هفت تیر امسال مصادف با چهل سالگی انفجار ساختمان حزب جمهوریاسلامی و کشتهشدن جمعی از مسئولان و کارگزاران جمهوریاسلامی است. در رأس آنها آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی رئیس وقت دستگاه قضایی قرار داشت.
اگرچه آن اقدام تروریستی به دلیل خشونت ناموجه و رویکرد فراقضایی درخور محکومیت است، اما کثیری از کشتهشدگان و بویژه آیتالله بهشتی به دلیل کاربست نگاه اقتدارگرایانه و حذفی و پایهگذاری دستگاه سرکوب خونین در ایران بعد از انقلاب در گسترش خشونت نقش داشتند و مصداق این ضرب المثل بودند: «کسی که باد میکارد، طوفان درو میکند».
رئیس اول قوه قضائیه و عضو مؤثر شورای انقلاب و جامعه روحانیت مبارز تهران، روحانی سیاستمداری بود که «کرول جروم» روزنامهنگار کانادایی (معشوقه صادق قطبزاده) به او لقب «آیتالله کسینجر» داده بود. این انتساب صرف نظر از جنبه ژورنالیستی واقعیتهایی را بازتاب میدهد.
واکاوی عملکرد تقریباً سیماهه آیتالله بهشتی بعد از پیروزی انقلاب بهمن ۵۷ نشان میدهد او یک روحانی خوشرو و در ظاهر اهل شکیبایی بود. اما صبر و تحمل او از جنس مدارا و پذیرش حق آزادی مخالف نبود، بلکه میکوشید در برخوردی پیچیده از این طریق مخالفان را یا جذب کرده و یا مخالفت آنها را بیاثر و مسیر خنثی کردن آنها را هموار سازد.
او کاملاً سیاستمدارانه در معنای رایج غیراخلاقی برخورد میکرد؛ در این مسیر از فریفتن و برخورد دوگانه نیز پرهیزی نداشت و چه بسا سنت تقیه، توریه و کتمان در فقه شیعه را به شیوهای جدید بازسازی کرده بود تا نیت اصلی خود را در تعاملات سیاسی بسته به مصلحتها پنهان سازد و کارهایش را مرحله مرحله با اغفال مخالفان پیش ببرد.
او یک روحانی باورمند به گفتمان بنیادگرایی اسلامی شیعهمحور بود. تحصیلات حوزوی را در حوزههای علمیه اصفهان و قم از سطوح ابتدایی تا درجه بالا گذراند. شاگرد مراجع بزرگ تقلید وقت قم از جمله آیتاللهها سیدحسین بروجردی، حجت کوهکمرهای، محمدتقی خوانساری، روحالله خمینی و مرتضی حائرییزدی بود. بعداً از دانشگاه تهران در رشته دکتری الهیات نیز فارغالتحصیل شد.
از جوانی در یادگیری زبان انگلیسی کوشا بود و در دوران طلبگی در دبیرستان حکیم نظامی قم زبان انگلیسی به دانشآموزان درس میداد. نقطه عزیمت او در سیاست نهضت ملیشدن نفت بود که توأمان از دکتر محمد مصدق و آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی حمایت میکرد. او علیرغم نگاه انتقادی به عملکرد دکتر مصدق در خصوص آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام تا پایان از جنبش فوق دفاع کرد.
کودتای ۲۸ مرداد در او تأثیر منفی گذاشت. خود او میگوید همان موقع به نتیجه رسیدم که دلایل اصلی شکست نبود کادرهای مناسب و همچنین عدم وجود بینش اصیل اسلامی در جنبش بود. لذا او تصمیم گرفت در این زمینه کار کند و از فعالیت مستقیم سیاسی اجتناب ورزد و به قول خودش فعالیتهای فرهنگی او پوششی برای کار سیاسی بود.
بهشتی در سالهای پیش از انقلاب در تبیین هویت بنیادگرایی اسلامی شیعه محور و یا قرائت ایدئولوژیک از فقه شیعه «اثنی عشری» فعال بود. بخش عمده فعالیتهای نظری و فرهنگی او ترویج این ایده بود که اسلام برای همه ابعاد زندگی برنامه دارد و حکومت دینی میتواند تشکیل شده و پاسخگوی نیازهای جامعه باشد.
تأسیس مدرسه حقانی در حوزه علمیه قم، کانون دانشآموزان در قم، فعالیت در «مسجد و مرکز اسلامی هامبورگ»، برقراری ارتباط با دانشجویان مذهبی، نگارش کتاب و مقالات بویژه در نشریه «مکتب اسلام» و ارتباط با نوگرایان دینی از جمله رهبران نهضت آزادی و دکتر علی شریعتی رئوس فعالیتهای او در حوزه گفتمانسازی و مباحث اندیشگی در زمینهسازی برای تشکیل حکومت دینی بودند.
منتها او فقط به مباحث فکری و فرهنگی فعالیتهایش را محدود نکرد. فعالیتهای سیاسیاش را بعد از ۱۵ خرداد ۴۲ به صورت مخفیانه ادامه داد اما کوشید تا برای نگرش سنتگرایی ایدئولوژیک از بین دانشجویان و دانشآموزان با گرایش مذهبی کادرسازی کند. او در فعالیتهای تشکیلاتی قابلیت بالایی داشت. شایع است که او همواره دفترچهای به همراه داشته و هر گاه فرد مناسبی را ملاقات میکرد، بلافاصله اطلاعات تماس به همراه خلاصهای از خصوصیات شخصیتی او را یادداشت میکرد.
این سوابق باعث شد که آیتالله خمینی او را در شورای انقلاب بگمارد. گرایش بهشتی به روحانیسالاری در حدی بود که در مشاوره بنیانگذار جمهوریاسلامی پیشنهاد داده بود که جمع شورای انقلاب به عده معدودی از روحانیون باورمند به سنتگرایی ایدئولوژیک و تشکیل حکومت دینی محدود شود، و مکلاها و دانشگاهیان تحت نظارت آنان فعالیت کنند. همچنین از پاییز ۵۷ به دنبال تشکیل یک حزب سیاسی-مذهبی بود که عملاً رهبری انقلاب را در دست بگیرد که مورد موافقت آیتالله قرار نگرفت.
روند اتفاقات بعد از انقلاب به سمتی رفت که بهشتی از چهرههای مهم و اثرگذار بر تاریخ پس از انقلاب شد. غلط نیست اگر او را معمار سیاسی جمهوری اسلامی بدانیم. بعید به نظر میرسد که بدون وجود او حزب جمهوری اسلامی آنگونه که شکل گرفت میتوانست تأسیس بشود. در غیاب حزب جمهوری اسلامی نیز امکان انحراف انقلاب ضد استبدادی اسلامی به استبداد دینی پس از سال ۱۳۶۰ نیز دشوار بود.
آیتالله بهشتی نقشی بیبدیل در پایه گزاری نظامی ایدئولوژیک بر پایه خوانشی مشابه نظام سیاسی شوروی سابق با جایگزینی تفسیر ایدئولوژیک از فقه شیعه «امامیه» با مارکسیسم-لنینسسم ایفا کرد. آرا و نظریات و همچنین رفتار سیاسی او هیچ تناسبی با دموکراسی نداشت. او حکومت اسلامی بر پایه الیگارشی بخشی از جمعیت روحانیت را دنبال میکرد.
اشتیاق او به حکومت اسلامی که فقها و اسلامشناسان در جایگاه هدایت مردم به مثابه امام قرار بگیرند، ربطی به آیتالله خمینی نداشت. او و همراهانش مستقلاً چنین باوری داشتند. در واقع تلاش آنها در ترغیب و جلو بردن آیتالله خمینی در بر پایی نظام ولایت فقیه و انحصار سیاسی جناح خط امام نقشی انکارناپذیر داشت.
بهشتی در طرح و تصویب اصل ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی نقش برجستهای داشت. برخی از موارد مبهم در قانون اساسی چون شرط «رجلیت» برای کاندیداهای ریاستجمهوری از ابتکارات اوست تا هم خواستههای ایدئولوژیک نظام تازه تأسیس حاصل شود و هم هزینه زیادی پرداخت نشود.
او در برخوردی مشابه با گنجاندن شکنجه در نظام مجازات مخالفت کرد، اما در قوه قضائیه تحت امر فشارهای جسمانی ویرانگر تحت عنوان «تعزیر» انجام میشد و استدلال میشد که با شکنجه فرق دارد، در حالی که تفاوت در نام بود!
ترجیح تعهد (به معنای باور به بنیادگراییاسلامی شیعهمحور) بر تخصص، از سوی بهشتی اعلام شد که سنت حاکم بر حکمرانی ایران را با خروج از «دیوانسالاری کهن» و «بوروکراسی مدرن» محصول انقلاب مشروطه دستخوش تغییر بنیادین منفی کرد. از زاویهای میتوان این نگرش را علت ریشهای ناکارآمدی و ناتوانی عملکردی نهادهای دولتی و حاکمیتی در ایران بعد از انقلاب دانست که شایستهسالاری را دچار امتناع ساختاری کرده و زمینه را برای رشد حامیپروری مساعد ساختهاست.
بنیانگذاری قوه قضائیه جمهوریاسلامی در نگاهی واپسگرایانه و انهدام بنیاد مدرن دادگستری در ایران که از انقلاب مشروطه شروع شده و با ابتکارات «میرزا علیاکبر داور» سامانی پیدا کرده بود، با میدانداری بهشتی انجام شد. او در منطقی مشابه «داعش» و دیگر اسلامگرایان سلفی افراطی احکام مجازات شرعی چون تعزیرات و حدود الهی را در قالب «لایحه قصاص» ارائه داد.
در زمان او شمار زیادی از روحانیون پرورشیافته در گفتمان بنیادگرایی اسلامی شیعهمحور بدون حداقل شایستگی بر مناصب مهم قضایی گمارده شدند. همچنین زنان قاضی کنار گذاشته شدند. بهشتی دادستانی انقلاب را به خشنترین افراد در بین نیروهای موسوم به «خط امام» که البته بیشتر گرایش «راست» آن را نمایندگی میکردند، چون اسدالله لاجوردی سپرد که پیامد خواسته یا ناخواسته آن شکنجههای قرون وسطایی و بدرفتاری با زندانیان و مخالفان سیاسی بود.
تأثیر بهشتی بر اتفاقاتی چون سختگیری بر گروههای دگراندیش، استیضاح ابوالحسن بنیصدر، حذف و به حاشیه راندن اعضای نهضت آزادی، ایجاد محدودیت در آزادیهای سیاسی، فرهنگی و رسانهای در سالهای ۵۷ تا ۶۰ زیاد بود. بعد از شکست حزب جمهوریاسلامی در انتخابات اولیه دوره ریاست جمهوری بهشتی در جلسه داخلی حزب ضمن تلاش برای روحیه دادن به اعضا تصریح میکند که اگر بنیصدر بخواهد در برابر اسلام [منظور قرائت او از اسلام است] بایستد با او باید مقابله کرد! بهشتی در واقع سنگبنای کارشکنی در برابر ریاستجمهوری بنیصدر و کنار گذاشتن او را پایه گذاشت.
بهشتی از کارگزاران برجسته مدیریت عرصه سیاسی توسط هسته قدرت بود که ابتدا غیرمذهبیها را از قطار انقلاب پیاده کردند و سپس گرایشهای مذهبی ناباور به بنیادگرایی اسلامی شیعهمحور در قالب «کفر غرب» و «کفر شرق» با شیوههای غیرمنصفانه و روشهای حذفی کنار گذاشته شدند. البته پیشبرد این روند و موفقیتش یک پدیده چند عاملی است که اقدامات بهشتی بخشی از آن است و مسئولیت تمامیت اتفاقات را نمیتوان به نقش او تنزل داد.
بهشتی که از ابتدا تمایل زیادی به رئیسجمهور شدن داشت، زنده نماند تا نتیجه تلاشهایش را ببیند. اگر او حادثه انفجار در ساختمان حزب جمهوریاسلامی را به سلامت پشت سر میگذاشت و دچار تحولات نظری و سیاسی نمیشد، به احتمال زیاد بعدها رئیسجمهور و سپس جانشین آیتالله خمینی میشد.
البته آیتالله بهشتی در بین همه نیروهای وقت جمهوریاسلامی فرد محبوبی نبود. در بیرون و داخل بلوک قدرت مخالفان زیادی داشت. علاوه بر نیروهای ملی-مذهبی در سالهای اولیه حزب جمهوریاسلامی حلقه نیروهای نزدیک به آیتالله خمینی که خود را «خط سوم» مینامیدند و دور سید احمد خمینی جمع شده بودند با او میانه خوبی نداشتند و دستکم تا اردیبهشت ۶۰ توأمان نیروهای موسوم به «لیبرال» و حزب جمهوری اسلامی به رهبری بهشتی را طرد میکردند. بخشی از نیروهای انقلابی منتقد بودند که بهشتی سابقه انقلابی نداشت و او را به میراثخواری انقلاب متهم میکردند.
آیتالله بهشتی با حکومت شاهنشاهی پهلوی در زمینه تدوین کتب دینی همراه با آیتاللهها مرتضی مطهری و محمدجواد باهنر همکاری کرده بود. به قول آیتالله منتظری، او اهل مبارزه نبود. یکی از تاریکترین نقاط کارنامه غیراخلاقی بهشتی سکوت در برابر اعدام «فرخرو پارسا» وزیر آموزش و پرورش در نظام سیاسی پیش از انقلاب بود، که به او «فرصت مشارکت در تدوین کتب دینی مدارس»، «کمک مالی به پروژهها» و «مجوز تأسیس چند مدرسه» را داده بود.
دفتر تحکیم وحدت و اکثریت انجمنهای اسلامی دانشجویان در آن دوره نیز میانه خوبی با بهشتی نداشتند. با مداخله دفتر آیتالله خمینی انتشار اسناد مذاکره بهشتی با دیپلماتهای آمریکایی بعد از تسخیر سفارت آمریکا منتفی شد. تا قبل از مرگ بهشتی دفتر تحکیم وحدت حاضر نشد تا به درخواست او برای اعلام اینکه در اسناد ایرادی متوجه او نیست پاسخ بدهد و موضوع مسکوت باقی ماند.
آنچه اهمیت روشنگری پیرامون آیتالله بهشتی و تکاپوهای نظری و تلاشهای عملی او در تأسیس حکومت دینی اقتدارگرا بر مبنای پارادایم «دیکتاتوری صلحا» را برجسته میسازد، فقط ملاحظات معطوف به پژوهش تاریخی نیست، بلکه در عرصه سیاسی امروز نیز واجد معناست تا در خصوص صورتبندی غلط عدهای برای ترسیم یک چهره نوگرا و اهل تسامح دینی برای نسل جدید با توجه به چالش ضعف حافظه تاریخی و مصلحتاندیشیهای سیاسی نابجا و زودگذر روشنگری شود.
علی افشاری, رادیوفردا: