نزدیک به نیم قرن است که حکومت خدا برهبری آیت الله ها و حجت الاسلامها، برغم تمامی پستی و بلندیها، تداوم یافته است. آیا میتوان با اطمینان خاطر گفت که در نیم قرن آینده از حکومت خدا خبری نخواهد بود؟
پاسخ باین سوال بسی بسیار ساده و روشن است. اگر قرار باشد که از گذشته بیاموزیم تا آینده بهتری را بسازیم، چندان نمیتوان امیدوار بود. چرا که پس از گذشت تقریبا نیم قرن از حکومت دین، همچنان به دستگاه حکومت همچون یک نظام سیاسی مینگریم، نظامی که در خدمت بمردم و جامعه، در تامین نظم و امنیت بگردش در میآید.
حال آنکه، حکومت از آغاز به انحصار متولیان دین اسلام دوازده امامی، آیت الله ها و حجت الاسلامها، برخاسته از حوزه های علمیه در آمد. در حکومت دین، آنچه دارای الویت است، خدمت به الله، خداوند یکتا و یگانه و باجرا در آوردن احکام و قوانینی ست که الله خود از طریق وحی به پیامبر برگزیده خویش، محمد بن عبداله، به ابناع بشر ابلاغ نموده است.
واقعیت آنست که از ابتدا، حکومت دین و برخورد با آن، برای احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی پیوسته مسئله بر انگیز بوده است. نه بدان دلیل که حکومت از تقدسی و منزلتی ماورایی برخوردار بود بلکه بآن دلیل که دین در نهاد همگان، از بالا تا پائین جامعه جای داشت. مردم باصل و اصول دین اسلام اعتقاد و باور داشتند، باورها و اعتقاداتی که در براندازی نظام شاهنشاهی نقش اصلی را بازی کرد و در فریادهای الله اکبر و لا الله الا الله بر فراز پشت بامها بازتاب میافت.* اما، مبارزاتی که بر علیه حکومت آخوندی سازمان میافتند، اساسا مبارزاتی بودند، سیاسی و موضوع اصلی آنها کسب وتوزیع و نگاهداری قدرت بود. در حالیکه ساختار قدرت بانحصار دین در آمده و با آن یکتا و یگانه گردیده بود. متولیان دین بودند که عروس قدرت را در آغوش کشیدند و در سنگری پناه گرفتند که هرگز گزندی بدان نرسد: سنگر دین. مگر میتوان سنگر محکمتری از باورها و اعتقادات مردم یافت، باورها و اعتقاداتی که در دفاع از آن جان را فدا کنند.
دین، قدرت شده بود و قدرت، دین، بسوی کدامیک تیر میاندازی، چندان بحث بر انگیز نبود. چون یک محاسبه سر انگشتی میگوید اگر تیر بسوی دین رها کنی، راه سقوط را برگزیده ای. که چه خامی اگر فکر کنی میتوانی بر علیه ارزشها و اعتقادات مردم بپا خیزی و دین را براندازی . در نتیجه، دین و دستگاه دینی از آغاز، در 43 سال پیش از این از نقد و بر رسی و بازرسی مصون مانده است و بهمین دلیل حکومت اخوندی هم بقا یافته و بقا مییابد. مسئله این است که هنوز هم ساختار دین از نقد و بر رسی مصون است. هنوز هم زیرساختهای ارزشی نظام مسئول شرایط موجود شناخته نشده است. بدلیل مصالح سیاسی و یا غریزه زندگی و یا هر دلیل دیگری، دین را در معادلات سیاسی کنار میگذارند. بخود میگویند دین مسئله جنبش های صنفی و یا حتی سیاسی نیست.=
پس چه تعجب که پس از گذشت تقریبا نیم قرن، حکومت دین برهبری آخوندی خامنه ای ادامه یافته است، چرا که امن تر از سنگر دین کدام سنگر را میتوانی بیابی. سنگر دین، سنگری یست که هیچ نجاستی، هیچ شر و فساد بر آن ننشیند. این در حالیست که نیم قرن است که از حکومت دین جز خشونت و بیرحمی و انتقام ستانی چیز دیگری بر نخاسته است. چرا که الویت حکومت آخوندی نه خدمت به ملت که خدمت بدین و الله بوده است.
آخوند خامنه ای در اخیرترین خطبه خوانی اش، یکبار دیگر همچون خداوند یکتا و یگانه، خدایی همه چیز دان و با خبر از آینده و آنچه ضروریست، از ساختار جامعه “اسلامی ” در آینده سخن گفت، چنانکه گویی نیم قرن کشتار و خونریزی و بر پا داشتن شکنچه گاهها و سیاهچالهای مخوف باید نیم قرن دیگر ادامه یابد تا بجامعه ارمانی اسلام برسیم. در همین راستا، اخوند خامنه ای در جایگاه خداوند یکتا و یگانه بدفاع از نظام سراسر فاسد فقاهت پرداخت و افشای فساد درون نظام را از طریق نشر یک نوار صوتی، از “لجن پراکنی های دشمن،” خواند. رهبر مقدس، آخوند خامنه ای هرگز در رد و یا پذیرش فساد سخنی بر زبان نراند. چرا که در منظر وی، هر فسادی که در راه پیشبرد “راه مستقیم” بکار گرفته شود، رفتاری حلال و مشروع محسوب میشود. درست است، از رد و توزیع پول در آن نوار صوتی سخن رفته است، اما، در خدمت چه چیزی؟ همچنین دروغگویی و وارونه سازی حقایق، رانت خواری و رشوه و دزدی و قاچاق مواد مخدر. سپاه پاسداران مگر هدف دیگری جز خدمت به دین اسلام، رشد و توسعه آن وظیفه دیگری هم بعهده دارد؟ نه تنها هر ضرب و جرحی و هر شکنجه و آزاری رواست در حفظ حکومت خدا، حتی سرنگونی یک هواپیمای مسافری بری با بیش از 170 سرنشین، هم مجاز و حلال و مشروع است.
این بدان معناست که در شرایط کنونی رابطه مردم با دین است که باید بسوال کشیده شود. تنها مشت آهنین قدرت نیست که بر فرق سر مردم سخت فرود میاید بلکه چوب و چماق دین است که جسم و جان مردم را زخمین میسازد. دین است مسئول خون هایی که در این دوران، بویژه در سالهای اخیر 96 و 98 ریخته شده است. هیچ عمل و رفتار زشتی، از جمله آدمکشی و ادم ربایی و گروگانگیری نیست که جسورانه و شجاعانه توصیف نشود در قاموس سلطه جویان دینمدار.
واقعیتی که هم اکنون خود را لخت و عریان به معرض نمایش گذارده است، این است که دین، قدرت است و قدرت، دین. هم چنانکه قدرت زمانی در دست فاشیسم جنگ و خونریزی به پا میکند و زمانی در دست کمونیسم مردم را باسارت و بندگی میکشاند، امروز در جامعه ما قدرت در دست دین است و بنام دین است که میزند، میکوبد، ویران میکند و خون میریزد. انسان است که در زمانهای مختلف قدرت را در خدمت آرمانها و اندیشه های خود بکار گرفته است. در جامعه ما، نیز، بیش از نیم قرن است که دین محرک قدرت بوده است و هنوز هم، دین است تصمیم گیرنده نهایی.
جلال سعیدی، شاهد دادگاه حمید نوری، یکی از اعضای هئئت مرگ متهم به شرکت در قتل عام زندانیان سیاسی در 67، نقل میکند که در میان سوالاتی که در برابر هیات مرگ از زندان میشد آن بود که آیا مسلمان هستی و آیا نماز میخوانی؟ یعنی که زندانیان سیاسی بجرم عدم اعتقاد بدین و اصل و اصول دینی و یا جرم “محاربه” با الله به مرگ محکوم میشدند.
آری، این انسان نیست که بر ما ایرانیان حکومت میکند، بر ما، الله، خداوند، یکتا و یگانه است که حکومت میکند. حکومتی که در ولی فقیه، آخوند خامنه ای، تبلور یافته است. خداوند ما زمانی امام مقدس، آخوند خمینی بوده است و اکنون رهبر مقدس، آخوند خامنه ای. ست که حرف و کلامش، حرف و کلام خدا است. یعنی حقیقت است و نهایی.
این بدان معناست، که آنچه براندازی نظام را دشوار میسازد آنست که براندزی حکومت ولایت فقیه همسان شده است با براندزی حکومت الله، حکومت خدا، همسان شده است با براندازی امام مقدس و معصوم که بعداز گذشت 1200 سال هنوز باید در انتظار او بود تا بیاید و شمشیر بر کشد ظلم و ستم را مضاغف سازد.
آنچا ساختار قدرت را در خدمت خود گرفته است گفتمان الله پرستی و یا یکتا پرستی ست، گفتمانی سراسر دینی و مقدس، تا گفتمان حاکم، گفتمان الله باوری به نقد کشیده نشود و تمایلات تمامیت خواهی و خشونت بار حکومت دین مسئول و علت اصلی سقوط جامعه در فساد و نکبت و فقر و بدبختی شناخته نشود، نمیتوان انتظار آزادی و رهایی از بند حکومت دین را داشت.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com