در دو سال گذشته خفه شدن، به آتش کشیدن و سربریدن ۶۰ زن در اهواز با انگیزههای «ناموسی» افشا شده است
سجاد حیدری جوان ماهیفروش اهوازی به همراه برادرش برای «انتقامجویی ناموسی» سر دخترعمو، همسر و مادر کودک سهسالهاش را برید و درملاعام به نمایش درآورد. او یکی از فجیعترین جنایتهای ناموسی خوزستان که در سالهای اخیر علنی شده است را رقم زد.
قربانی این قتل مونا حیدری دختری ۱۷ ساله است که او را غزل صدا میکردند. به روایتی وقتی ۱۲ سال داشت و به روایت دیگری در ۱۳ سالگی جشن عروسی او و سجاد همراه با بردار سجاد و همسر او برگزار شد. او در حدود چهار پنج سال زندگی مشترک با پسر عموی خود صاحب یک فرزند پسر شد که حالا سه سال دارد و فرزند دیگری هم در راه بود که پیش از سفر به ترکیه سقط شد.
مادر سجاد (قاتل) و همسر برادر او ادعا میکنند غزل و سجاد به هم علاقه داشتند. اما منابع آگاه تاکید دارند، «غزل از ابتدا مایل به ازدواج با پسر عمویش نبوده، اما طبق سنت طایفه او را به پسر عمویش دادند.»
غزل کودکهمسری است که صدایش شنیده نشده در معرض خشونت قرار گرفت و به قتل رسید. مقامی مطلع در معاونت اجتماعی نیروی انتظامی استان خوزستان در خصوص این قتل تاکید دارد۷ باتوجه به قوانین قضایی و مسائل و توافق طایفهای در مورد پیشگیری از این قتلها نمیشود کار زیادی انجام داد.
او که نخواست نامش فاش شود به نکته دیگری هم اشاره کرد و گفت: «طایفه حیدری در خوزستان چندان بزرگ نیستند. در طوایف بزرگ چنین قتلهایی اگر هم اتفاق بیفتند، بزرگان، شیوخ و ریشسفیدان آن را مدیریت میکنند و کسی اطلاع پیدا نمیکند. این اتفاق مورد خاصی بوده که اینطور باعث نگرانی افکارعمومی شد.»
یکی از افراد طایفه حیدری درخصوص این قتل به خبرنگار ایندیپندنت فارسی گفت: «سجاد راهی جز این کار نداشته، باید آبرویش را جلو همکاران، دروهمسایه و طایفه میخرید.»
این اظهارنظر یکی از تکاندهندهترین ابعاد جنایت ناموسی اهواز را برملا میکند. قتل مونا بیش از آنکه به دلیل کینه سجاد نسبت به ترک شدن از سوی همسرش باشد، برای نمایش «ناموسپرستی» و تبری جستن از انگ «بیغیرتی» انجام شده است. نمایشی که در آن قربانی دختری بسیار جوان است که انتشار عکسهای او و حکایت غمگین زندگی و مرگش جامعه را بیشتر سوگوار کرد.
اما غزل تنها قربانی زن کشی در خوزستان نیست، بر اساس تحقیق «سمن زنان ریحان» در اهواز، از سال ۱۳۹۸ تا تابستان ۱۴۰۰ حدود ۶۰ زن قربانی قتلهای ناموسی با روش خفه کردن، آتشزدن و سر بریدن شدهاند که ماجرای آنها افشاء شده است. بین این زنان، دختران ۱۱ تا ۱۵ ساله هم مشاهده میشوند. گزارشهای دیگر هم روشنگر افشا شدن دستکم ۵۰۰ قتل ناموسی در سال در ایران است.
تحقیقهای انجام شده در خصوص وضعیت زنان در خوزستان روشنگر ابعاد تکاندهنده دیگری در مورد خشونتهای فیزیکی خانگی است. طبق یک تحقیق از زنان مراجعهکننده به مراکز بهداشتی شهر اهواز ۸۰ درصد آنها خشونت علیه زنان را امری بدهی و طبیعی دانستهاند. هرچند ۷۹ درصد هم اطلاعات کافی در خصوص خشونت داشته و ۸۹ درصد زنان در این تحقیق خود را دارای توانایی لازم برای ایستادگی برابر خشونت خانگی نمیدانستند. نتایج این پژوهش و تحقیقهای مشابه نشان میدهند، میان آمار خودکشی زنان و دختران کمسنوسال در خوزستان و در معرض خشونت قرار داشتن آنها همبستگی مثبت وجود دارد.
منبع آگاه از طایفه حیدری به نکته دیگری در مورد خانواده قاتل اشاره میکند. او میگوید خانواده حیدری و پسرهایش اهل شر و دعوا نبودند. امروز هم شیخ طایفه به دیدار پدر مونا رفته است. این فرد تاکید دارد: «مادر و خواهر مونا هم در صورتی که درگیر وضع مشابه شوند ممکن است همین اتفاق برایشان بیفتد، این قانون است.»
اشاره این شخص بهرسم «نهو» کردن در میان طوایف خوزستان است. رسمی که به پسر عموها و عمو، مانند پدر و همسر در موارد ناموسی حق قتل زن را میدهد و پس از آن، ابتدا پدر اظهار رضایت کرده و سپس دیه دختر یا زن با روش «عونه» در طایفه و با وساطت شیخ جمعآوریشده و پرداخت میشود.
خانه پدری مونا و سجاد در یک منطقه و بافاصله کم از هم قرار دارند. آنها هر دو متولد منطقه کیان در اهواز هستند. بعد از ازدواج هم مونا به طبقه بالای خانه پدر شوهرش نقل مکان کرد. نکته دیگر در مورد این جنایت پاسخهای مادر سجاد و عروس دیگر او به خبرنگار خبرگزاری فارس است که به نقل از آنها گزارشی منتشر کرده است.
براساس این گزارش، خانه پدری مونا خالی است، گفته شده مادرش خانه را ترک کرده و به خانه پدری رفته است و خبری هم از عزاداری برای دختر اهوازی نیست.
این گزارش نشان میدهد در خانه سجاد هم ظاهرا نشانی از بیتابی و نگرانی اعضاء خانواده وجود ندارد. مادر قاتل از «فراهم بودن همهچیز برای غزل» میگوید و همسر برادر سجاد هم میگوید که او بیشتر اوقات از پسر کوچک غزل و سجاد نگهداری میکرده است. کودکی که حالا سرنوشتش با قتلی ناموسی به هم گرهخورده است.
واکنشها به این جنایت در جامعه متفاوت است. تعدادی از وکلا که در این مورد با رسانهها گفتگو کردند، اعتقاد دارند ارتکاب قتلهای ناموسی نتیجه فقدان قوانین موثر در پیگیری حقوق زنان است. عملا قانونگذار از قاتل حمایت میکند و تمایل دارد مقتول را سرزنش کرده و چنین جنایتهایی را نادیده گرفته و بر آن سرپوش بگذارد.
فعالان حقوق زنان اینکه مردان در تبلیغات رسمی حکومت بهعنوان «مالک مطلقالعنان زنان» بهشمار میروند را دلیل عادی شدن چنین جنایتهایی میدانند. آنها بر این باورند، کودکهمسری، ازدواج اجباری، نبود آموزشهای لازم از عوامل دیگر موثر بر خشونتهای خانگی در ایران است.
ماندانا صادقی از فعالان سرشناس حقوق زنان در خوزستان در مورد این قتل نظری متفاوت دارد، او میگوید با عنوان «قتل ناموسی» مخالف است و باور دارد همین عبارت «ناموس» و حفظ و مراقبت از آن (بخوانید کنترل آن) تا امروز برای اقدامهای غیرقانونی مانند، قتل و زندانی کردن نوعی مجوز بوده است. مخصوصا برای آن دسته از افرادی که «زن» را بالفطره، خطاکار میدانند (حوا وار) یا مستعد خطا.
اما نگاهی به برنامههای تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی، تبلیغ چندهمسری و کودکهمسری توسط همه ارکان فرهنگی حکومت، خود روشنگر عوامل دیگر دخیل در شکلگیری این جنایتها هستند. ضمن آنکه قوانین فقهی و شرعی اسلامی که طی چهل سال گذشته هر روز در خصوص زنان سختگیری بیشتری اعمال کرده و شعارهایش با خشونتی عریان در جامعه علیه زن همراه است نیز به بهانه مراقبت جنسی حامی «قتلهای ناموسی» و خشونت و کنترل علیه زناناند.
انتشار شعارهایی با لوگوی سپاه پاسداران و ستاد امربهمعروف و نهیازمنکر که در آن «مردانی که زنانشان با آرایش بیرون میروند را بیغیرت میداند»، بخشی از همان تبلیغاتی است که قمه را در دست سجاد و برادر برای قتل غزال گذاشته است.
گزارشها حاکی از نقش پدر غزل در تحویل او به سجاد است. همچنین پدر مونا بعد از بازداشت قاتلان برای رضایت دادن به مرکز انتظامی مراجعه کرده است. مادر سجاد حیدری عامل اصلی جنایت هم سرشکستگی پسرش را دلیل سربریدن غزل عنوان کرده است.
این زن با خونسردی ماجرا را بهگونهای شرح میدهد، گویی انجام این جنایت حق طبیعی پسرش بوده است. اینها بخشهای دیگری از پازل جنایتاند که در کنار هم نقش، قوانین شرعی، فشار اجتماعی و حکومتی اسلامی را در حمایت از مرتکبان قتلهای ناموسی روشن میکنند. شاید از اینجهت است که برخی ادعا میکنند، قتل ناموسی در ایران «قتل سیاسی» است.
دختر جوان اهوازی قربانی است. فرار او از ایران و رهاکردن فرزندش نتیجه آسیب شدیدی است که از ازدواج اجباری در سن پایین دیده است. اغفال او در ترکیه به دست مردی سوری نیز حاصل همین قوانین عرفی و حمایتهای حکومتی از ازدواج زودهنگام و بیپناه ماندن زنان برابر خشونت خانگی است.
اما آیا میتوان امیدوار بود قتل غزل آخرین «قتل ناموسی خوزستان» باشد؟ بدون تردید خیر. تا همین جا هم مقامات و نهادهای اسلامی و حکومتی برابر این جنایت سکوت کردهاند. سکوتی که اگر تایید آن تعبیر نشود به طور حتم معنی مخالفت نمیدهد. تنها اقدام عملی دستگاه قضایی هم پیگیری برای توقیف رسانه منتشر کننده تصاویر و خبر این جنایت است.