهنامه خط صلح – خوزستان استانی است که نزدیک به یکچهارم منابع آبی کشور و منابع طبیعی مهم دیگری همچون نفت و گاز را بر دارد. مجاورت این استان با خلیج فارس و حمل و نقل و تجارت بینالمللی و همچنین قطب کشاورزی بودن این استان تا جایی که بخش قابل توجهی از نیاز غذایی کشور از طریق زمینهای کشاورزی این منطقه تامین میشود و هزار علت دیگر گویا تا به امروز آن قدرها کافی نبوده که بتواند نظر مسئولان دولتی و کشوری را به این استان زرخیز سوق دهد. چرا که حضور مسئولان دولتی و دستگاههای اداریشان در تهران موجب شده که با این که ثروتها و منابع طبیعی در استانهای دیگری چون خوزستان تجمع یافته، اما تهران همچنان به عنوان مرکز تجمع ثروتها شناخته شود.
در چنین شرایطی اصلا عجیب نیست که ثروت در خوزستان تولید شده، اما در تهران هزینه بشود. ساختار دولتی و سیستمهای اداری در جمهوری اسلامی به گونهای تعریف شده که همه چیز باید از داخل تهران مدیریت و هدایت شود. از این رو، به جای این که دولت به یک بنگاه اجتماعی تبدیل شود تا از این طریق بتواند در کاهش تبعیضهای اجتماعی، نقشی برعهده بگیرد، خود به بزرگترین بنگاه اقتصادی مبدل شده که گاهی سرمایهدارانش مانند «محمود رضا خاوری» که روزگاری بیشترین سرمایههای این کشور در اختیارش بود، یک شبه ثروت ملی را در چمدانی نهاده و به راحتی از کشور خارج میشوند!
هر چقدر که از تهران دورتر میشوید، تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی بیشتری را میبینید. اصفهان دومین شهر برخوردار از امکانات پس از تهران است و پس از آن یزد، شیراز و تبریز و همه اینها نشاندهنده این است که تهران مرکز یک دولت سرمایهدار و محور سرمایه است. از این رو، وقتی که در تهران ۴۰۰ درصد سود برای ساخت یک مجتمع تجاری داشته باشیم، آیا این سیستم سرمایهداری تمایلی برای سرمایهگذاری در شهرهایی مانند مسجد سلیمان یا آبادان یا ماهشهر خواهد داشت؟
هنگامی که دولت به یک نظام سرمایهداری صرف تبدیل شود، طبیعیترین چیزی که امکان پیدایش مییابد این است که به صورت خود به خودی تبعیض جغرافیایی رخ دهد. اینجاست که به راحتی میتوان به علت وجود ۱۲ هزار دانشآموز بازمانده از تحصیل در خوزستان و دو برابر بودن این آمار در سیستان و بلوچستان پی ببریم، چرا که دوری از مرکز کشور میتواند موجب کم بودن مراکز آموزشی همچون مدرسه و دانشگاه باشد. تبدیل شدن دولت به بنگاه اقتصادی، هزاران مشکل دیگر را به وجود آورده که در طبقهبندیهای مشکلات اجتماعی میتوان در ردیفهای آخر به نبود مراکز آموزشی و فرهنگی اشاره کرد. فقر آن قدرها مشکلات عدیده با خود خواهد آورد که بیسوادی و بیفرهنگی اصلا مهم نخواهد بود.
بیخود نیست که در این استان، چهرهی برخی از شهرها از جمله مسجد سلیمان آن قدرها عجیب است که برخی معتقدند که این شهر نه شبیه شهر است و امکانات شهری دارد و نه همچون یک روستا، مختصات روستایی را دارد. ازطرفی شبیه یک شهر است با آپارتمانهای بلند مرتبه با نمای کامپوزیت و آخرین مدل اتومبیلهای بازار خودرو، از طرفی دیگر شبیه به یک روستاست با کوچههای خاکی و فضاهای عمومی رها شده به حال خود و مردمانی فقیر در آن رفت و آمد دارند!
این شهر آن قدرها عجیب و غریب است که هنوز هم پس از گذشت ۴۲ سال مبارزه با استعمارگرایی رهبران انقلاب ۵۷، هنوز هم سینیورهای انگلیسی که سالها پیش در این شهر مشغول مدیریت استخراج نفت بودهاند، همچون قهرمانها، خطاب میشوند چرا که مجهزترین باشگاه گلف ایران را ساختهاند. هیچ کس حتی به خاطر نمیآورد که یک مسئول بعد از انقلاب ۵۷ که جمهوری اسلامی را تشکیل داده است، بر راس کار آمده و در این منطقه به قهرمانی تبدیل شده باشد! حتی همین غلامرضا شریعتی که از استانداران انقلاب ۵۷ به بعد بود و اتفاقا زادهی بهبهان و تا پایان دوران متوسطهاش در این استان ساکن بوده، نتوانست به اندازه انگلیسیها از خود قهرمان بسازد، چرا که در جریان دادرسی پروندهی امید اسدبیگی؛ مدیرعامل شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه به اتهام اخلال در نظام ارزی و پولی کشور، طبق اظهارات نماینده دادستان؛ همسر شریعتی اعتراف کرده بود که هزینه سفر استاندار و خانواده وی (چندین خانواده و وابستگان) را اسدبیگی داده و همینطور مبلغ ۲۰۰ هزار دلار را به همسر غلامرضا شریعتی پرداخت کردهاست.
وقتی انگلیسیها پیش از انقلاب مدیریت استخراج نفت را بر عهده داشتند، برای رفاه خود و کارگرانشان امکانات تفریحی فراوانی در شهر ایجاد میکنند. یکی از این امکانات که آثارش هنوز هم در مسجدسلیمان به چشم میخورد، ورزش گلف است. باشگاه گلف مسجدسلیمان در منطقهای که مردم به نام منطقه «گلف» میشناسند، قرار دارد و یکی از مجهزترین باشگاههای گلف ایران است. ورزش گلف در این شهر بسیار مورد توجه است و تیم گلف مسجدسلیمان یکی از داعیهداران این ورزش در کشور به شمار میآید.
تاریخ شهرهای این استان آن قدرها روزهای خوش به خود دیده بود که مردم این استان هنوز با شیرینی، خاطرات آن روزهایشان را این چنین بازگو کنند: «مردم از تهران میآمدن اینجا برای تفریح، عکسهایی از آبادان دارم که بچههام باورشون نمیشه مال آبادانه، میگن اینجا اروپاست، اینقدر این شهر آباد بود. اینجا ١۵ تا سینما داشت، بهمنشیر، گلستان، نفت، تاج اما الان فقط سینما نفت فعاله، این سینما نفت رو شما یادتون نمیاد، وقتی که سینما رکس آتیش گرفت، دادگاه متهمهای سینما رکس رو تو همین سالن سینما نفت برگزار کردند» پای درد دل هر کدام از اهالی آبادان که بنشینید، روزهای طلایی را به خاطر دارند.
با این حال، جمهوری اسلامی و رسانههای وابستهاش نهایت تلاش خویش را به کار میبندند که تاریخ این شهرها را در محدودهی بعد از انقلاب و آغاز جنگ مطرح کنند، تا شاید کسی متوجه ۴۲ سالگی انقلاب ۵۷ و به وجود آوردن ۵ ابر بحران در این سالها نشود. اما اعتراف معاون توسعه و مدیریت منابع انسانی استانداری خوزستان در رسانهها را تاریخ فراموش نخواهد کرد، آنجا که این چنین به رسانههای جمهوری اسلامی گزارش میداد: «استان خوزستان در سه سال گذشته ۵ ابر بحران گرد و خاک، آتشسوزیهای گسترده، خشکسالی، سیلاب بیسابقه و زلزله مسجدسلیمان را پشت سر گذاشته است.»
اما ثروتهایی که تجمعشان در تهران رخ میدهد، نه تنها از نظر اقتصادی آسیبزاست، بلکه در واقع به لحاظ امنیتی نیز مشکلات فراوانی را برای کشور به وجود خواهد آورد. شاید یکی از این مشکلات امنیتی نکتهای بود که استاندار اسبق خوزستان، امیرحیات مقدم به آن اعتراف کرده بود: یعنی وفور سلاح در این استان.
البته این اعتراف تنها از زبان مسئولان این استان بر زبان جاری نشده است، بلکه برخی از روحانیونی که سالها در این استان مشغول فعالیتهای جهادیاند، در مصاحبه با رسانههای مختلف از جمله «صبح نو» به این قضیه اشاره کرده بودند که: «همین آسیبهای اجتماعی زمینهساز ورود «الاحوازیه» به خوزستان شد. جالب است بدانید در حادثه تروریستی اهواز برخی به دلیل مشکلات مالی تن به این کار داده بودند. زمانی که فقر زیاد میشود، هر کسی مجبور است برای به دست آوردن درآمد دست به هر کار ناشایستی بزند. کارگران مشکلات زیادی دارند و صنایع راکد مانده است و نیاز به پیگیری و حمایت دارند تا دوباره تولید در این استان رونق بگیرد.»