کشورهای اقتدارگرا پایان یک منازعه را فقط از دیدگاه همه یا هیچ نگاه میکنند
سیاست خارجی ایران در قبال آمریکا
پس از ماهها مذاکره مستقیم و غیرمستقیم درباره سرنوشت برنامه اتمی ایران، اکنون مشخص شده است که بهرغم وجود چند دولت بر سر میز مذاکرات، بازیگران اصلی که قدرتهای بزرگ دنیا هستند، روبهروی یک بازیگر دیگر یعنی جمهوری اسلامی ایران قرار دارند. جمهوری اسلامی تصور میکند چین و روسیه متحد او در این بازیاند ولی در حقیقت و هرجا که به پشتوانه عملی آنان نیاز بوده است، دیدهایم که چنین اتحادی وجود ندارد؛ چین و روسیه سنگ خودشان را به سینه میزنند، و رای نهایی آنان به سود ایران نیست. در نهایت، این ایران است که باید با ایالات متحده آمریکا گره موجود را بگشاید و به نتیجه نهایی برسد. در این یادداشت، سعی شده است ضمن ارائه یک چارچوب نظری کوتاه، علل ناتوانی جمهوری اسلامی در چانه زنی های برجام ترسیم شود.
شناخت قواعد بازی
اصل حاکمیت ملی و استقلال کشورها از نظر حقوق بینالملل را نظام بینالمللی به رسمیت میشناسد، اما پذیرش حقوقی این اصل به معنی تضمین عملی آن نیست. در نبود چنین تضمینی، ملتها باید نگران امنیت خود باشند. کشورهایی که از لحاظ فناوری، اقتصادی، نظامی و ارتباط جمعی قدرتمندند بهسادگی میتوانند اصل حاکمیت ملی سایر کشورها را خدشهدار کنند. البته این امر را نباید بهعنوان چراغ سبز برای تجاوز به سایر کشورها تلقی کرد، چرا که تهاجم علنی علیه حق حاکمیت امر مذمومی است و واکنش بینالمللی را به دنبال دارد.
نمونه مشخصی که هماکنون شاهدیم واکنش جهانی علیه حمله نظامی روسیه به اوکراین است. اما موارد بیشمار دیگری هم وجود دارد که در مقیاسی بسیار کوچکتر رخ میدهد و واکنشهای متناسب با آن را در منطقه یا کل جهان مشاهده میکنیم. حملات محدود گروههای نیابتی یا سازمانها و گروههایی که به حمایت یک کشور، در نقاطی از دنیا یا علیه حاکمیت ملی کشوری دیگر اقدام میکنند نمونههایی کوچکترند که در جای خود موجب واکنش سایر ملتها میشوند یا کارشان به طرح مسئله در سازمان ملل یا شورای امنیت میکشد.
اداره و حفظ حق حاکمیت و منافع ملی در مناسبات بینالمللی شیوههای خاص ولی محدودی دارد که مبتنی بر چهار اصل زیر است:
۱) روابط دوستانه و مبتنی بر وفاقــ مثلا ایالات متحده در رابطهاش با بریتانیا، اهداف خود را عمدتا با اقناع و اعطای پاداش پیش میبرد؛ در حالی که رابطهاش با ایران در جهت مقابل و با استفاده از اعمال فشار و تحمیل مجازات است. در ۴۳ سالی که از عمر جمهوری اسلامی ایران میگذرد، تقریبا در هیچ مقطعی، رابطه بین دو کشور دوستانه و مبتنی بر وفاق نبوده است. سنگ اول این خصومت با گروگانگیری دیپلماتها و کارکنان سفارت آمریکا در سال ۱۹۷۹ و در تهران گذاشته شد. از آن نقطه به بعد، در دوران جورج بوش بر سر مسئله افغانستان و در دوره بیل کلینتون، با تغییر لحن مادلین آلبرایت، وزیر خارجه وقت آمریکا، و سپس در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، با وجود توافق بسیار مهم و اقتصادی برجام، زمینههای ایجاد وفاق و دوستی فراهم شد ولی جمهوری اسلامی ایران هرگز نتوانست از آنها برای ارتقای سطح روابط استفاده کند.
۲) اِعمال فشارــ وقتی بین اهداف خارجی دو یا چند کشور تنازع و عدم توافق وجود داشته باشد، معمولا درجات ملایمی از اعمال فشار و درگیری مشاهده میشود. مجازاتها همیشه با خشونت همراه نیستند، وقتی اجرای تقاضای یک دولت از دولت دیگر از طریق اقناع و بحثهای دیپلماتیک مقدور نباشد، ممکن است به مانورهایی از قبیل پیشنهاد پاداش، تهدید به قطع پاداش یا امتیاز و تهدید به اِعمال مجازاتهای غیرخشونتآمیز مانند بالا بردن تعرفههای گمرکی بینجامد. نمونه این رفتار را در یک سال آخر ریاستجمهوری دونالد ترامپ با فرانسه شاهد بودهایم که تعرفههای شراب وارداتی از فرانسه افزایش یافت و در نهایت هم پس از انتخاب جو بایدن، روابط دو کشور مجددا گرم شد. در این نوع رابطه، از بسیج نظامی یا اقدام به بالا بردن سطح تسلیحاتی تهاجمی یا تدافعی خبری نیست.
در این چارچوب هم ایران برای ورود به یک رابطه گام به گامــ پاداش برای پاداشــ تمایلی از خود نشان نداد. مثلا در حاشیه جریان زندانیان دوتابعیتی، تا حد هزینه کردن آبرو و حیثیت ملی و تاریخی ایران پیش رفت تا طلب رسمی و پذیرفتهشده دولت ایران را از بریتانیا وصول کند. ابتدا، نازنین زاغری با اتهامی بحثانگیز بازداشت و به حبس محکوم شد. دوره ۵ ساله حبس کفاف رسیدن به توافق را نداد و ناچار با اتهام مجدد و بحثانگیزتری، از آزادی او خودداری کردند. در این مرحله بود که با تغییری که در سطح وزیر خارجه بریتانیا پیش آمد، دولت بریتانیا تصمیم گرفت بدهیاش را بدون پرداخت بهره و با شرایطی که دست ایران را برای مصرف پول کاملا بسته است بپردازد و موجبات رهایی نازنین زاغری و انوشه آشوری را فراهم کند.
عملکرد جمهوری اسلامی در جامعه بینالمللی فقط بهعنوان گروگانگیری و سپس، آزادی گروگانها در قبال دریافت پول تعریف میشود و در طول این پروسه، هیچگونه نرمش و انعطافی از جانب جمهوری اسلامی مشاهده نشده است. علاوه بر پولی که از دولت بریتانیا دریافت شد، به گفته خانواده انوشه آشوری، آنها مجبور شدند برای آزادی او یک صورتحساب ۳۵ هزار دلاری هم جداگانه و نقدی پرداخت کنند.
مراد طاهباز، که از بد حادثه بهجای دو تابعیت دارای سه تابعیت ایرانی، بریتانیایی و آمریکایی است، برخلاف آنچه تصور میشد، مشمول این معامله نشد و در شرایط سختی در ایران باقی ماند. در حالی که جمهوری اسلامی میتوانست با اجتناب از این شیوه ناخوشایند، روند گفتوگو را به سمت نوعی گشایش سیاسی هدایت کند و خود را بازیگری خردمند نشان دهد و خواهان بازی در چارچوب گزینه اول یعنی روابط دوستانه و مبتنی بر وفاق متقابل باشد.
۳) روابط قهرآمیزــ وقتی منافع و ارزشهای ملی بین دو کشور غیرهمسو باشد و دستکم در یک طرف ارادهای برای ترمیم رابطه وجود نداشته باشد، اساس مناسبات قهر و استفاده از نیروی قهریه متناسب با موضوع خواهد بود. در اینجا نیز سلسله مراتبی وجود دارد که ممکن است طی آن یک دولت بهصراحت یا تلویحی دولت دیگر را تهدید کند که در صورت رد تقاضایش، دست به فلان اقدام خواهد زد و مثلا تحریمهای اقتصادی از درجات پایین تا بالا اعمال خواهد کرد.
در این چارچوب، ایران فاقد ابزار لازم برای بازی کردن بهعنوان بازیگری خردمند است. جمهوری اسلامی بیشتر هدف تحریمها بوده و توان تحریم دیگران را نداشته است. اصولا ساختار سیستم اقتصاد بینالملل امکان ناچیزی برای کشورهایی نظیر جمهوری اسلامی ایران فراهم میکند. از جمله ابزارهایی که تا این اواخر در اختیار ایران بود، ساختار سازمان کشورهای تولیدکننده و صادرکننده نفت (اوپک) است که اعضایش میتوانند از آن بهعنوان ابزار فشار استفاده کنند. دو عامل این ابزار را از دست ایران گرفته است: اول، ورود روسیه به جمع کشورهای صادرکننده نفت و گاز که بهسرعت توانست بازارهای اروپا را به خود اختصاص بدهد و ایران تحت تحریم را از آن بازار بیرون نگه دارد؛ دوم، ناتوانی ایران در پیگیری یک استراتژی گامبهگام برای حلوفصل مخاصمات در شرایط تحریم.
۴) و در نهایت، کاربرد زور و تنبیه با ابزار نظامیــ وقتی یک دولت همه حربهها را به کار گرفت و نتوانست دولت دیگر را به پذیرش خواستههای خود وادار کند، ممکن است به نیروی نظامی و زور متوسل شود. استفاده از ابزار نظامی، به اختصار، به عوامل زیر بستگی دارد:
الف، میزان حیاتی بودن منفعت
ب) میزان قدرت بالقوه دولت مقابل
پ) ارزیابی واکنش دولتهای متحد در دو طرف
ت) وضعیت نظام بینالملل
این الگو با نسبت توان نظامی و توسل به زور بازیگر رابطه مستقیم دارد؛ اما در قرن حاضر، از مشکلترین الگوهای موجود و فاقد ضمانت موفقیت است. از طرفی، شاهدیم که آمریکا در دو جنگ مهم افغانستان و عراق عملا ناموفق بوده و نتوانسته است اراده سیاسی خود را با ابزار نظامی تحمیل کند. در سطوح پایینتر، این ناتوانی را در جنگهای منطقهای مانند سوریه و یمن هم مشاهده میکنیم. در اسرائیل هم هر وقت توفیقی پیش آمده، از طریق مذاکره با فلسطینیان بوده است.
در آخرین نمونه تاسفبار که دستکم تا به امروز ناموفق بوده است، درماندگی روسیه در کاربرد زور علیه اوکراین را شاهدیم. سه عامل ب، پ و ت از عوامل چهارگانه فوق نشان میدهد رهبر یک کشورعلاوه بر جنگافزارهای قراردادی، ممکن است تحت شرایط نوعی جنون لحظهای و خطای محاسباتی، اقدام به استفاده از سلاح اتمی کند.
تفکرات استراتژیک در ایران اسیر دوران جنگ سرد و موازنه قوا است. همین نقصان را در روسیه دوران پوتین نیز میتوان مشاهده کرد، در حالی که جنگ سرد و اندیشه توازن قدرت نظامی دستکم ۳۰ سال است دفن شده و اغلب رهبران اروپا محصول مکتب پس از دوران توازن قوا و جنگ سردند. متاسفانه گرایش بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی این است که با تولید بمب اتمی یا حتی با حرکت به آن سمت، برای مشکلات ۴۳ ساله کشور راهحلی پیدا کنند. به عقیده نگارنده، این بدترین سناریوی ممکن است که میتواند موجودیت ملت و مملکت را با نابودی مواجه کند، و راهحل نهایی برای کشور ما نیست. حتی روسیه با داشتن هزاران موشک اتمی و جنگندههای دارای قابلیت حمل چنین موشکهایی، قادر نخواهد بود به جنگ اوکراین خاتمه بدهد بدون اینکه با واکنش سایر قدرتهای اتمی مواجه شود و موجودیت دنیا را به خطر بیندازد. روسیه تاکنون چند بار با پروازهای اسکورتشده توپولفـ۱۶۰ بر فراز اروپا، خواسته است چنین القا کند که انتخاب جنگ اتمی در محاسبات روسیه جایی دارد.
این گرایش به ما نشان میدهد کشورهای اقتدارگرا پایان یک منازعه را فقط از دیدگاه همه یا هیچ نگاه میکنند. به همین دلیل است که جمهوری اسلامی ایران نیز بهعنوان مرکز ثقل اقتدارگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه و هلال شیعیِ تخیلی خود، فقط به نتیجه کار نگاه میکند و نمیخواهد لحظهای ابزارها را با اهداف تطبیق بدهد. آنچه جمهوری اسلامی میتواند با بهکارگیری عقلانیت سیاسی و محاسبه قدرت ملی در برابر قدرت طرف مقابل به دست آورد در محاسبات رهبران سیاسی فعلی آن موجود نیست. به همین دلیل است که دست به اقدامهایی میزند که جنبههای قوی تبلیغاتی دارد. حملات پهپادی و موشکی مشکوک به اهداف منطقهای تحت عنوان هدف گرفتن مراکز نفوذ اسرائیل، در حالی که گفته میشود آن حملات برای مختل کردن صادرات نفت و گاز منطقه به اروپا بوده است، چه منفعتی برای ایران دارد؟
حتی حملات موشکی به مراکز استقرار نیروهای نظامی آمریکا در منطقه و با اطلاع قبلی آمریکا از چنین حملاتی فاقد ارزش نظامی است، چرا که اگر با پاسخ نظامی متقابل مواجه میشد، خسارتهای ایران جبرانناپذیر بودند. در عین حال، این نمونه در کنار سایر موارد از اقدامهای نظامی یا شبهنظامی جمهوری اسلامی و نیروهای تحت حمایتش فقط ثابت میکند که در جمهوری اسلامی، «میدان» بهجای اینکه مجری سیاستهای رهبران سیاسی باشد، دارد بهجای دولت تصمیمگیری میکند.
و کلام آخر اینکه عقلانیت سیاسی نقطه ثقل تصمیمگیری است و طبعا در نبود عقلانیت سیاسی، امکان رسیدن به توافق، عادیسازی رابطه با جهان، رسیدن به نقطه تعادل در منافع و امنیت ملی یا حتی رسیدن به توافق سر مسئله اتمی، سرابی بیش نیست. توافق با جهان قطعا از اندیشه توازن قوای دوران جنگ سرد تغذیه نمیکند.
ایندیپندنت فارسی