یکی از شنبههای اردیبهشت سال ۱۳۶۸ وقتی دخترها به مدرسه رسیدند، وضعیت به هم ریخته بود. بچههای کلاس ۳/۱ ریاضی جیغ و داد میکردند. گویا تازه خبر خودکشی «ملودی» به آنها رسیده بود.
ملودی یکی از هزار و ۴۰۰ دانشآموزی بود که در دبیرستان «شهید باهنر» درس میخواند ولی به خاطر لو رفتن چند عکس از خوانندهها که لای کلاسورش گذاشته بود، مورد غضب و تنبیه قرار گرفت.
خانم ناظم شلوار مدرسه ملودی را غصب و او را مجبور کرد به عنوان تنبیه، با شلوار گرمکن به خانه برود. ملودی هرگز به خانه نرسید و آخرین مکانی که ملودی را با شلوار گرمکن به خاطر دارد، طبقه چندم «هتل جهان» در چهارراه «طالقانی» تهران است که ملودی با فریاد بلندی از آن پرید تا مجبور نباشد به خاطر عکس چند خواننده، بدون شلوار مدرسه در خانه خود را بزند.
سرنوشت ملودی، داستان چندین نسل دانشآموز در ایران است که از فضای شاد و امنیت روانی در شماری از مدارس ایران محرومند. ۳۰ سال بعد از سقوط ملودی، در پی انتشار کلیپ شادی و رقص دانشآموزان مدرسهای در ایران، سخن از استیضاح وزیر آموزش و پرورش و اخراج مدیران مدارس مطرح شد.
سالها تلاش در جهت رواج فرهنگ ایدئولوژیک و مذهبی در مدارس ایران این سوال را ایجاد میکند که آیا پس از این اقدامات، کودکان در مدارس نه به ترانههای شاد گوش میدهند و نه عکس خوانندگان را در کیفهای مدرسه خود حمل میکنند؟ برنامهسازان و سیاستگذاران آموزش و پرورش در ایران طی چهار دهه، چه برنامههایی تدوین کردهاند که برای دانشآموزان فضای شاد و مفرح تدارک دیده باشند؟ میزان بحرانهای روحی و روانی برای کودکانی که در فضای شاد پرورش پیدا نمیکنند، چه بوده است؟
از آرامستان تا سوییس؛ بچههای مردم و بچههای آنها
روزنامه «همشهری» به تازگی در گزارشی از بی خبری ۶۰ درصد ایرانیان از مشکلات روانی خود اطلاعات تازهای منتشر کرده است. بخشی از این جامعه آماری را کودکان ۱۰ تا ۱۹ ساله تشکیل میدهند که بر اساس این خبر، از هر هفت کودک در ایران، در گروه سنی ۱۰ تا ۱۹ سال، یک نفر دچار اختلال روانی است.
به نوشته روزنامه همشهری، نیمی از اختلالات روانی در سن ۱۴ سالگی رخ میدهند.
در حالی که کارشناسان ایجاد فضای شاد و خلاق را زمینهساز رشد فکری و عقلی میدانند، در حرکتی سوال برانگیز، «علیرضا زاکانی»، شهردار تهران مدتی پیش آرامستانگردی را برای دانشآموزان مدارس به عنوان اردوهای تفریحی پیشنهاد داد!
شهردار تهران گفت: «مساجد و آرامستانها باید نقطه آرامشبخش و محل توجه مردم شوند. تلاش ما این خواهد بود که دسترسی مردم به قبرستانها تسهیل شود و بهشتگردی را برای دانشآموزان رواج دهیم.»
منظور علیرضا زاکانی از بهشتگردی برای دانشآموران، گردش در گورستان «بهشت زهرا» در پایتخت است؛ آن هم در شرایطی که بر اساس آمارهای مراکز مستقل مشاوره روانشناسی، بیش از یکسوم از جمعیت ایران درگیر افسردگی مزمن و انواع مشکلات روحی و روانی هستند.
«اسماعیل بحریزاده»، قائممقام معاون وزیر آموزشوپرورش ایران هم از ایده شهردار تهران برای قبرستانگردی دانشآموزان تهرانی استقبال کرده و گفته است: «میتوان به بهشتزهرا و گلزار شهدا به عنوان یک موقعیت تربیتی توجه کرد. این برنامه باید با طراحی دقیق و هدفگذاری متناسب با ردههای سنی دانشآموزان و دورههای تحصیلی انجام شود.»
«محمد مهاجری»، روزنامهنگار و فعال رسانهای نزدیک به حکومت ایران اما در واکنش به طرح قبرستانگردی علیرضا زاکانی برای دانشآموزان، نوشت: «بچههای مردم بیایند بهشت زهرا و فرزند شهردار تهران برود سوییس؟»
«مینا برادران ساداتی»، روانشناس و مددکار کودکان به «ایرانوایر» میگوید چنین برنامههای عقیدتی یا اردوهای نظامی، نتیجهای جز افزایش افسردگی، عصبانیت و خشم در کودکان به همراه نخواهند داشت و آینده آنها را تباه خواهند کرد.
کودکان، قبرستان و الگوگیری از شهدا
برگزاری تور قبرستانگردی نخستین نوع از چنین برنامههای عجیب در نظام آموزشی ایران نیست؛ برگزاری «یادواره شهدا» در مدارس، اردوهای سالانه به مناطق جنگی، تمجید و تعریف از امر «شهادت» در کتابهای درسی، برنامههای فوق درسی مانند کلاسهای پرورشی، حضور دایمی روحانیون در مدارس و صحبت از دنیای پس از مرگ، از جمله برنامههای دایمی نظام آموزشی جمهوری اسلامی در چهار دهه اخیر برای کودکان بودهاند؛ سیاستهایی که به نظر میرسد در راستای دستورات مستقیم رهبر جمهوری اسلامی ایران جهت پرورش «نسل انقلابی» برای گام دوم انقلاب اجرایی میشوند.
آیتالله «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی ایران در سالهای اخیر بارها در سخنرانیهای مختلف تاکید کرده است: «دانشآموزان مومن و انقلابی باید با الگوگیری از شهدا، راه آنها را ادامه دهند.»
او تاکید داشته است که مدیران وزارت آموزش و پرورش نیز از میان «نیروهای انقلابی و متدین» انتخاب شوند.
اما چنین برنامههای حکومتی و عقیدتی چه تناسبی با روحیه کودکان دارند؟ حضور کودکان در محیطهایی غمآلود مانند قبرستان، در آینده چه تبعاتی را برای آنها به دنبال خواهد داشت؟ چرا بر خلاف توصیههای روانشناختی مبنی بر آموزش شادی و خنده به کودکان، سیستم آموزشی در ایران تکثیرکننده غم و اندوه است؟ چهگونه میتوان کودکان را از آسیبهای روانی نظام آموزشوپرورش ایران در امان نگه داشت؟
«مینا برادران ساداتی»، روانشناس، مددکار کودکان و همکار «جمعیت خیریه امام علی»، به «ایرانوایر» میگوید: «این که شهرداری تهران و وزارت آموزشوپرورش بر چه مبنا و تحلیلی تصمیم به اجرای اردوی قبرستانگردی برای دانشآموزان گرفتهاند، از عجایب است؛ آن هم در شرایطی که میدانیم میزان افسردگی جامعه در چه حدی است و تقریبا دوسوم جامعه با انواع اختلالات روحی و روانی مواجه هستند. بهجای این که طرحهایی در جهت ترویج خنده، شادی، رقص و پایکوبی برای بچهها اجرا کنند، میخواهند آنها را در شرایطی سراسر ماتم و حزن قرار دهند. علاوه بر وضعیت کرونا و مرگومیرها، افزایش مشکلات اقتصادی در چند سال اخیر نیز موجب بیشتر شدن دعواهای خانوادگی و فشار روحی به کودکان شده است.»
این روانشناس حوزه کودک میافزاید: «ایجاد افسردگی مزمن و افزایش ترس، استرس، وسواس، عصبانیت و تندخویی میتواند از عوارض حضور کودکان در اماکنی مانند قبرستانها باشد. ما همیشه به خانوادهها توصیه میکنیم که در صورت درگذشت یکی از اعضای خانواده، کودکان را تا حد ممکن از فضای گریه و ماتم دور نگه دارند. اما حالا میخواهند بچهها را به تور قبرستانگردی ببرند و درباره دنیای پس از مرگ برای آنها صحبت کنند؟ نتیجه همین میشود که در سالهای اخیر میزان خودکشی در کودکان و نوجوانان تا این حد افزایش داشته است زیرا به بچه میگویند اگر بمیرد، به یک زندگی امن و راحت در دنیایی دیگر دست پیدا میکند. اگر که میخواهند از دستآوردهای گذشتگان تقدیر کنند، میتوانند کودکان را به کتابخانهها یا نمایشگاههای عکس و فیلم ببرند و تولیدات فرهنگی و علمی فوت شدهها را نمایش دهند، نه این که به دنبال سنگ قبر و روضه باشند.»
تباهی بیشتر نتیجه طرح قبرستانگردی
مرکز مشاوره روانشناسی «سیماریوم» که به صورت مستقل به انتشار آمار این حوزه میپردازد، اسفند سال گذشته اعلام کرد بر اساس نظرسنجیهای انجام شده در این مرکز، ۶۷ درصد جامعه ایران درگیر بیماری افسردگی هستند و بیش از ۷۵ درصد از پاسخ دهندگان گفتند احساس میکنند گاهی یا بیشتر اوقات غمگین هستند.
همچنین به گفته رییس سازمان امور اجتماعی ایران، آمار خودکشی در کشور طی هفت سال اخیر سالانه چهار تا پنج درصد افزایش یافته است.
مینا برادران ساداتی میگوید: «امروزه مشاهده میکنیم که آسیب رساندن به خود در میان بسیاری از کودکان تبدیل به رویهای معمول و مد شده است و این کودکان به دلیل پایین بودن اعتماد به نفس و عدم دریافت آموزش صحیح، فکر میکنند خودکشی به معنای رسیدن به بلوغ و بزرگی است. در شرایط فعلی، حتی بزرگسالان هم تا جای ممکن میبایست از حضور در فضاهای بحرانی و آسیبزا امتناع کنند، چه رسد به کودکانی که دارای روحیات و عواطف حساس هستند. یافتههای علمی ثابت کردهاند که لبخند و شادی موجب بهبود کارایی مغز و افزایش تمرکز و اعتماد به نفس در انسان میشود. نظریه بندورا درباره یادگیری مشاهدهای یا الگوپذیری هم نشان داده است که چهگونه مشاهده رفتار پرخاشگری میتواند بر یادگیری خشونت توسط کودکان تاثیر داشته باشد و آنها را در آینده تبدیل به انسانهایی خشن و جامعهگریز کند.»
«آلبرت بندورا» روانشناس، پژوهشگر و استاد بازنشسته «دانشگاه استنفورد» است که نظریه یادگیری مشاهدهای را مطرح کرده است. او که به عنوان بزرگترین روانشناس حال حاضر در جهان و یکی از تاثیرگذارترین روانشناسان تمامی اعصار شناخته میشود، با انجام آزمایشی بر کودکان سه تا شش سال و نشان دادن رفتاری خشونتآمیز روی یک عروسک، ثابت کرد که مشاهده چنین صحنههایی تا چه اندازه میتواند اثر تخریبی بر روان کودکان داشته باشد.
میان برادران ساداتی معتقد است: «متاسفانه آموزههای حکومتی در بسیاری از موارد روح کودکان را میخراشد؛ مثلا به دختران میگویند نباید بلند بخندند یا برقصند و یا به پسرها میگویند باید غیرتی و تعصبی باشند. این بچهها وقتی بزرگ میشوند، نه بلدند درست بخندند و شادی کنند و نه آداب صحیح عزاداری را یاد گرفتهاند. پس هم به خود و هم به اطرافیان آسیب میرسانند و این چرخه خشن و افسرده باز هم تکثیر میشود. اصلیترین نیاز فعلی کودکان ایران، قرار گرفتن هرچه بیشتر در محیطهای شاد و پرانرژی است. نتیجه طرحهایی مانند قبرستانگردی برای کودک، جز تباهی بیشتر و فروپاشی جامعه نخواهد بود.»
ایرانوایر: امیرحسین میراسماعیلی