نهادهای شیعی گرفتار فرقهگرایی، مطلقانگاری، صغیرپنداری، نسبسازی، پنهانکاری، و عدالتخواریاند
نهادهای دینی در جوامع مختلف دارای سه کارکرد اصلی بودهاند: التیامبخشی در شرایط رنج انسانها، ایجاد حس تعلق به یک گروه اجتماعی، و تسهیل رابطه با امر مقدس.
روحانیت شیعه به دلیل تمرکز بر کسب قدرت و ثروت از دوران صفویه بدین سو، بهتدریج هر سه کارکرد را واگذاشته است؛ بهویژه با قرار گرفتن پشت سر یک رژیم اقتدارگرا و تمامیتخواه و بهرهگیری از منافع آن. روحانیون شیعه هر جا رنجی بر مردم افکنده میشود، حضور دارند و هرجا که مردم ضجه میزنند، (مثل آبادان بعد از فرو ریختن ساختمان متروپل) حضور ندارند. اعضای این نهاد حس تعلق گروهی را به وفاداران به خود و رژیم مورد نظرشان محدود کردهاند. همچنین، امر مقدس این نهاد به پول و قدرت مطلقه و منزلتهای دروغین تبدیل شده است. چه عواملی باعث شده است که این نهاد کارکردهای اصلی ادیان را فرو بگذارد؟
مبانی و ماموریتها
بر خلاف نظر روحانیون شیعه، نهاد روحانیت شیعه مشخصا با بیان یک آیه در قران- آیه ۱۲۲ سوره توبه معروف به آیه «نفر» (Nafr) که در مورد تبلیغ دین است- تاسیس نشده است. این آیه شکلگیری نهادی با ماموریتها و عده موجود را توجیه نمیکند. این نهاد دارای پسزمینهها و اقدامهایی است (مثل شیعهسازی ایران با حمایت از پادشاهان صفوی و قاجار در قتلعام سنیان و بهاییان) که بدون آنها نهاد روحانیت شیعه ممکن نمیبود و این پس زمینهها و ماموریتها هیچ ربطی به آن آیه ندارد.
روحانیت شیعه بر اساس مبانی خاصی شکل گرفته است که کلا یا بعضا، کارکردهای ذکرشده را نفی میکند. این مبانی که در زیر میآیند، هر روز به شکلهای مختلف در سخنان مقامهای جمهوری اسلامی ایران و مدیران نهادهای شیعی بیان و تاکید میشوند.
حقنمایی
کمتر نهاد مذهبی را در عالم میتوان یافت که به اندازه روحانیت شیعه ادعای حق بودن داشته باشد، آنهم بهطور مطلق. روحانیون همه خود را در مقام معصومان از گناه و خطا و حتی سهو میبینند و به همین علت، بهخاطر اشتباههایشان از شیعیان و دیگر افراد تحت تاثیر واقعشده معذرتخواهی نمیکنند. تا زمانی که یک روحانی با رژیم اسلامی همراهی دارد، حتی با ارتکاب انواع تخلف، «لباس پیامبر» را حفظ میکند و فاصلهگیری موجب خلع لباس میشود. روحانیون خطاها و جنایتهای همصنفیهای خلعلباسنشده خود را پنهان میکنند تا تصور مردم از آنها، همیشه افرادی معصوم باشد. روحانیون شیعه همه پیروان ادیان دیگر، از جمله اهل سنت، را کافر و اهل جهنم میدانند؛ حتی اگر آن را بیان نکنند. از نظر آنها تنها شیعیان به بهشت میروند.
طرفه اینجا است که هر فساد و خباثت و نکبتی که در جوامع انسانی دیده میشود، در روحانیت شیعه به چشم میخورد؛ در عین اینکه اعضای این نهاد ادعای عدالت و معنویت دارند و هر گونه انتقادی از خود را مساوی با توهین به مقدسات میگیرند. همه نهادهای دولتی و حکومتی در ایران بسیج شدهاند که این فسادها و خباثتها و نکبتها را بپوشانند. فریبکاری این جماعت را فقط در این نکته دنبال کنید که روحانیون شیعه هر روز به ایرانیان و عالم دروغ میگویند و با جسارت تمام در صف اول نماز میایستند، در حالی که میدانند امام جماعت و جمعه باید عادل باشد؛ مگر آن که باور داشته باشیم که دروغگویی از شروط بطلان عدالت حذف شده است.
صغیر فرض کردن خلایق
ابتدای همه رسالههای علمیه شیعه چند فتوای مقدماتی در باب تقلید است. در این چند فتوا فرض شده است که همه انسانها، جز چند مجتهد شیعه که معلوم نیست چگونه به درجه اجتهاد رسیدهاند و این اجتهاد اصولا چیست، صغیرند و در همه امور و روشهای زندگی باید از این چند مجتهد که لابد یکی از آنها اعلم است، تقلید کنند. وقتی دین کامل و جامع فرض شود، پیروانی که میخواهند از آتش دوزخ بپرهیزند، باید در همه امور زندگی خود به علما رجوع کنند.
مدافعان و تبلیغاتچیهای اسلامی تلاش کردهاند که تقلید را صرفا به پیروی غیرمتخصص از متخصص تقلیل دهند. اما اول اینکه فقه، علم و دانش نیست که افرادی در آن متخصص، و بقیه عامی باشند. فقه مجموعهای از روایات تنظیمشده است، کتاب نقل قولهایی است به صورت دستور. دوم آنکه در حوزه علم، افراد از یکدیگر میآموزند و تقلید وجود ندارد. و سوم آنکه علم هنجاری که فقط دستور بدهد، وجود ندارد. کار عالمان توصیف است، نه صدور دستور و فعالیتگرایی. در این مورد علم و ایدئولوژی با هم خلط شده است.
این صغیر فرض کردن در نظریه ولایت فقیه به حوزه سیاست عملی هم بسط داده شده و پیروان باید از مجتهد (و سپس غیرمجتهد) در قدرت پیروی کنند، چون او در جای امام غایب نشسته است.
صغیر فرض کردن دیگران از مبانی شارلاتانیسم و ماکیاولیسم نیست. اما وقتی رهبران شیعه و پیروان متعصبش هم همه مردم را صغیر فرض کنند و هم مدام آنها را بهترین خلایق خدا به دلیل پذیرش رمه بودن بخوانند و مسقیما آنها را صغیر خطاب نکنند، شارلاتانیسم در حوزه اجتماعی و ماکیاولیسم در حیطههای سیاسی آغاز میشود. انسانها تا وقتی از روحانیون شیعه تبعیت کنند، خلیفه خدا بر روی زمین محسوب میشوند، و اگر تبعیت نکنند، به شیطان و عامل دشمن تبدیل میشوند و خونشان مباح میشود. به همین علت، روحانیون شیعه در برابر کشته شدن معترضان در خیابان با گلوله، واکنشی نشان نمیدهند.
تامین منابع مالی بدون حسابرسی
روحانیت شیعه به اسم فقرا، از باورمندان مالیات دینی یا «خمس» میگیرد. خمس یک پنجم مالی است که در طول یک سال از آن استفاده نشده باشد. باورمندان باید این خمس را به یک شخص روحانی (و نه یک نهاد با ثبت و ضبط و دفتر و دستک و حسابدهی) بدهند تا آن مال را پاک کنند. اما هیچکس از روحانیون حساب نمیکشد که این مال را چگونه خرج کرده است. روحانیت شیعه این سنت حساب پس ندادن و گرفتن منابع به اسم فقرا را به عرصه حکومت نیز کشانده است و با منابع عمومی هم به همان ترتیب رفتار میکند.
نسبسازی و ماموریتسازی
روحانیون شیعه بدون حتی یک سند یا نشانه خود را به چند عضو خانواده پیامبر اسلام در عربستان سعودی و عراق نسبت میدهند تا از آنها تقدس کسب کنند. برای درست کردن این انتساب شیعیان، آنها ضرورتا خود را به مقدسان وصل نمیکنند (مثل کسانی که عمامه سفید دارند)، بلکه از جانب آنها ادعای ماموریت ویژه تبلیغی میکنند. پس از این ماموریت، نوبت به تامین هزینهها میرسد که خمس برای این امر تعبیه شده است.
این نسبسازی و ماموریتسازی متوجه کسب قدرت و ثروت مطلقه در کشور است. آنها چون قرار است ماموریتهایی را انجام دهند، منابع کشور را بدون نظارت غارت میکنند و چون به خاندان پیامبر نسب میبرند، زمین و مافیها از آن آنها است. همه این ماموریتها ساختگی است و هیچ ربطی به آمال و برنامههای دینی ندارد.
روحانی بودن از نگاه آنها کار تخصصی و حرفهای و محدود به خدمات خاصی نیست و از این رو، در همه امور جامعه دخالت میکنند و تعداد روحانیون مورد نیاز جامعه حد و نصابی ندارد. هر کس که میخواهد روحانی شود، میتواند چنین کند. به همین دلیل، در ایران با تورم روحانی مواجهیم و حکومت هر روز به دنبال راهی برای استخدام آنها در انواع وزارتخانهها، از جمله نفت و صنعت بوده است.
فرقهگرایی با نمایی از جهانگرایی
شیعه اقلیتی کوچک در میان مسلمانان است و به دلیل همین اقلیت بودن، فرقهگراتر از اهل سنت است تا موجودیت خود را با تبری و تولی حفظ کند و اعضای فرقه روابط خود را مستحکم کنند. مراجع و روحانیون شیعه هرگز نتوانستهاند خود را از قیود فرقهگرایی رها کنند. آنها فقط از حقوق و امتیازهای شیعه باورمند به خود دفاع میکنند و کاری به دیگر مسلمانان و دیگر انسانها ندارند، مگر اینکه برای آنها از نظر سیاسی مفید واقع شود.
اما این نحوه عمل را باید کنار سخنان و ادعاهای انساندوستی و جهانگرایی رهبران شیعی گذاشت. روحانیون شیعه و پیروان آنها میخواهند با جهانگرایی ادعایی، دنیا را تسخیر کنند و همه را شیعه کنند، اما تا زمانی که بر همه دنیا و آدمیان مسلط نشدهاند، با فرقهگرایی، انسجام درونی خود را حفظ کنند.
عدالتنمایی
روحانیون و اسلامگرایان شیعه برای جذب هرچه بیشتر پیروان در میان جوانان و فقرا، خود را عدالتگرا و ضدظلم معرفی میکنند، در حالیکه در صورت داشتن قدرت، به قساوت و کشتار جمعی همان اقشار دست زدهاند. در اینباره نیز مثل موارد دیگر، شیعیان قدرتمحور منفعتجویانه عمل کردند. آنها در رقابت با مارکسیستها، «عدالت اجتماعی» را بر متون دینی مثل نهجالبلاغه و قرآن تحمیل کردند تا از ائمه شیعه و اسلام شیعی، دینی عدالتجو بسازند. نتایج این عدالتجویی امروز در سراسر ایران هویدا است: شکلگیری قشری از ثروتمندان خودی که منابع کشور را به نحوی که میخواهند، غارت میکنند.
ایندیپندنت فارسی: