به گزارش یورونیوز، قرهخانی نماینده پارلمان نروژ از استان بوسکرود این کشور است. وی رهبر کمیته مهاجرت حزب کارگر بوده است. مسعود متولد تهران در ایران از خانوادهای پیرانشهری است که در سال ۱۹۸۷(۱۳۶۶) به همراه خانوادهاش به نروژ مهاجرت کرد و در آوور ایکر بزرگ شد. پدرش بیژن قرهخانی سیاستمدار و فعال سندیکای گارگری است. قرهخانی در نروژ در رشته رادیوگرافی فارغالتحصیل و در بیمارستان مشغول به کار شد و بعدها به فعالیتهای حزبی پرداخت و وارد حزب کارگر شد. وی در پارلمان نروژ معاون دوم کمیته بازرگانی بوده است. مسعود قرهخانی روز گذشته در یک نوشته فیسبوکی درباره مهاجرت خانوادهاش به نروژ گفت: «ما پس از یک سفر طولانی تنها با یک دلار در جیب به نروژ آمدیم.» وی گفت که پدر و مادرش کار خود را در نروژ با چیدن توت فرنگی در یک مزرعه آغاز کردند. سپس پدرش جذب شهرداری شد و مادرش معلمی را در پیش گرفت و او حالا قرار است ریاست پارلمان را برعهده بگیرد.
او در سال ۲۰۱۱ رویای شهردار شدن در سر داشت و در نشست ملی حزب کارگر یک سخنرانی آتشین ایراد کرد و گفت: «نام من مسعود است، متولد تهران، در جامعه نروژ بزرگ شدم، کشورم نروژ را دوست دارم و شهردار درامن خواهم بود.» با این حال قرهخانی هرگز شهردار درامن نشد اما از سال ۲۰۱۷ به عضویت پارلمان نروژ معروف به استورتینگ درآمد. زمانی که پنج ساله بود خانواده در بحبوحه جنگ ایران و عراق کشور را ترک کردند. او چند خاطره از آن دوران دارد و میگوید در زمان جنگ وقتی به آسمان نگاه میکرد، فکر میکرد ستارههای آسمان را میبیند اما در نهایت در آن سن و سال متوجه شد که آنها ستاره نیستند بلکه بمب هستند. اما مسعود یک روز قبل از رایگیری در پارلمان در فیسبوک نوشت: «وظیفه من بهعنوان رئیس استورتینک (پارلمان) همراه با سیاستمداران اینجا در مجلس و همچنین دولت ایجاد اعتماد خواهد بود. کار آسانی نیست اما من انگیزه دارم.» وی تاکید کرد که بازسازی اعتماد بین مردم نروژ و استورتینگ کار سختی است اما معتقد است که دموکراسی نروژ به آن بستگی دارد: «من تمام وقت و انرژی خود را صرف آن خواهم کرد.»
مسعود قرهخانی درباره ایران چه نظری دارد؟
مسعود قرهخانی به همراه همسرش سالومه و پسرش سام
او گاهی در شبکههای اجتماعی درباره ایران نیز مینویسد. مسعود قرهخانی در اوت گذشته با بازنشر مطلبی که درباره ایران نوشته بود در حساب کاربری خود در فیسبوک در توضیح آن گفت: «این مطلب ممکن است به این معنا باشد که من هرگز اجازه ملاقات با خانوادهام در ایران را نخواهم داشت اما صدای جوانان ایرانی خواهم بود. مردم ایران به همبستگی ما نیاز دارند. من در سال ۱۳۶۱ در تهران به دنیا آمدم و متعلق به نسلی از ایرانیان بودم که امید به ایرانی آزاد و دموکراتیک داشتند اما انقلاب اسلامی سال ۵۷ نه به ما رفاه داد و نه دموکراسی.» وی با مقایسه وضعیت ایران با نروژ گفت: «اما در نروژ سوسیال دموکراتیک من، نفت و منابع طبیعی بهصورت دموکراتیک و به نفع مردم مدیریت شده است. منابع طبیعی بخش کوچکی را ثروتمند نکرده است بلکه به ایجاد دولت رفاه برای همه کمک کرده است.»
رابطه احساسی با پدربزرگی که در ایران بود
مسعود درباره دوران مهاجرت خود به سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶) اشاره میکند که در پنج سالگی با پدربزرگ و مادربزرگش خداحافظی کردند و راه مهاجرت را برگزیدند: «در سال ۲۰۱۶ پدربزرگ درگذشت. ما رابطه خاصی داشتیم. او هرگز قبول نمیکرد که من سیاست را جایگزین فعالیت در بیمارستان کنم. برای او سیاست یعنی فساد و اختلاف قدرت. سیاست مهمترین چیزهای زندگیاش یعنی نزدیکی به فرزندان و نوهها را از او گرفته بود.» او که ۱۱ ساله پیش با سالومه عباسیان ازدواج کرد و یک پسر هشت ساله به اسم سام دارد در این مطلب ادامه داد: «من دیدم که سیاست یعنی چه. چون تفاوت نروژ و ایران منابع نفتی عظیمی نیست که هر دو کشور دارند. تفاوت در سیاست است. من میخواهم کمک کنم ایده برابری جنسیتی و دولت رفاه در نروژ تقویت شود، نه تضعیف. به همین دلیل من یک سوسیال دموکرات هستم. به همین دلیل حزب کارگر حزب من است.» او همچنین به اعتراضهای آبان دو سال پیش، ممنوعیت ورود زنان ایرانی به استادیومها و سرنگونی هواپیمای اوکراینی و … در شبکههای اجتماعی اشاره داشته و مطلب نوشته است.