انقلاب ایران در طول مسیر حرکت خود بیشتر انقلابیان روزهای نخست را با هر انتقاد و مخالفتی از قطار پیاده کرده است
«شورایی بد عاقبت» نامی مناسب برای «شورای انقلاب اسلامی ایران» به دلیل سرنوشت اعضای آن است. روحالله خمینی شورای انقلاب را در دیماه ۵۷ و چند روز پس از خروج شاه از ایران بهمنظور انجام روند انتقال قدرت تشکیل داد. در حکم خمینی برای اعضای شورا آمده است: «بهموجب حق شرعی و بر اساس رای اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به اینجانب ابراز شده است در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی مرکب از افراد باصلاحیت، مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتا تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد.» بعدها مشخص شد تشکیل شورا حاصل دیدار مرتضی مطهری و روحالله خمینی در آذرماه ۵۷ بوده است. دیداری که در پاریس و پیش از مراجعت خمینی به ایران انجام شد.
بر اساس گفتهها و خاطرات اشخاص، ابتدا قرار بود نام اعضای شورای انقلاب به دلایل امنیتی فاش نشود. هاشمی رفسنجانی در مورد تشکیل هسته مرکزی شورا در خاطراتش آورده است: «حضرت امام خمینی، آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، موسوی اردبیلی و اینجانب هاشمی رفسنجانی را هسته اولیه شورای انقلاب اسلامی تعیین کرد و اجازه داد افراد دیگر، با اتفاقنظر این پنج نفر، اضافه شوند.»
پیش از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، سید محمود طالقانی، سید علی خامنهای، محمدرضا مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی، مصطفی کتیرایی، سرلشکر ولیالله قرنی، سرتیپ علیاصغر مسعودی و ابراهیم یزدی بهاتفاق آراء به عضویت شورای انقلاب انتخاب شدند. پس از پیروزی انقلاب افرادی مانند بازرگان، سحابی، کتیرایی، سید جوادی، یزدی و چند نفر دیگر با تشکیل دولت موقت از شورا به دولت منتقل شدند، قرنی به ارتش رفت و مسعودی نیز مدیرعامل بانک سپه شد و همگی از شورا خارج شدند. پس از آنان حسن حبیبی، عزتالله سحابی، عباس شیبانی، ابوالحسن بنیصدر و صادق قطبزاده به شورا پیوستند. با ترور مرتضی مطهری، میرحسین موسوی، احمد جلالی و حبیبالله پیمان نیز به عضویت شورای انقلاب انتخاب شدند.
سرنوشت اعضای شورای انقلاب با ترور، زندان، شکنجه و اعدام گره خورده است. نگاهی به زندگی آنان بهخوبی روشنگر این موضوع است.
سرنوشت روسای شورای انقلاب
مرتضی مطهری، روحانی محبوب روحالله خمینی که به گمان بسیاری در صورت زنده ماندن رهبر آینده ایران بود. او در دوران شاه کلامش تاثیر زیادی بر اقشار مذهبی جامعه ایران داشت. حضور مطهری در شورای انقلاب و اختلاف دیرینه او با تفکر شریعتی، نیروهای مارکسیست و مجاهدین خلق سبب شد نماینده این جریانها در شورا حضور نداشته باشند. اما عمر مطهری در دوران بر سرکار آمدن انقلابی که آرزویش را داشت به ۱۰۰ روز نرسید. او اردیبهشت ۵۸ وقتی در حال خروج از منزل دکتر سحابی بود، با شلیک گلوله گروه فرقان کشته شد. او در آن زمان ریاست شورای انقلاب را برعهده داشت.
محمود طالقانی، بعد از مطهری رئیس این شورا شد. او محبوب گروههای سیاسی مانند مجاهدین بود و نزد ملیها و نیروهای موسوم به حزبالله نیز موقعیت داشت، همچنین از حامیان روحالله خمینی بود؛ اما با بعضی مسائل مطرح شده حامیان او اتفاقنظر نداشت. طالقانی مخالف مسئولیت روحانیان در همه امور سیاسی بود. حسینعلی منتظری در خاطراتش طالقانی را مخالف جدی گنجاندن اصل ولایتفقیه در قانون اساسی میداند. مرگ این روحانی از نقاط مبهم تاریخ روزهای نخست پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی است. او در آخرین نماز جمعه پیش از مرگش گفته بود: «بگذارید مردم مسئولیت پیدا کنند. این مردماند که کشته دادند. اینهایی که اینجا خوابیدند از همین تودههای جنوب شهر بودند.»
چهار تن شورای انقلاب
محمدحسن بهشتی، روحانی برجستهای میان انقلابیها بود که گزینه مطلوب یاران رهبر کبیر برای جانشینی او بهحساب میآمد. او نقش اصلی در گنجاندن «اصل ولایتفقیه» در قانون اساسی داشت و از حامیان حضور پررنگ روحانیان در قدرت بود. بهشتی تفکری تحزب گرا داشت و ایده تشکیل حزب جمهوری اسلامی را پیاده کرد. حزبی که ماشین قدرت نظام برای حذف دیگر نیروهای دخیل در انقلاب شد. جریانهای سیاسی چپ و نیروهای نزدیک به بنیصدر همواره بهشتی را نماد تفکر یکدستسازی حکومت میدانستند. بنیصدر بارها بهشتی را عامل اصلی اختلاف میان خود و خمینی خوانده بود. بهشتی هم در نامهای مشهور در روزهای نخست پیروزی بنیصدر در انتخابات گفت: «اگر اداره جمهوری اسلامی بهوسیله صاحبان بینش دوم (بنیصدر) را در این مقطع اصلح میدانید، ما به همان کارهای طلبگی خویش بپردازیم و بیش از این شاهد تلفشدن نیروها در جریان این دوگانگی فرساینده نباشیم.»
انفجار ساختمان حزب جمهوری منجر به کشته شدن بهشتی و بسیاری از نیروهای سیاسی، مقامهای دولتی و نمایندگان مجلس شد و از سختترین ضرباتی بود که جمهوری اسلامی در سالهای نخست شکلگیری تحمل کرد. علیاکبر هاشمی رفسنجانی از دیگر اعضای شورای انقلاب، در طول روند تحولات نظام اسلامی همواره با نام «هزاردستان جمهوری اسلامی» از او یاد شده است. او امین روحالله خمینی بود و در تحولات روزهای نخست انقلاب همواره نظرش درنهایت به تایید «رهبر کبیر» میرسید. هاشمی تفکری نزدیک به بهشتی داشت، اما برخلاف بهشتی تلاش میکرد از خود چهرهای فراجناحی و گوشبهفرمان «آیتالله» نشان دهد. حضور چهرههایی چون علی خامنهای در شورای انقلاب نیز به خواست و سفارش او انجام شد.
او معتقد به حضور پررنگ روحانیان در جایگاههای اجرایی بود. طی دوران ریاست هاشمی بر مجلس شورای اسلامی و مسئولیت فرماندهی جنگ، او معتمدترین فرد نظام به شمار میآمد. بسیاری باور دارند که روحالله خمینی با اصرار او قطعنامه را پذیرفت. انتخاب خامنهای در مستند رهبری نیز حاصل کار هاشمی بود. او میخواست با روند تغییر قانون اساسی و نشستن یار دیرینش بر مستند رهبری در مقام رئیسجمهوری، قدرتی تمام داشته باشد. دوره اول ریاستجمهوری هاشمی نمایشی دقیق از نفوذ کاملش در همه ارکان قدرت است؛ اما با آغاز دوره دوم ریاستجمهوری، اختلاف میان او و علی خامنهای روشن شد.
اوج اختلاف هاشمی و خامنهای در وقایع انتخابات ۸۸ رخ داد که رهبر ایران صراحتا نظر خود را به احمدینژاد نزدیکتر از رفیق دیرینهاش دید. نامه مشهور به «بدون سلام» هاشمی به خامنهای دیگر جای تردیدی از اختلاف میان این دو باقی نگذاشت. پس از رد صلاحیت حسن خمینی در انتخابات مجلس خبرگان که به نظر گزینه مطلوب هاشمی برای دوران پسا خامنهای بود، او بدون تعارف در سخنرانی تندی علیه ارکان نظام موضعگیری کرد و آنها را مقابل تفکر روحالله خمینی دانست. بانفوذترین و قدرتمندترین مرد انقلاب ایران سرنوشتی همچون طالقانی داشت. او نیز با مرگی مشکوک به نقطه پایانی رسید. مرگی که تا امروز شبهات در موردش برطرف نشده است.
محمدجواد باهنر هم دیگر عضو شورای انقلاب بود که با نشستن بر صندلی نخستوزیری برای مدت کوتاهی طعم ریاست دولت را چشید. چهرهای نزدیک به بهشتی که با روی کار آمدن دولت رجایی نخستوزیر شد. او در انفجار دفتر نخستوزیری کشته شد. باهنر نیز ازجمله چهرههایی است که گفته میشود اگر زنده بود شانس رهبری بعد از خمینی را داشت. عبدالکریم موسوی اردبیلی هم از روحانیون نزدیک به بهشتی بود. او پس از بهشتی ریاست دیوان عالی کشور را برعهده داشت و پیش از آن دادستان کل کشور شد. این روحانی مقرب نظام پس از مرگ آیتالله خمینی یکی از مراجع رسمی معرفی شد و این آغاز فاصله گرفتن او با علی خامنهای بود. اردبیلی تا زمان مرگ منتقد جدی رهبر جمهوری اسلامی و مرجع محبوب نیروهای اصلاحطلب بود. اردبیلی در وقایع ۸۸ از سیاستهای حاکمیت انتقاد کرد؛ اما این کنار مردم ایستادن هرگز سبب نشد منتقدانش از نقش او در کشتار سال ۶۷ عقبنشینی کنند. اردبیلی در سال ۶۷ ریاست قوه قضاییه و ریاست شورایعالی قضایی را بر عهده داشت. موسوی اردبیلی نیز ازجمله نیروهای شورای انقلاب بود که در سالهای پایانی عمر بهصورت کامل از دایره انقلاب رانده شد.
خوشاقبالترینهای شورای انقلاب
علی خامنهای تنها عضو شورای انقلاب است که سرنوشتی متفاوت پیدا کرد و بر کرسی رهبری جمهوری اسلامی نشست. خطیبی نهچندان مشهور با سوابق اندک در دوران مبارزه که با کمک و حمایت هاشمی رفسنجانی وارد شورای انقلاب شد و با قرار گرفتن زیر چتر حمایتی او و بهشتی مسیر پیشرفت را طی کرد. خامنهای پس از طالقانی خطیب نماز جمعه شد و به دلیل سخنوریاش بهسرعت در جامعه شناخته شد؛ اما او تنها روحانی نزدیک به خمینی است که دستکم دو بار مورد خطاب تند و علنی قرار گرفته است. بار اول وقتی دیدگاهی در خصوص مفهوم ولایتفقیه در نماز جمعه گفت، خمینی در پیامی رسمی او را به نداشتن اطلاعات کافی متهم کرد و خواستار توضیح در نماز جمعه بعدی شد. بار دوم نیز پس از نشستن بر کرسی ریاستجمهوری و مخالفت مداوم روحالله خمینی با گزینههای نخستوزیری مدنظر او که نشان از باور نداشتن به او داشت. وقتی میرحسین موسوی، نخستوزیر مطلوب خمینی به دلیل اختلافات با خامنهای استعفا داد هم آیتالله با رد استعفا به او نوشت «مخالفان شما توان اداره کردن یک نانوایی را هم ندارند.»
علی خامنهای با تمام این موارد با هوشمندی در دایره قدرت ماند و مسیر بالا رفتن از نردبان شکننده ولایتفقیه در جمهوری اسلامی را تجربه کرد. او پسازآنکه به رهبری رسید بهسرعت شروع به کادرسازی و تقویت نیروهای نظامی مطلوبش در سپاه پاسداران کرد و دولتی در سایه و موازی را درون نهادهای حکومتی ساخت و در کمتر از یک دهه توانست ارکان تاثیرگذار سیاسی نظام را کاملا در اختیار بگیرد. علی خامنهای مدافع نظارت استصوابی است، چرا که ماشین حذف منتقدانش را پیش میبرد. خوشاقبالترین عضو شورای انقلاب حالا رهبری است که تاب هیچ نقد و مخالفتی ندارد. مردی که حتی یاران دیرین انقلاب را نیز از دم تیغ گذراند.
محمدرضا مهدوی کنی را نیز میتوان از معدود خوشاقبالان شورای انقلاب به دلیل نزدیکی به علی خامنهای در روزهای رهبری او دانست. مهمترین سمت اجرایی مهدوی کنی در روزهای انقلاب و پس از ترور رجایی و باهنر، مقام نخستوزیری موقت تا انتخابات سومین دوره ریاستجمهوری است. اصل حضور سیاسی کنی در دوران رهبری علی خامنهای است؛ جایی که در تمام موارد اختلافی کنار رهبر ایران و برابر رفیق قدیمیاش هاشمی رفسنجانی ایستاد. مهدوی کنی از منتقدان سرسخت اصلاحات در ایران بود. ریاستش بر دانشگاه امام صادق و تفکری که بر این دانشگاه حاکم کرد، طیفی از نیروهای وفادار به علی خامنهای را پدید آورد که امروز مسئولیتهای مختلف در کشور را بر عهده دارند.
حسن حبیبی سیاستمداری که از نهضت آزادی به حزب جمهوری اسلامی پیوست، مهمترین نقشش در انقلاب نوشتن متن اول قانون اساسی جمهوری اسلامی بود. او پسازآنکه نامزد بهشتی برای ریاستجمهوری با مخالفت خمینی مواجه شد، با عنوان نامزد حزب جمهوری اسلامی وارد کارزار اولین انتخابات ریاستجمهوری شد و در کمال ناباوری این حزب در رده سوم قرار گرفت. حبیبی سیاستمداری بی حاشیه بود که بیشتر در قامت یک حقوقدان شناخته میشود؛ هرچند مسئولیتهای مهمی چون دبیری مجمع تشخیص مصلحت، وزارت ارشاد دولت بازرگان و معاون اولی هر دو دولت هاشمی و دولت اول خاتمی را برعهده داشت. حبیبی در زمان کشتار سال ۶۷ وزیر دادگستری بود و عفو بین الملل ادعای او مبنی بر بیخبری از اعدامها را رد کرده است.
عباس شیبانی از اعضای موسس حزب نهضت آزادی است که در دوران شاه ۱۳ سال را در زندان گذراند. او در دولت بازرگان وزیر کشاورزی شد و از شورای انقلاب کنار رفت. شیبانی «نامزد فرمایشی انتخابات ریاستجمهوری» بود. او بار نخست رقیب رجایی و بار دوم رقیب هاشمی شد و در هر دو دوره خود را طرفدار رقیب معرفی کرد. شیبانی که سوابقی چون ریاست دانشگاه تهران را نیز دارد در سالهای پسازانقلاب پنج دوره نمایندگی مجلس و سه دوره حضور در شورای شهر تهران را در کارنامه دارد. او در دورهای با نزدیکی به نیروهای موسوم به آبادگران از حامیان حضور احمدینژاد در شهرداری تهران بود.
راندهشدگان انقلاب
ابوالحسن بنیصدر، اقتصاددان جوانی که در پاریس از یاران نزدیک به آیتالله خمینی بود، اولین رئیسجمهور پسازانقلاب و از چهرههای دیگر شورای انقلاب اسلامی است، اما اختلاف با نزدیکان روحالله خمینی راه را برایش سخت کرد. او خود را از اصلیترین سهامداران انقلاب میدانست و حاضر نبود مرعوب شود. درعینحال گمان میکرد به دلیل مخالفت با حزب جمهوری اسلامی، حمایت نیروهای چپ و ملیگرایان را دارد و ابایی از ایستادن برابر آیتالله نداشت. بنیصدر پس از اینکه خمینی او را عزل کرد، ابتدا با مجاهدین خلق همرای شد، اما بهسرعت از آنها فاصله گرفت و برای خود جبهه مستقلی تشکیل داد، اما هیچگاه نتوانست در قامت یک رهبر نیروهای مخالف را به خود نزدیک کند. جوان پرشور انقلابی دهه ۵۰ در آخرین ماههای سال ۱۴۰۰ در پاریس درگذشت.
صادق قطبزاده یکی از بداقبالترین اعضای شورای انقلاب است. جوان خوشچهره و خوشپوشی که در پاریس همهجا کنار خمینی دیده میشود. قطبزاده جاهطلبی زیادی داشت و پس از پیروزی انقلاب ازجمله چهرههایی بود که احساس میکرد روحانیان نزدیک به آیتالله در حال مصادره انقلاباند. او با نشستن بر صندلی ریاست تلویزیون ملی ایران روند سانسور منتقدانش را آغاز کرد؛ اما نیروهای مخالفش نیز بیکار نبودند و بیشترین حملات را علیه او انجام دادند. پذیرش سمت وزیر امور خارجه دولت موقت، از قطبزاده چهرهای رسانهای در سطح جهان ساخت، او در انتخابات ریاستجمهوری کاندید شد و شکستی ناباورانه خورد؛ شکستی که بهترین فرصت برای انتقامگیری مخالفانش از او شد.
شکست قطبزاده سرآغاز فاصله گرفتنش از یاران قدیم بود. عملکرد ضد شوروی او در دوران وزارت امور خارجه، نیروهای چپ را به او بدبین کرد. برخی از نزدیکانش معتقدند اخراج دبیر اول سفارت شوروی در دورانی که وزارت امور خارجه را برعهده داشت، بزرگترین اشتباه او بود، چرا که خشم مسکو را برانگیخت. شرح سخنان قطبزاده در مخالفت با خمینی، باعث دستگیری او به اتهام تلاش برای کودتا و انفجار منزل خمینی شد. او در اعترافات تلویزیونی ضمن ندامت، این اتهام را پذیرفت چرا که مطمئن بود یارانش اجازه اعدام او را نخواهند داد. اعدام قطبزاده باعث تعجب جامعه شد، چرا که همگان از علاقه خمینی به او خبر داشتند. محسن سازگارا مدعی است: «ریشهری پس از یازده بار تلاش توانست موافقت آیتالله خمینی را برای اعدام بگیرد.» از قطبزاده جملهای مشهور نقل میشود که میگوید: «این انقلاب کابوسی بود که من برای این ملت رقم زدم. من مقصر هستم.»
میرحسین موسوی، جوان هنرمندی که با تفکرات چریکی پسازانقلاب شیفته خمینی شد، در دوران نخستوزیریاش باوجود مخالفت علی خامنهای و مجلس با او، با کمک و حمایت رهبر کبیر در مسند نخستوزیری باقی ماند. او پس از مرگ خمینی به حاشیه رفت و از کارهای دولتی فاصله گرفت و اموری چون ریاست فرهنگستان هنر را پذیرفت. نیروهای موسوم به اصلاحطلب درون نظام، همواره طی دو دهه نخست رهبری علی خامنهای تلاش داشتند او را به عرصه سیاست بازگردانند، اما موفق نشدند. سال ۸۸ میرحسین وقتی به میدان آمد که فکر کرده بود انقلاب به خطر افتاده است؛ اما میرحسین میان مخالفان نظام به دلیل مسئولیتش در زمان اعدامهای سال ۶۷ همواره موردانتقاد بوده است. از سوی دیگر سادهزیستی و دور بودنش از فضای سیاسی طی سالهای پس از رهبری علی خامنهای سبب شد جامعه در مقطع زمانی خاص به او توجه کند.
مشت کوبیدن میرحسین موسوی بر میز مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری و به خیابان کشاندن حامیانش در اعتراض به تقلب در انتخابات سرآغاز مسیری بود که او و همسرش را تا امروز به حصر خانگی برد. تلاش نیروهای قدیمی انقلاب برای خاتمه حصر موسوی هرگز به نتیجه نرسید. رسانههای نزدیک به سپاه دلیل لغو نشدن حصر را پافشاری نخستوزیر محبوب خمینی بر مواضع انتقادیاش علیه رهبری جمهوری اسلامی میدانند.
بازرگان و یارانش
مهدی بازرگان از مهمترین چهرههای نیروهای ملیگرا بود که گفته میشود خمینی به دلیل جایگاهش در دوران مبارزه او را به سمت نخستوزیر دولت موقت انتخاب کرد. هرچند برخی چون محسن رضایی معتقدند رهبر کبیر از ابتدا هم با بازرگان همنظر نبود، ولی برای پیشبرد برنامه انقلاب دست به این انتخاب زد. بازرگان در همان آغاز راه دچار مشکل شد و نتوانست دولت را آنطور که مطلوبش بود اداره کند. مخالفت بازرگان با اشغال سفارت آمریکا و اتهام تمایل به رابطه با آمریکا به او و یارانش سبب شد نهتنها از سمت نخستوزیری کنارهگیری کند که بهسرعت بدل به یکی از منتقدان نحوه اداره کشور شود. بازرگان از چهرههای اصلی مخالف اصل ولایتفقیه در مجلس بود که حتی تلاش کرد برای جلوگیری از تصویب آن مجلس خبرگان قانون اساسی را منحل کند. اقدامی که با مخالفت خمینی ناکام ماند.
او در زمان آزادسازی خرمشهر خواستار توقف جنگ در همان مقطع شد که بازهم با مخالفت خمینی و نیروهای همسو با او روبرو شد. بازرگان سال ۶۴ تلاش کرد در انتخابات ریاستجمهوری نامزد شود که شورای نگهبان او را رد صلاحیت کرد و باقی دوران زندگیاش در جایگاه منتقد باقی ماند، اما هرگز اجازه فعالیت سیاسی نیافت. محسن رضایی در نقلقولی میگوید: «بازرگان کلاه بزرگی بود که امام بر سر آمریکا گذاشت.»
ابراهیم یزدی نیز از یاران نزدیک روحالله خمینی و مشاور او در نجف و فرانسه بود که بنا به اظهارات خودش تنظیمکننده «برنامه سیاسی و اجرایی» و «چگونگی انتقال قدرت» و موسس سپاه پاسداران و مبتکر روز قدس است. او که از اعضای اولیه شورای انقلاب بود، همراه دیگر اعضای نهضت آزادی از شورا خارج و دولت موقت را تشکیل دادند. یزدی معاون نخستوزیر و در دورهای وزیر امور خارجه شد. پس از استعفا بازرگان او نماینده دور نخست مجلس شورای اسلامی بود؛ اما پسازآن شورای نگهبان باتوجهبه ممنوعیت فعالیت اعضای نهضت آزادی صلاحیت او را رد کرد. صادق خلخالی در مورد یزدی ادعا کرده که در روزهای نخست انقلاب بازپرس ویژه محاکمه ژنرالهای ارتش شاهنشاهی بوده است؛ اما دبیرکل نهضت آزادی طی سالهای عمر خود پسازانقلاب، بارها با جرائم سیاسی ازجمله اقدام علیه امنیت ملی بازداشت و محاکمه شد و در وقایع سال ۸۸ نیز ۶۰ روز را در سلول انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین گذراند و در سال ۹۰ به هشت سال زندان محکوم شد.
یدالله سحابی از یاران محمد مصدق است که حضورش در شورای انقلاب تلاش برای وزن گرفتن نیروهای ملی مذهبی بود. سحابی از باسابقه و معتبرترین نیروهای انقلابی به شمار میآمد. او که ریاست سنی مجلس اول را در اختیار داشت بهسرعت بدل به منتقد سیاستهای حاکم شد و ازجمله کسانی بود که با قانون قصاص مخالفت کرد و همین موضوع منجر به خشم خمینی و ممنوع کردن حضور ملیگرایان در سیاست ایران شد. سحابی نامهای مشهور در خصوص سانسور صداوسیما دارد که در آن نسبت به تمامیتخواهی نیروهای حزباللهی هشدار میدهد. هاشمی آن زمان اقدام سحابی و بازرگان را همدستی با معاندان نظام و توهین به نیروهای انقلابی دانست.
از دیگر اقدامهای سحابی نوشتن نامهای در سال ۶۵ در خصوص ضرورت پایان دادن به جنگ است. همچنین در سالهای پایانی عمر نسبت به برخوردها با دانشجویان در وقایع کوی دانشگاه، قتلهای زنجیرهای، برنامه هویت و عملکرد شورای نگهبان نامهای تند به علی خامنهای نوشت. نامهای که در روزنامه نشاط منتشر و باعث توقیف آن شد. عزتالله سحابی پسر یدالله سحابی و از دیگر چهرههای ملی مذهبی در شورای انقلاب است. سحابی پسر مواضعی رادیکالتر نسبت به پدر داشت و همین مواضع سبب شد در دوران رهبری خامنهای زندانی شود. پخش اعترافات اجباری تلویزیونی او در برنامه هویت موجب اعتراض تند یدالله سحابی شد. سحابی پس از کنار رفتن دولت مهدی بازرگان به سمت فعالیتهای مطبوعاتی رفت. او در دو مجلس خبرگان قانون اساسی و بازنگری قانون اساسی به اصل ولایتفقیه رای منفی داد.
در دوران ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی سحابی به همراه یاران همفکرش نامهای در خصوص عملکرد دولت هاشمی نوشتند که منجر به بازداشتش شد؛ اما سحابی هیچوقت از ایده سرنگونی نظام دفاع نکرد و تا پایان عمر اعتقاد به اصلاح درون سیستم داشت. سال ۸۸ او در نامهای خطاب به مخالفان حکومت در خصوص به خشونت کشیده شدن روند اعتراضات ابراز نگرانی کرد و صراحتا گفت: «انقلاب در ایران فعلی، نه شدنی است و نه درست.» سحابی خرداد سال ۹۰ درگذشت. در مراسم تشییع او دختر او هاله سحابی براثر ضرب و شتم نیروهای امنیتی سکته قلبی کرد و شبانه کنار پدر دفن شد.
احمد صدر حاج سید جوادی از دیگر نیروهای ملیگرا در شورای انقلاب است که وزیر کشور دولت موقت شد و شورا را ترک کرد. حاج سید جوادی از نویسندگان متن اولیه قانون اساسی جمهوری اسلامی است و همانند دیگر یارانش در جبهه ملی با کنار رفتن دولت بازرگان منتقد نظام شد. او سال ۸۰ همچون رفیق دیرینهاش مهدی سحابی دستگیر شد. سید جوادی که زمانی وکیل علی خامنهای در دادگاه حکومت قبل بود، سال ۸۸ در نامهای به او نوشت: «ضمن صدور دستور آزادی تمامی زندانیان سیاسی و بهویژه رفع حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی و اعلام آشتی ملی، زمینه بازگشت به نظم و آرامش را فراهم نماید.» سید جوادی سال ۹۰ ممنوعالخروج شد که در نامهای با به سخره گرفتن تصمیم دادگاه نوشت: «نه پای سفر دارم و نه دل دوری از وطن، اما دادگاه صادرکننده رای و مسئولان آن را فاقد شرایط صلاحیت قانونی و اخلاقی میدانم.»
مصطفی کتیرایی از دیگر چهرههای نزدیک به ملیگرایان در شورای انقلاب است که در سوابقش عضویت در شورایی برای نظارت بر اعتصاب در شرکت نفت را دارد. عمر عضویت کتیرایی در شورای انقلاب کوتاه بود، چرا که با تشکیل دولت موقت در سمت وزیر مسکن به کابینه بازرگان پیوست. او پس از استعفای دولت بازرگان هیچگاه مسئولیت سیاسی نپذیرفت. کتیرایی بهمن ۹۴ در قامت منتقد نظام درگذشت.
حبیبالله پیمان هم از نیروهای ملیگرا و موسس «جنبش دانشجویان مبارز» است که عضویتش در شورای انقلاب همانند بسیاری از اعضای این شورا سرانجامی جز ایستادن در صف منتقدان نظام نداشت. پیمان سال ۷۶ تلاش کرد در مقام نامزد ریاستجمهوری به عرصه سیاست بهطورجدی ورود کند که شورای نگهبان او را رد صلاحیت کرد. او از چهرههای محبوب دانشجویان است. حبیبالله پیمان همواره تلاش کرده است صدای دانشجویان معترض باشد. سال ۷۹ به همراه دیگر نیروهای ملی مذهبی بازداشت و ماهها در انفرادی بود، همچنین سال ۸۸ در تظاهرات معترضان به نتیجه انتخابات مورد ضرب و شتم نیروهای امنیتی قرار گرفت.
احمد جلالی از چهرههای دانشگاهی و غیرسیاسی شورای انقلاب است که حضورش در این شورا بیشتر برای نقشآفرینی جوانان دانشگاهی بود. جلالی هیچگاه فعالیت شاخص سیاسی نداشت و پس از خروج نیروهایی از شورای انقلاب چهرههایی مانند جلالی به این شورا اضافه شدند. او زمانی کوتاه مدیر طرح و برنامه صداوسیما شد، اما بیشتر سفیر دائم ایران در یونسکو بود. رضا صدر نیز از دیگر چهرههایی است که مدتی کوتاه در این شورا حضور داشت و با تشکیل دولت موقت در مقام وزیر بازرگانی به دولت بازرگان پیوست و از شورا خارج شد.
علیاکبر معینفر از دانشجویانی بود که زمان ملی شدن نفت فعالیتهای زیادی داشت و نقشی مهم در سازماندهی اعتراضهای دانشجویی ایفا میکرد. او نیز عمری کوتاه در شورای انقلاب داشت و با سمت سرپرست برنامهوبودجه به دولت بازرگان پیوست و از شورا خارج شد. معینفر همچنین اولین وزیر نفت جمهوری اسلامی است. حضور در مجلس اول برای معینفر با یک اقدام تاریخی همراه بود. او تنها نماینده مخالفی بود که علیه طرح استیضاح بنیصدر سخن گفت و در واکنش به این اقدام مجلس سخنش را اینچنین پایان داد: «انالله و اناالیه راجعون.» او نیز در سالهای بعد چهرهای منتقد درون نظام بود و تلاش کرد با نامزدی برای ریاستجمهوری حضور سیاسی پررنگ داشته باشد که هر بار با رد صلاحیت شورای نگهبان مواجه شد.
سرنوشت نظامیان شورای انقلاب؛ کنارهگیری، انزوا و ترور
محمدولی قرنی ، سرلشکر نیروی زمینی ارتش پادشاهی ایران که به جرم حضور در طرح کودتای ارتش زندانی و از ارتش کنار گذاشته شد در اوج مبارزات انقلاب بار دیگر به عرصه سیاسی برگشت و با عضویت در شورای انقلاب ریاست بخش نظامی این شورا را بر عهده گرفت. قرنی رئیس ستاد مشترک ارتش شد و در همان زمان کوتاه با دولت موقت بازرگان به مشکل برخورد و کنارهگیری کرد. برخی میگویند قرنی از مخالفان روند اعدام ارتشیان سابق بوده است. عمر این چهره نظامی در انقلاب بسیار کوتاه بود و از اردیبهشت ۵۸ و تنها ده روز قبل از مرتضی مطهری در خانهاش به دست گروه فرقان ترور شد.
علیاصغر مسعودی دیگر نظامی شورای انقلاب است در سوابقش وکالت اعضای حزب نهضت آزادی در سال ۴۲ را دارد. او همچنین وکیل آیتالله نیز بود. مسعودی با آغاز به کار دولت موقت با خروج از شورای انقلاب و ارتش، سمت مدیرعاملی بانک سپه را بر عهده گرفت. او همچنین از اعضای شورای موسس بنیاد مستضعفان نیز بود که درنهایت از کلیه مناسب سیاسی و اجرایی انقلاب کنارهگیری کرد.
شورای انقلاب با تشکیل مجلس اول رسما به کار خود پایان داد؛ اما سرنوشت بیشتر اعضای شاخص و شناختهشدهاش نشان میدهد که چگونه انقلاب ایران در طول مسیر حرکت خود بیشتر انقلابیان روزهای نخست را با هر انتقاد و مخالفتی از قطار پیاده کرده است.