دلسوزان، به سرنگونیطلبان میگویند باید به دولت ابراهیم رئیسی فرصت داد
با افول سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی به گروههای اصلاحطلب و تبدیل شدن اغلب روزنامهها و سایتهای اصلاحطلب به نیروی پشتیبانی دولت رئیسی (نگاه کنید به محتوای سخنان گردانندگان آنها با رئیسی در دیدار با وی قبل از برگزاری بیعت ۱۴۰۰)، گروهی از اصلاحطلبان فعال در حوزه افکار عمومی و شبکههای اجتماعی، سه نقش همزمان را برعهده گرفتهاند: ۱) مشاوران استخدام ناشده دولت رئیسی، ۲) فعالان سیاسی هشدار دهنده به مخالفان دولت رئیسی برای دادن فرصت به آن با ذکر خطر نابودی ایران، و ۳) بخشی از ماشین تبلیغاتی نظام در حمله و پروندهسازی برای مخالفان «نظام» (مثل تجزیهطلب یا عامل نابودی ایران خواندن آنها). اینان در آستانه تحلیف و تنفیذ، برای دولت رئیسی و همکارانش فرش قرمز پهن میکنند.
بهترین تعبیری که میتوان برای این گروه پراکنده اما همساز و هماهنگ به کار برد، «دلسوزان نظام» است (دلسوزان ۲، با توجه به آن که جبهه پایداری گروه دلسوزان ۱ در مقابله با دولت روحانی بودند)، چون میخواهند دولت رئیسی برای هدفی که اعلام نکرده است (نجات کشور از فروپاشی با تغییر سیاستهای موجود)، به توصیههای آنها که حرفهاشان فعلا دکوراسیون بوقهای تبلیغاتی رئیسی و همکاران (برای فراجناحی عمل کردن) است، گوش فرا دهد و آنها را مورد حذف قرار ندهد؛ در حالی که با توجه به تحولی که در آنها به وجود آمده است، دیگر نیازی به حذف آنها نیست.
نمونههایی که خبر از یک جریان سیاسی میدهند
اگر نمونههایی از این دلسوزیها و خیرخواهیها میخواهید، به نوشتههای محمدعلی ابطحی، عباس عبدی، محمد قوچانی، و احمد زید آبادی و خیلی از اصلاحطلبان مانند آنها رجوع کنید. توجه نویسنده این مطلب متمرکز است بر مواضع و گفتهها و نه گویندگان، و فقط برای دادن ارجاع و گوشت و پوست دادن به گفتهها نام گویندگان را میآورم:
* «آقای رئیسی باید مراقب مینهای خودشونیهاشون باشد.» (محمدعلی ابطحی، تابناک، ۱۱ مرداد ۱۴۰۰)
* «خطر در همین چند قدمی کمین کرده و منتظر بلعیدن ماست… اینک قوای سهگانه به کنترل اصولگرایان در آمده است و آنها اگر صورت مسئله را به درستی درک و ارادهای برای حل آن پیدا کنند، قدرت و امکانات لازم را برای برونرفت از این شرایط در اختیار دارند… کارکنانِ ایرانیِ رسانههای فارسی زبان خارج از کشور باید بسیار هوشیار و حساس باشند، وگرنه خدای نکرده اگر فرداروزی فاجعه بر این مملکت نازل شد، باید راهی برای کنار آمدن با وجدان خود داشته باشند.» (احمد زیدآبادی، کانال تلگرامی) او نمیگوید این خطر چیست و از کدام ناحیه است. چند روزنامهنگار مقیم خارج چه نقشی در این «فاجعه» میتوانند داشته باشند؟ آیا نقش آنها با هزاران بوق تبلیغاتی رژیم در همین حوزه اطلاعنارسانی قابل مقایسه است؟
* «طرح مشهور به صیانت…چنان مشکلی برای مدیریت شما از همان آغاز ایجاد خواهد کرد که به این سادگی نمیتوان بر آن غلبه کرد… تصویب این طرح به کاهش امید و اعتماد نسبت به دولت شما منجر میشود.» (نامه عبدی به رئیسی، اعتماد ۹ مرداد ۱۴۰۰). عبدی که خود اهل آمار و نظرسنجی است، نمیگوید اعتماد و امید به دولت رئیسی را از کجا آورده است.
* «ما نگران ایران هستیم نه اصولگرایان. «رئیسیهراسی» هم نادرست است و هم دیگر اقناعکننده نیست… رقیب اصلاحات، براندازانی هستند که از هزاران کیلومتر دورتر، از پاریس و لندن و نیویورک و پراگ، ندای مبارزه سیاسی سر میدهند و آگاهانه یا ناآگاهانه آب به آسیاب دشمنان ایران میریزند و با کاهش مشارکت، در پی مشروعیتزدایی از جمهوریت نظام سیاسی ایران هستند تا زمینه را برای سقوط نظم سیاسی فراهم کنند، اما غافلند که در این برنامه، پیادهنظام نظامهایی هستند که به تجزیه ایران میاندیشند.» (محمد قوچانی، سازندگی ۲۵ خرداد ۱۴۰۰)
در ادبیات دلسوزان نظام همان طور که اطلاعرسانی در مورد جنایات نظام جمهوری اسلامی ایران و اسلامگرایان، ایرانهراسی و اسلامهراسی و تجزیهطلبی است، ذکر عضویت رئیسی در هیئت مرگ هم «رئیسیهراسی» است.
ویژگیهای گروه تازه «دلسوزان نظام»
اعضای این گروه نامتشکل و اعلام ناشده که محصول تعامل سه دههای سازمان سرکوب با بخشی از اصلاحطلبان است، شش ویژگی دارند:
۱. خود را دلسوز کشور و وطن و مردم معرفی میکنند، اما متن نوشتهها و مواضعشان نشان میدهد که دلسوز نظام، و حتی جناح اصولگرا و نیروهای امنیتی و نظامیای هستند که به معترضان در خیابان تیراندازی میکنند. در سخنان و مواضع این گروه اصولا از گروهی که مسئول فجایع موجود در ایران است، سخنی گفته نمیشود؛ برخی از آنها در سال ۹۶ آشکارا از سرکوب معترضان دفاع کردند.
۲. اگر اینان دغدغه اصلی خود را حفظ ایران معرفی میکردند، مشکلی وجود نداشت. اما آنان مخالفان جمهوری اسلامی در ایران و رژیم خامنهای را تسهیل کننده نابودی ایران معرفی میکنند (دیگر اسم سوریهای شدن را نمیآورند، اما همین معنا را اراده میکنند)؛ گویی ایران همان جمهوری اسلامی و رژیم خامنهای است و تنها نیروی در حال تخریب ایران، مخالفان برانداز خارج از کشورند و مافیای حاکم، تنها نیروی حفظ ایران در شرایط امروز است.
۳. اینان خود را فراجناحی معرفی میکنند و میگویند نباید برای منافع جناحی، امکان نجات ایران به دست جناح مقابل را از آن گرفت، اما هیچ نشانهای از این نجات در سیاستهای آنها به دست نمیدهند. گروهی که بیش از چهار دهه کارشان کشتار و شکنجه و ترور بوده است، چگونه یکباره به منجی ایران تبدیل شدهاند؟ این گروه، نجات ایران را به دست عاملان فلاکت و نکبت آن ممکن میدانند، اما در هیچ نوشتهای از دلایل این خوشبینی سخن نگفتهاند. صرف در اختیار داشتن قدرت مطلقه از سوی خامنهای و باند امنیتی- نظامی وی و یکدستتر شدن حکومت این خوشبینی متوهمانه را ایجاد نمیکند؛ چون هیچ نشانهای برای تجدیدنظر به چشم نمیخورد.
۴. اینان هرازچند گاهی ناسزا و لگدی نثار مخالفان نظام جمهوری اسلامی ایران در خارج کشور میکنند. این لگدها هیچ کارکردی برای آنها در داخل کشور ندارد جز اعلام وفاداری به نیروهای امنیتی که آنها را تحت نظر دارند. دفاع از یک نظر، هیچ رابطهای با نسبت دادن نابودی ایران به مخالفانی که امروز قدرتی در ایران ندارند و تصمیم گیر نیستند و دولتهای خارجی نیز از آنها تاثیری نمیگیرند (بلکه تاثیرگیری آنها از لابی جمهوری اسلامی بیشتر است)، ندارد.
۵. گرچه اینان در مواردی با رسانههای فارسی زبان خارج کشور مصاحبه میکنند و از منظر استمرارطلبی به عادیسازی نظام حاکم بر کشور میپردازند اما آن رسانهها را عامل خطر امنیتی برای نظام هم معرفی میکنند و به علت همین کارکرد و سوگیری، از سوی نیروهای امنیتی تحمل میشوند. آنها بیشتر در شبکههای اجتماعی مینویسند تا بعد نظراتشان از این طریق در رسانههای خارج منعکس شود و مسئولیت مستقیمی در مورد مجرای انتقال پیامشان نداشته باشند. علت توجه بوقهای تبلیغاتی داخل کشور به آنها، در واقع ترویج نوع اصلاحطلبی آنان در برابر کسانی مثل تاجزاده و حجاریان است.
۶. همه سابقه بازجویی شدنهای بلندمدت و زندانی شدن در نظام جمهوری اسلامی در ایران دارند و از این رو، احتمال ارتباط بازجویان آنها و نیروهای امنیتی و قضایی با آنها و دادن خط به آنها برای مصون ماندن از بازداشتهای بعدی، بالاست. بازجویان میتوانند مدام آنها را در شرایط تهدید نگاه دارند، هدایت کنند، و به آنها جهت دهند. منظور نگارنده از این جهتدهی، صرفا «سندروم استکهلم» یا استخدام به عنوان بازوی امنیتی نیست (دلیلی بر آن نداریم)، بلکه نوعی مصالحه به نفع هر دو طرف است.
مبانی جهتگیری این گروه
برخلاف افرادی مثل هاشم آغاجری یا عمادالدین باقی یا دهها اصلاحطلب دیگر پر سر و صدا در دهههای هفتاد و هشتاد، این گروه نمیخواهند به انزوا روند و در مورد تحولات سیاسی سکوت کنند، یا مثل اصلاحطلبانی که در دولت روحانی بودند، به مرخصی سیاسی بروند تا در دولتهای بعدی جایی پیدا کنند. آنها میخواهند در فضای عمومی و در لباس مخالف قانونی نظام حضور داشته باشند، که بر این خواسته اشکالی نیست. اما برای فعال بودن در محدوده نظام حاکم، به گونهای وانمود میکنند که رهبر و سپاه و حزب پادگانی و بسیج و لباس شخصیها و در مجموع قوای قاهره و سرکوب و سیاستهای مخرب آنها، وجود خارجی ندارند و ایران کشوری است مثل همه کشورهای دنیا. از این رو، آنها در انتقادات خود یا مردم را مورد لطف قرار میدهند، یا به نیروهای سیاسی جناح مقابل خود میپردازند.
این گروه وانمود میکند که نشانههایی از فهم ابعاد هولناک صورت مسئله در بدنۀ برخی گرایشهای اصولگرایی، بهخصوص «نیروهای فکورتر و جوانتر این جناح» ظهور کرده است. این نشانهها را البته فقط آنها میبینند و با دیگران هم به اشتراک نمیگذارند. بدنه اصولگرایی، طرفدار تسلیحاتی شدن برنامه اتمی و خروج از برجام، ادامه گسترشطلبی در منطقه، تنش بیشتر با غرب تا حد درگیری با امریکا در خلیج فارس برای اخراج آن از منطقه، انحصار منابع کشور در قشر حاکم، تروریسم بینالمللی، و تداوم سرکوب حقوق و آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است. اگر گروه فوق نشانههایی از تغییر در سیاستهای فوق میبیند، باید به اطلاع دیگران برساند.
مخالف بودن بدون هزینه اما با منفعت
معجزه داروی دلسوزی برای دولت رئیسی، در بیهزینه بودن آن است. منافع نیروهای امنیتی و نظامی در این دلسوزی نه تنها با مخاطره مواجه نمیشود، بلکه مورد پرسش هم واقع نمیشود و آن نیروها به عنوان تنها نیروهای ناجی کشور معرفی میشوند. «دلسوزان» میتوانند به عنوان منتقدان داخلی حکومت، مدام در بوقهای حکومتی حضور داشته باشند و قدر بینند و بر صدر نشینند.
آنها میتوانند به همجناحیهای سابق و لاحق خود بگویند که بدون دلسوزی نمیتوان در صحنه ماند تا اگر فرصتی فراهم شد، دوباره برگشت. اعضای کارگزاران این را همیشه متوجه بودهاند و همه از موضع دلسوزی برای کشور با دولت رئیسی سخن میگویند (به سخنان اخیر محمد هاشمی، حسین مرعشی، و غلامحسین کرباسچی بعد از اعلام نتایج بیعت ۱۴۰۰ رجوع کنید). دلسوزان، به سرنگونیطلبان نیز میگویند باید به دولت رئیسی فرصت داد؛ گویی اعضای این دولت تازه از مریخ آمده است و طرحی نو برای دراندازی دارد.
دلسوزان تصور میکنند که تنها بخش برنده اصلاحطلبان در آینده خواهند بود، چون هم در حوزه افکار عمومی به عنوان منتقد (معلوم نیست منتقد چه) ادامه حیات میدهند، و هم در نقش هشداردهنده و آیندهنگر مورد توجه همه جناحها و مردم قرار میگیرند. اما چند شلیک به کشتیهای تجاری اسرائیلی و کشته شدن چند صد نفر دیگر در یکی از اعتراضات، برنامه «فرصت دادن به دولت رئیسی» را تبخیر خواهد کرد. نظام جمهوری اسلامی ایران هیولایی است که حتی نمیتواند امید به اصلاح یا بزک کردنش را تحمل کند.
ایندیپندنت فارسی: