در شرایط کنونی تنها رابطه قدرت و مردم نیست که بیش از همیشه تهی از اعتماد و اطمینان گردیده است، حال آنکه تا رابطه مردم با دین، دچار دگرگونی نشود، دینی که مظهر آن قشر روحانیت است، قشری که در امتداد تاریخ مضر و انگل جامعه بوده است، نمیتوان انتظار تحولی را در شرایط موجود داشت. چرا تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق مردم سخت فرود آمده است و هنوز هم میاید بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین و مجروح میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران، تقریبا نیم قرن ریخته شده و میشود. در حالیکه ساختار قدرت است که مسئول شناخته میشود.
در واقع، این دین بود، دین اسلام، دینی که مظهر آن آخوند خمینی ، مردی مقدس برخاسته از حوزه های علمیه که از لحظه ی صعود ش بر مسند قدرت، قهر و خشونت، خونریزی و انتقام ستانی نیز آغاز گردید. اول سران نظام شاهی را بدون محاکمه به جرم محاربه با الله به هلاکت رساند. سپس دگر اندیشان چپ و دمکرات و لیبرال، مجاهد و ملی گرا و همچنین کرد و ترک و ترکمن را تار و مار ساخت. آنگاه، قائله گروگانگیری کارکنان سفرت امریکار را بر پا نمود و هشت سال جنگ با کفر و باطل را به قصد فتح قدس، از راه کربلا راه اندازی نمود.
واقعیتی که هم اکنون خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، این است که دین، قدرت است و قدرت، دین. هم چنانکه قدرت زمانی در دست فاشیسم جنگ و خونریزی به پا میکند و زمانی در دست کمونیسم مردم را باسارت و بندگی میکشاند، امروز در جامعه نیز ما قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزند، میکوبد، ویران میکند و خون میریزد.
اگرچه، شعارهایی که در جنبش های اعتراضی اخیر در 96 و 98 بگوش رسید ، نشانی از آگاهی روز افزون از نقش دین و دستگاه خشونتبار دین و بیگانگی با آن ارائه میداد و بسیار امیدوار کننده بود، با این وجود بدلیل سرکوب و کشتار، در حال حاضر و در ظاهر امر از پویایی باز ایستاده اند. کسی نمیداند که شعار حکومت اسلامی نمیخواهیم نمیخواهیم و یا اصولگرا، اصلاح طلب دیگر تمام است ماجرا، یکبارد دیگر بگوش خواهد رسید، چندان روشن نیست.
با این وجود از آنجا که دین و قدرت درهم تنیده شده اند، متمایز ساختن آنها از یکدیگر کار سهل و ساده ای نیست، ولی بسی بسیار ضروری ست برای جنبش برانازی.
این بدان معناست که بسادگی نمیتوان تعیین و تعریف تمود که در چه نقطه و یا شرایطی، دین تمام میشود و قدرت آغاز میگردد و یا بر عکس. همچنین، نمیتوان دین وقدرت را از یکدیگر جدا ساخت و مرزی بین آنها کشید. چون دین، بویژه دین اسلام، دین احکام است و باید ها و نبایدها، پاداش در بهشت و زندگی ابدی در کنار حوری های همیشه باکرده و همچنین دین تنبیه است و مجازات ترسناک. یعنی که قدرت در نهاد دین اسلام نهفته است. بهمین دلیل بسادگی معلوم نیست که در برابر قدرت است که باید جنبش اراده معطوف برهایی را راه اندازی نمود و یا دین. یعنی که بدرستی معلوم نیست که باید به مقاومت در برابر شمشیر برخاست و یا شریعت.
مثلا، آیا میتوان گفت آخوند خامنه ای و همه آخوندها و نیمه آخوندهایی که بر مسند فرمانروای و ریاست و وزارت قرا گرفته اند، بازتاب دهند اراده ساختار قدرت اند و یا ساختار دین؟ آخوند خامنه را باید یک رهبر دینی خواند یا یک رهبر سیاسی؟ اراده او بازتابنده باورها و ارزشهای دینی ست و یا سیاسی؟ مثلا پروژه امریکا ستیزی و غنی سازی هسته ای و گسترش نفوذ در منطقه پروژه ای ست سیاسی و یا اسلامی؟ وقتی سخن میگوید، از دین سخن میگوید و یا قدرت؟
واقعیت آنستکه، کلام آخوند خامنه ای، در یک آن هم کلام دین است و هم کلام قدرت که بشکل هم فرمان و فتوا بیان میگردد و هم بشکل اتمام حجت، تهدید و هشدار. اگر در گذشته، دین با ابزار پند و اندرز، با خطابه و موعظه و در جامه ی تقوا و پرهیزکاری از راه احساس و عواطف بدرون آدمی راه می یافت و نظام تسلیم و اطاعت و تقلید و تبعیت را در درون آدمی پا برجا می ساخت. امروز باید به قهر متوسل شود، شمشیر برنده بر کشد، دار تنبیه و مجازات بر پا نماید، سرها را بر زمین افکند و خون بی گناهانی مثل نداها، پویاها، نوید افکارها و روح الله زم ها( فقط به نام این معدود اکتفا میکنیم) را بریزد و بیشمار دیگری را در سیاهچالهای ولایت بزنجیربکشند و آزار و شکنجه دهد تا دین اسلام و یا حکومت خدا را تحکیم و تداوم بخشد.
همچنین میتوان همین سوالات را در باره بسیار از پدیده ها و وقایع گوناگون روزانه، از جمله حجاب و جدایی جنستها مطرح نمود. که ایا اینان مفاهیم و نهادهایی هستنند دینی، بر ساخته فقه و اجتهاد و یا بر برخاسته از ساختار قدرت؟ ایا ساختار دین است و یا ساختار قدرت که زنان را باسارت حجاب در بیرون و باسارت مردان، در درون و در آورده است؟ این احکام دین و یا شرع و شریعت اسلامی ست که بر نظام قضایی و قانونی و فرآیند قانونگزاری سلطه افکنده است یا ساختار قدرت، ساختاری مستقل از دین که این تبعیض و بی عدالتی را عینیت می بخشید؟
بیش از چهل سال است که دین محرک اصلی قدرت بوده است و هنوز هم. دین بوده است تصمیم گیرنده. این انسان نیست که بر ما ایرانیان حکومت میکند، بر ما خدا است که حاکم است که در دین اسلام خدایی نیست بجز الله. الله، زمانی در دینمداری که به قله اجتها رسیده بود، آیت الله خمینی حلول یافت و اکنون در آخوند خامنه ای عینیت یافته است. آخوند خامنه ای ست که یکه تاز میدان است. حرف و کلامش، حرف و کلام خدا است. یعنی حقیقت است و نهایی، مطلق بدون چون و چرا.
روشن است که ولی فقیه قبل از آنکه نماد ساختار قدرت باشد نماد دین است. این دین است که قهر و خشونت، بیرحمی و انتقام ستانی را توجیه میکند و بکار گیری آنها را ذر خدمت تکالیف الهی، بویژه در جهاد و شهادت پاداشی دهد رویا برانگیز، زندگی ابدی در بهشت در کنار حوری های بیشمار و همیشه باکره.
این بدان معناست که جامعه ایکه روحانیت بر آن حاکم است یک جامعه دینی است، هر پدیده و یا هر واقعه که در آن رخ دهد زائیده نظامی ست دینی و در نتیجه از همه آنها رنگ و بوی دین بمشام میرسد، از جمله حوادث غم انگیز و ناگورای همچون فرزند کشی های اخیر، مثل قتل رومینا، دختر نوجوانی که سرش بدست پدرش از تن جدا گردید و قتل، کارگردان سینما، بابک خرم دین، بدست پدر با همدستی و رضایت مادر. درست، این وقایع در هر جامعه ای از جمله امریکا نیز اتقاق بیفتد. اما، نه بیک دلیل و نه حتی بدلایلی مشابه. فرزند کشی نیز در دیار ما نمیتواند بعداز بیش از چهار دهه سلطه ارزشهای دینی، بویژه ارزشهایی که هنجارهای خشونتبار را مقدس میشمارد، دست پرورده دین اسلام نباشد. دینی که جز تعصب و تحجر، قهر و خشونت، انتقام ستانی و بی رحمی از آن چیز دیگری بر نخیزد.
در حالیکه نزدیک به نیم قرن از سلطه اسلام فقاهتی، میگذرد، چه بسیارند که مسئول را فرد و شرایط روحی و روانی وی بشمار آورند، نه شرایطی برساخته متولیان دین و باورها و ارزشهای دینی، دینی که برجسته ترین ویژگیهایش چیزی نیست مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، دینی که نا فرمانی را برنمی تابد و سزاور بدترین مجازات و قهر و خشونت میداند. نمیتوان نقش آموزشهای دینی را در رفتار انسانهایی که در دامنش پرورش یافته اند نادیده گرفت و آنرا سبب افزایش بیگانگی مردم با دینی که بدان باور دارند نگردد.
بنابر آنچه آمد، رهایی نه در واژگونی ساختار قدرت که در رهایی از زنجیر ارزشها و خکومت دین برهبری آخوند نهفه است، ارزشهایی که جامعه بطور روز افزون با آنها بیگانه میشود.
فیروز نجومی
Firoz Nodjomi