تئوریسینهای نظام برای جلوگیری از ریزش بیشتر، ناچار شدهاند خود را با تغییرات فرهنگی جامعه تطبیق دهند
پس از آنکه در بهمن سال ۹۷، دفتر رهبر جمهوری اسلامی بیانیهای با عنوان «گام دوم انقلاب» منتشر کرد، تقریبا بر همگان مسجل شد که علی خامنه ای قصد دارد نظام جمهوری اسلامی را وارد مرحلهای تازه کند.
اگرچه در زمان به قدرت رسیدن در سال ۶۸ کسی تصور نمیکرد که او بتواند چنین سیطرهای بر کشور پیدا کند، اما خامنهای توانست با نهادسازی و تغییرات بنیادی، قدرت بیبدیلی برای خود ایجاد کند؛ بهطوری که عملا روسای جمهوری به تدارکاتچی تبدیل شدند، کابینهها با میل او چیده میشوند و حتی مجلس نیز قوانین را مطابق میل او تصویب میکند.
اما این پایان کار نبود. علی خامنهای فارغ از مسائل سیاسی روزمره، یک ایدئولوژی و برنامه بلند مدت داشت. او که به خوبی میداند به سالهای پایانی عمر خود نزدیک شده، قصد دارد آمال و آرزوهای خود را طوری در کشور نهادینه کند که حتی پس از مرگ و نبودش هم قطار جمهوری اسلامی بر روی ریلی که او کار گذاشته پیش برود.
از این رو، طی چند سال اخیر با استفاده از قدرتهای قانونی و فراقانونی خود، تمامی نیروهای اجرایی و نهادهای تصمیم ساز کشور را یک دست کرد و مهرههای مورد اعتماد خود را در تمامی سمتهای مهم به کار گماشت.
در بخش چهارم بیانیه گام دوم انقلاب آمده است: «انقلاب اسلامی همچون پدیدهای زنده و بااراده، همواره دارای انعطاف و آماده تصحیح خطاهای خویش است، امّا تجدیدنظرپذیر و اهل انفعال نیست. به نقدها حسّاسیّت مثبت نشان میدهد و آن را نعمت خدا و هشدار به صاحبان حرفهای بیعمل میشمارد، امّا به هیچ بهانهای از ارزشهایش که بحمدالله با ایمان دینی مردم آمیخته است، فاصله نمیگیرد. انقلاب اسلامی پس از نظامسازی، به رکود و خموشی دچار نشده و نمیشود و میان جوشش انقلابی و نظم سیاسی و اجتماعی تضاد و ناسازگاری نمیبیند، بلکه از نظریّه نظام انقلابی تا ابد دفاع میکند.»
این بخش از بیانیه به خوبی نشان میدهد که قرار نیست در مشی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی که ناشی از غرب ستیزی، یهود ستیزی، مبارزه با اسرائیل و رهبری خودخوانده جهان اسلام است، تغییری ایجاد شود.
اما موضوع به همین جا ختم نمی شود. خامنهای که از مدتها پیش متوجه شده نسل جدید کشور با آرمانها، شعارها و ارزشهای جمهوری اسلامی همگام نیست، تمرکز خود را بر روی بخشهای آموزشی و فرهنگی کشور گذاشته است.
وی بارها در این مورد صحبت و مستقیما نظر خود را اعمال کرده است. در واقع، اگر جمهوری اسلامی قصد دارد نسلهای جدید را که تجربه زیست در دهه ۶۰را ندارند با خود همراه کند، ناچار است شعارهای ایدئولوژیک خود را در قالب مورد علاقه آنها ارائه کند. این موضوع را بارها از زبان منصوبان رهبر جمهوری اسلامی نیز شنیدهایم.
با این حال، سبک زندگی جوان امروز که از قضا با انقلاب اطلاعاتی تغییر کرده است، مطابق با نظر راس نظام نیست. از سوی دیگر، اقلیت حامی حکومت نیز در بسیاری مواقع دچار پارادوکسهای عمیقی شده است.
به نظر می رسد بخش حامی حکومت که در بسیج و سپاه دسته بندی میشوند و اخیرا نیز با نام «ارزشی» نامگذاری میشوند، با نگاهی حسرتبار به بخش دیگر جامعه مینگرند. لذتها و نوع زندگی که قشر غیرمذهبی یا مدرن جامعه پیش گرفته، فرسنگها با تبلیغات حکومت فاصله دارد. اما همین موضوع کم کم نوع زیست و ارزشهای خود را به «ارزشیها» تحمیل کرده است.
به عبارت دیگر، فشار فرهنگی از طرف اکثریت بریده از نظام آن قدر زیاد شده که حفظ آنها برای حکومت مشکل شده است. از این رو تنها راه فرار برای جمهوری اسلامی، بازنگری در تبلیغات است، زیرا همانطور که قبلا گفته شد، قرار نیست تغییری بنیادی در تفکر فرهنگی رهبران سالخورده نظام ایجاد شود.
موضوعی که طی سالهای اخیر مطرح شده، تفکر «انقلابی» است. در واقع، جمهوری اسلامی قصد دارد تا با این عنوان، جوانانی را سازماندهی کند که تجربه انقلاب ندارند و از این راه، شور انقلابی را به صورت تصنعی به آنها تزریق کند. اما این تبلیغات در تقابل با سبک زندگی جوان مدرن غیرانقلابی به راحتی کاری از پیش نمی برد. بنابراین راهی که این روزها تئوریسینهای جمهوری اسلامی در پیش گرفتهاند، زرورق پیچی ایدههای کهنه است.
این موضوع از زمانی آغاز شد که رهبر جمهوری اسلامی نهایتا توانست ایدههای راستگرایانه خود را پیش ببرد و با ابلاغ اصل ۴۴، مسیر خصوصیسازی و سرمایهداری حکومتی را اجرایی کند.
این روند طبیعتا منجر به شکلگیری طبقه ثروتمند جدیدی در کشور شد که هم خود را مدیون جمهوری اسلامی میداند، هم دیگر نمیتواند با الگوهای کهنه پیش برود. از این رو، علی خامنه ای با صدور بیانیه «گام دوم انقلاب»، مسیر را برای تغییرات بعدی نیز باز کرد.
حذف نیروهای با سابقه و مدعی یکی دیگر از پلههای گام دوم انقلاب بود. کشتی انقلاب که حال به قایق تبدیل شده است و مسافران زیادی در آن باقی نماندهاند، سعی دارد تا اقلیت وفادار خود را راضی نگه دارد. در این میان، ارائه زیست مدرن با رنگ و بوی ایدئولوژیک، به اولویت بخشهای فرهنگی نظام تبدیل می شود.
سینما نخستین بخشی است که در این مرحله مورد توجه قرار گرفته است. سپاه پاسداران در قالب سازمانهای مختلف، بودجههای کلانی را در اختیار هنرمندان قرار میدهد تا هم از آنها به عنوان ابزار تبلیغاتی استفاده کند و هم فیلمنامههای مورد نظر خود را آن طورکه دوست دارد پیش ببرد.
در تلویزیون هم وضعیت به همین منوال است. تبلیغات و اسپانسرهای برنامههای پرمخاطب از سوی شرکتهای زیر مجموعه سپاه تامین می شود. با چنین شرایطی توقع می رود که برنامهساز مطابق میل حامی مالی خود عمل کند. اگرچه به نظر می رسد در برخی موارد به قول معروف کار چنان «گل درشت» شده است که عملا کارکرد خود را از دست میدهد. اما برای تئوریسینهای گام دوم انقلاب که تجربه و درک چندانی از هنر ندارند، این موضوع چندان مهم نیست.
کتاب نیز از مدتها پیش زیر تیغ سانسور رفته است. فشار بر ناشران و تنگنای بیشتر برای مولفان باعث شده تا عملا بازار نشر ایران از رقبای خود عقب بماند. اگرچه این بخش نیز با حضور فضای مجازی فرصت دور زدن سانسور را به دست آورده است، اما همچنان کتابهای مورد حمایت حکومت با بودجههای کلان و در تیراژهای چند صد هزاری خریداری شده و به طور رایگان توزیع می شود. در حقیقت گردش مالی این بخش نیز به جیب نیروهای ارزشی یا کسانی میرود که حاضرند تن به تملق بدهند.
اما مقوله فرهنگ به اینجا ختم نمیشود.
کافه ها، پارک ها، تئاترها و … نیز محیطهایی هستند که هم برای قشر نوکیسه ارزشی جذابیت دارند، هم الزاما با منویات حکومت همسو عمل نمیکنند.
اخیرا کافهای به نام نخلستان در خیابان برادران مظفر شمالی، نزدیک دفتر پیگیری وزارت اطلاعات افتتاح شده که به پاتوق بچه حزب اللهیها و نیروهای موسوم به ارزشی تبدیل شده است. مالک این کافه، موسسه فرهنگی رسانهای اوج، وابسته به سپاه پاسدارن است که سرمایهگذار و تولید کننده دهها فیلم تبلیغاتی سینمایی برای حکومت بوده است. رد پای اوج را به جز سینما در بخشهای دیگر فرهنگی، از شبکه افق صدا و سیما تا ویدئو کلیپهای خوانندگان نیز میتوان دید.
سبک طراحی داخلی این کافه با استفاده از نخل شبیه به نخلستانهای جنوب است تا تداعیکننده جبهه و جنگ باشد. همچنین در و دیوار این کافه با عکسهایی از علی خامنهای و قاسم سلیمانی تزئین شده است. عکسی از خامنهای بر دیوار کافه نصب شده که فنجان قهوهای به دست دارد و در آن خبری از عبا و عمامه نیست.
موضوعی که در این مورد به وضوح مشهود است، عدول نیروهای فرهنگی جمهوری اسلامی از سبک زندگی تبلیغی نظام است. آنها که تا پیش از این زن ایرانی را تشویق میکردند تا تنها در خانه بماند، چادر مشکی سر کند و کار خانهداری انجام دهد؛ حال او را در کافهای که نماد سبک زندگی غربی است، میپذیرند. مرد انقلابی نیز که تا پیش از این زمان فراغت خود را در مسجد، هیئت و حسینیه میگذراند، حال در کافهای حضور یابد که عکسهای قاسم سلیمانی از دیوار آن آویخته شده است.
جمهوری اسلامی تلاش کرده است که این کافه را نیز به قول خودشان «بومی سازی» کند. اما واقعیت آن است که پذیرش کافه، به عنوان بخشی از زیست مدرن و سکولار، نوعی عقب نشینی است. چه بخواهند و چه نخواهند، کافهنشینی ارزشها و سبک خود را به مشتریان تحمیل میکند. این موضوع زمانی مشخص میشود که میبینیم مالکان این کافه ناچار شدهاند در بخشی از تصاویر، عبا و عمامه علی خامنهای را به کناری بگذارند و او را از سطح «مقام معظم رهبری» به سطح یک سلبریتی جذاب تغییر دهند.
از اینجا به بعد، هر تلاشی در کافه صورت بگیرد یا هر موضوعی در آن بیان شود، دیگر کارکردی مانند قبل نخواهد داشت. لایههای زیرین فرهنگی سبک زندگی غربی تاثیر خود را بر نسل جدید موسوم به ارزشی یا انقلابی نیز گذاشته است؛ به طوری که تئوریسینهای فرهنگی نیز برای جلوگیری از ریزش بیشتر، ناچار شدهاند خود را با تغییرات فرهنگی جامعه تطبیق دهند.
در حالی که حکومت ایران «گام دوم انقلاب» را شروعی تازه می داند، به نظر می رسد نظام ناچار شده تا به «استحاله فرهنگی» تن دهد. چیزی که قطعا در میان مدت و خصوصا پس از مرگ علی خامنهای، بیش از پیش نمود ار خواهد شد.