آیتالله «علی خامنهای»، حکمران سه دهه اخیر ایران، نظراتی درباره عاقبت اتحاد جماهیر شوروی و فروپاشی آن دارد که به شیوه حکومتگری او راه یافتهاند و ایرانیان به طور مستقیم و غیرمستقیم هزینههای این نظراتش را پرداختهاند.
رهبر جمهوری اسلامی درباره روسیه چه فکر میکند؟ فروپاشی شوروی چهگونه پارانوای او را تقویت کرد و در دوره ریاست جمهوری «ولادیمیر پوتین»، علی خامنهای چهگونه ایران را به دامان روسیه انداخت؟
«ایرانوایر» در یک مجموعه مطلب با عنوان «ایران و روسیه»، به رابطه این دو کشور میپردازد. در اولین قسمت از این مجموعه، تلاش شده است به پرسشهای بالا پاسخ داده شود.
آیتالله خامنهای پانزدهم خرداد ۱۳۶۸ به فرمانروایی ایران رسید و اتحاد جماهیر شوروی چهارم دی ۱۳۷۰ از هم فروپاشید. این حادثه تاثیری عمیق بر شیوه حکمرانی او گذاشت و در نظر خود تلاش کرد از تکرار آن در جمهوری اسلامی ایران جلوگیری کند. غرب ستیزی و تکیه بر ساختار امنیتی و نظامی شاید نتیجه همزمانی سقوط شوروی و برآمدن خامنهای باشد.
واضحترین نشانه این تاثیر، در سخنرانی یک دهه بعد او، در دوره ریاست جمهوری «محمد خاتمی» و در جمع شماری از مقامهای عالیرتبه نمایان شد:
«یک طرح همه جانبه امریکایی براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طراحى شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد. این طرح، طرح بازسازی شدهاى است از آنچه که در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اتفاق افتاد…آنها به خیال خودشان طرح فروپاشى شوروى سابق را منطبق با شرایط ایران بازسازى کردند و مىخواهند در ایران پیاده کنند.»
این نگرانی در تمام سه دهه حکومت علی خامنهای با او بوده و باعث بروز پارانویایی شده که به سیاست داخلی، از جمله دیدگاههای امنیتی او و روابط خارجی ایران، بهویژه مناسبات با ایالات متحده فرم و شکل داده و ترسی دایمی از امریکا برای او ساخته است که تقریبا در همه سخنرانیهایش بازتاب دارد. «دشمن» واژه محبوب خامنهای است که منظور از آن، رهبران ایالات متحده هستند.
این خوف چنان در ذهن و زبان رهبر جمهوری اسلامی ماندگار شده است که حتی پس از توافق تاریخی اتمی که «باراک اوباما»، رییس جمهوری وقت امریکا تلاش زیادی برای رسیدن به آن انجام داد، باز هم خامنهای را از وحشت دشمن آرام نکرد. او بلافاصله پس از رسیدن به این توافق گفت که ایالات متحده با این توافق، قصد «نفوذ» در جمهوری اسلامی دارد و با این رویکرد، کشور را از مزایای این توافق محروم کرد و تقصیر آن را دوباره متوجه «دشمن» خواند.
بیم خامنهای از امریکا، زمینهسازی برای فروپاشی جمهوری اسلامی بوده است. به تصور او، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دولتی با قدرت بمب اتمی جز با طراحی امریکایی ممکن نبود.
اما دلیل سقوط شوروی در عالم واقع و بیرون از دنیای ذهنی جانشین «روحالله خمینی»، چیز دیگری بود. علت فروپاشی شوروی، از قضا مشابهت فراوانی با آنچه جمهوری اسلامی تحت تسلط خامنهای انجام میدهد، داشت؛ سوءاستفاده از قدرت، کتمان حقیقت و تبلیغ دولتی به جای اداره صحیح کشور.
سقوط شوروی دی ۱۳۷۰ رخ داد اما فروپاشی آن از اردیبهشت ۱۳۶۵ شروع شده بود. دو انفجار در راکتور اتمی «چرنوبیل» در اوکراین، از جمهوریهای اتحاد جماهیر شوروی رخ داد که مواد رادیواکتیوی برابر با ۱۰۰ بمب اتمی آزاد و ابرهای آلوده مواد اتمی را در مناطق مختلف جهان پخش کرد.
مقامهای اتحاد جماهیر شوروی به سرعت دست به کار شدند تا با پاکسازی شواهد، اطلاعات فاجعه تا حد کامل پنهان بماند. در روزگاری که کتمان حقیقت و مخفی کردن رخدادها آسانتر از امروز بود، این وضع باعث گسترش شایعات باور نکردنی در شوروی شد. تصور مردم منطقه از فاجعه انفجارهای داخلی در راکتورها، حمله اتمی امریکا بود.
رهبران شوروی و مقامهای امنیتی برای عادی جلوه دادن شرایط غیرعادی تلاش زیادی کردند و در این کار تا بهمن ۱۳۶۶ موفق بودند. اما از این زمان به بعد، افشای قطرهچکانی اطلاعات و روشن شدن آهسته واقعیت رخ داده، باعث از دست رفتن اعتماد عمومی به رهبران و نظام حاکم در مسکو و زمینهسازی سقوط اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی شد.
کمتر از شش سال پس از واقعه انفجار چرنوبیل، مردم اوکراین به استقلال از جماهیر شوروی رای دادند که تیر خلاص به اتحاد جماهیر شوروی در حال احتضار بود.
اتحاد جماهیر شوروی فقط ۲۵ روز پس از رفراندوم استقلال اوکراین از هم گسیخت و فروپاشید. «میخائیل گورباچف»، آخرین رهبر شوروی بعدها گفت: «حادثه چرنوبیل و دروغگویی و کتمان آن از سوی حکومت از دلایل اصلی فروپاشی اتحاد شوروی بود.»
گرچه خامنهای هراسی آشکار از عاقبت شوروی داشته اما روش حکمرانی او بیشتر از هر جای دیگر، با وضعیت سالهای آخر اتحاد جماهیر شوروی قابل مقایسه است.
پیروزی محمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ایران و شعار «اصلاحات» و سیاست همراهی با غرب و تنش زدایی با ایالات متحده، آیتالله خامنهای را به وحشت انداخته بود.
علی خامنهای در یکی از مهمترین سخنرانیهای خود در دوره خاتمی گفت: «بنده به عنوان کسى که از اول این انقلاب تا امروز در مسایل گوناگون و در عرصههاى مختلفِ این نظام، با جوانب و جریانهاى گوناگون مواجه بودهام، هم آدمها را مىشناسم، هم حرفها را مىشناسم و هم با تبلیغات رسانهاى دنیا آشنا هستم، به یک جمعبندی رسیدهام که بهطور خلاصه این است: طرحی برای فروپاشی نظام جمهوری اسلامی.»
برخی در ایران، خاتمی را با گورباچف مقایسه میکنند و اصلاحات او را یادآور اقدامات آخرین رهبر شوروی میدانند. اما علی خامنهای ضمن این که بر طرح فروپاشی اصرار داشت، آن را ناممکن میخواند: «اینها در چند مورد اشتباه کردند؛ اشتباه اولشان این است که آقاى خاتمى، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمىِ جمهورى اسلامى، نظام دیکتاتورى پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شوروىِ متشکل از سرزمینهاى به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بىبدیل رهبرى دینى و معنوى در ایران، شوخى نیست.»
نکته قابل تامل در فکر و تصورات خامنهای، تمجید او از روسیه از همان سالهای اول رهبری خود در برابر نفرت مدام از غرب، بهویژه اضطراب دایم از ایالات متحده و طراحی فروپاشی جمهوری اسلامی است: «طراحان این قضایا که نشستند خودشان بریدند و خودشان دوختند، براى جمهورى اسلامى نیز چنین خوابى دیدهاند. آنها فکر نمىکنند که جمهورى اسلامى ایران اگر به سرنوشت شوروی دچار شود، کشورى مثل روسیه امروز خواهد شد؛ نه، آنها فکر مىکنند که ایران کشورى در سطح کشور دوره پهلوى خواهد شد؛ یعنى در ردیف دهم بعد از ترکیه. چون تصور مىکنند که در اینجا اتم که نیست، پیشرفت علمی آنچنانى که نیست، جمعیت ۳۰۰ میلیونى که نیست، کشورى به عظمت روسیه -که امروز باز هم تقریباً بزرگترین کشور دنیا است- که نیست.»
در ذهن خامنهای، اتمی بودن و جمعیت زیاد از عوامل جلوگیری از فروپاشی احتمالی جمهوری اسلامی میتوانست باشد؛ هر دو موردی که در سالهای بعد در صدر اولویتهایش برای اقدام قرار گرفتند.
جمهوری اسلامی برنامه اتمی پرهزینه خود را ابتدا به اتکای روسیه آغاز کرد و در سالهای بعد، خامنهای شعار افزایش جمعیت و درخواست برای بالا بردن موالید را در هر سخنرانی خود تکرار میکرد. تحریمهای ناشی از برنامه اتمی و سوء مدیریت فزاینده چنان اقتصاد ایران را مواجه با ابرچالشها کرد که جمعیت کنونی ایران که آینده خود را مبهم میبیند، تمایلی به فرزندآوری حتی همانند دو دهه پیش نشان نمیدهد.
هرچند رهبر جمهوری اسلامی در برنامهریزی برای اتمی کردن و افزایش جمعیت ایران موفق نبود اما بخت خود را همزمان در مهار تمایلات شهروندان برای ایجاد تغییرات بنیادین در ایران آزمود و در این یکی هرچند احتمالا موقت اما تا تاکنون موفق بوده است.
در سخنرانیهای او در دهه ۱۳۷۰، نشانه واضحی از نگرانی بابت انجام اصلاحات و طرح آن از سوی خاتمی در ایران پیدا است: «من واقعا دریغم مىآید که اسم خاتمى عزیزمان – این سید آقازاده شریف مؤمن دلباخته به معارف دینى و دلباخته به امام و طلبهاى مثل خود ما – را آنطورى که غربیها مطرح کردند، مطرح کنم و ایشان را با گورباچف مقایسه کنم. ولى آنها این مقایسه را کردند و صریحا گفتند که در ایران هم گورباچفى به قدرت رسید. البته فراموش نکنیم که متاسفانه یک عده هم در داخل خوششان آمد و این اهانت را نفهمیدند و آن توطئهاى را که پشت این اهانت هست، به طریق اولى نفهمیدند. به مغرضان و آنهایى که مىفهمند چه دارد اتفاق مىافتد و چه مىخواهند پیش بیاورند، کارى ندارم اما یک عده از آنهایى که مغرض هم نبودند، نفهمیدند که چه شد و دشمن چه مىخواهد انجام دهد.»
برنامههای اصلاحی خاتمی توسط خامنهای و منصوبان او در سالهای بعد به شکست کامل انجامیدند و اطرافیان خاتمی و روزنامهنگاران و روشنفکرانی که از او حمایت میکردند، به زندان افتادند یا مجبور به تبعید خودخواسته شدند.
سالها پس از این سخنرانی آیتالله خامنهای، یعنی در سال ۱۳۹۰، زمانی که حکومت محمد خاتمی را کاملا در محدودیتهای اجتماعی قرار داده و اعتراضات بیسابقه به نتایج انتخابات ریاست جمهوری را با خشنترین شکل ممکن تا آن روز سرکوب کرده بود، سرلشکر پاسدار «محمدعلی جعفری»، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از راز مهمی پرده برداشت: «کشورهای غربی به دلیل شیوه رهبری حضرت آیتالله خامنهای، از اضمحلال جمهوری اسلامی به شیوه شوروی ناامید شدند و شیوه فروپاشی از درون را در پیش گرفتند.»
فرمانده وقت سپاه سپس علل ناکامی اصلاحطلبان را «مدیریت هوشمندانه و مدبرانه مقام معظم رهبری» خوانده و گفته بود: «در حقیقت معجزه امام خامنهای این بود که هشت سال دولت اصلاحات را کنترل کردند و مانع از افراط و تندروی آنان شدند. توطئه قتلهای زنجیرهای با هدف از کار انداختن وزارت اطلاعات به اجرا درآمد. اما تلاشهای اصلاحطلبان برای حذف نظارت استصوابی شورای نگهبان و افزایش اختیارات رییس جمهوری، به شکست انجامید و دولت اصلاحات در پایان دوره هشت ساله حضور خود در قدرت، علیرغم وارد آوردن ضربات سنگینی به انقلاب اسلامی، نتوانست تغییرات ساختاری مورد نظر را در جمهوری اسلامی به اجرا درآورد.»
آنچه که علی خامنهای در فروپاشی شوروی در سالهای اول رهبری خود دیده و سپس از تکرار آن در جمهوری اسلامی به وحشت افتاده بود، او را به مسیری کشاند که مواجهه با خواست و اراده ملی ایرانیان بود که آن را بارها از روزنه انتخابات غیر دموکراتیک اما تنها راه موجود و سپس از طریق اعتراضات خیابانی نشان دادند.
با این همه، خامنهای تصور فردی دیکتاتورتر از خود ندارد. شهریور ۱۳۹۱، زمانی که دانشجویی در دیدار عمومی خامنهای از وجود اختناق و سانسور در ایران گلایه کرد، رهبر جمهوری اسلامی را به یاد یکی از بزرگترین دیکتاتورهای جهان، «ژوزف استالین»، رهبر حزب کمونیست شوروی (از فروردین ۱۳۰۱ تا اسفند ۱۳۳۱) انداخت.
خامنهای در پاسخ آن دانشجو گفته بود: «من استالین نیستم که بنشینم یک سری حرف بزنم، بعد یک عدهای را بیاورم بنشینند آنها را تئوریزه کنند.»
اما دفتر او همین سخنان را مشابه سبک دوره شوروی، سانسور کرد؛ هرچند کسانی که آن را شنیده بودند، به بیرون انتقال دادند و سندی کردند از آنچه دانشجویان از همان به رهبر جمهوری اسلامی انتقاد کرده بودند.
آیتالله خامنهای دلداده روسیه است. بارها از رمان های روسی که خوانده، تعریف کرده و سیاستهای ولادیمیر پوتین، رهبر این کشور را قابل ستایش دانسته است. حتی در زمان سفر پوتین به او پیشنهاد داد: «یکی از مواردی که دو طرف میتوانند با یکدیگر همکاری داشته باشند، مهار امریکا است.»
روسیه را علیرغم اقتصاد رانتی و تحریمزده و ساختار سیاسی بسته و امنیتی آن تجلیل میکند و اگر عاقبت اتحاد جماهیر شوروی را برای جمهوری اسلامی عبرت دانسته، روسیه را الگویی نیکو برای خود تعریف کرده است.
فرامرز داور: