۱) سازمان لیگ انتخابات به آنچه خواسته بود، بیزحمتی چندان، رسید: «ابراهیم رئیسی، هشتمین رئیسجمهوری» باشد» … و شد.
۲) رئیسی با کسب کمتر از یکسوم آرای واجدان شرایط رأی دادن، رئیس شد؛ هیچ رئیسجمهوری دوره خود را با نسبتی چنین پایین از آرای کل واجدان شرایط رأی دادن شروع نکرده. جایگاه رئیسی در جدول نتایج اعلام شده، بین «عدم مشارکت» و «آرای باطله» قرار دارد (تصویر). آنچه «بینظیر» است سقوط نرخ مشارکت به زیر ۵۰ درصد و حتی به ۴۲ درصد با کسر «آرای باطله» است (با فرض صحت آمار رسمی). این مسئله با اهمیت نیز است؛ احمد خاتمی (عضو شورای نگهبان و مجلس خبرگان رهبری) ۳ ماه پیش گفته بود: «هر رأیی که به صندوق انداخته میشود، رأی آری مجدد به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است»؛ و حالا بیش از نیمی از واجدان شرایط پای صندوقهای رأی نرفتهاند و به تصریح علم «ریاضی»، این یعنی «اکثریت مطلق»!
۳) احمد خاتمی بهمن ماه سال قبل هم حرف زدن از «شرکت نکردن در انتخابات» را «زمزمه شیطانی» خوانده و گفته بود: «بنده با شناختی که از مردم دارم میگویم در این عرصه هم حاضر خواهند شد و قطعا حضور بالای ۵۰ درصد دارند.» در این کارزار آراسته، این تنها امثال «احمد خاتمی» نبودند که مردم را «نشناخته» بودند. رسواتر افراد و جریانهایی شدند که زیر عنوان و توجیه «انتظار معجزه»، کاندیدای نورستهی نالایقی (در حد ریاست بر جمهور) چون «عبدالناصر همتی» را بر دوش بردند و سقف سرمایه اجتماعی خود را عیان کردند؛ شاید بیتوجه به اینکه دارند از «سازمان لیگ انتخابات» بازی میخورند و اذعان به این میکنند که «لیاقت ما همین است و شاکریم»!
۴) در این چند روزه، طبیعتاً در حد «کلام» و «حرف» (که برای «عمل» زود است)، هیچ نشانهای از «تغییر موضع» و درک پیام ِ «حماسه رای باطله و عدم مشارکت» به گوش و چشم نخورده که حتی صداوسیمای جمهوری اسلامی به طور مشخص بر چرخیدن بر همان مدار سابق اصرار کرده است! این اصرار، اصرار به «بیخیالی» در مدت اقامت بر پشت نهنگ است. باید صدای بلند (و فعلا تهی از خشونت ِ اکثریت مطلق مردم) محترم شناخته شود.
۵) تنها مسئلهای که «همه» روی آن توافق دارند، «نارضایتی عمومی بسیار بالا» و «نامساعد» (و چه بسا: «بحرانی») بودن اوضاع اقتصادی و سطح بالای فساد» است. اگر از باب کمک به ارادهی (بر زبان آمدهی) رفع مصائب اقتصادی و مبارزه با فساد، چشم بر نحوه «بالا کشیدن ابراهیم رئیسی» بسته شود (کما اینکه بسیاری به اسم کمک به «وطن»، آن را توصیه میکنند)، باید – به هر صورت – پافشاری بر تمرکز بر «علت»ها به جای جرح و تعدیل «معلول»ها در دستور کار باشد. باید تاکید شود ترجیح نفع خود و خویشان (مایه فساد) بر خیر و نفع عام، پیامیاست که از قضا گاهی به طور واضح (شاید با درکی نادرست) از طرف خود هسته سخت قدرت به جامعه منتقل شده است! باید پذیرفته شود که زوال سیاسی و اقتصادی در کشور محصول ناگزیر زنجیرهای از «بینشهای کلان» به مقوله «ملت»و «منابع ملی» است، جایی که وفاداری بر شایستگی در احراز مسئولیتها پیشی گرفته و «معنویت» و «حقیقت»، قربانی «مناسک فیزیکی» و «مصلحت ِ قدرت» شده و «شهروندان» از امید و شادی و آرامش دور شدهاند.