حتما شما هم بسیار شنیدهاید که جمهوری اسلامی از شهروندان «گزارش مردمی» میخواهد؛ مثل گزارشهای مردمی درباره فساد، پزشکان متخلف و بدحجابی. در هفته گذشته و در دو نمونه، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی از مردم خواست عدم باورمندی کادر درمان به اجرای «قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت» را گزارش کنند. «محمدجعفر منتظری»، دادستان کل کشور نیز از مردم خواست تا فساد را به اطلاع او برسانند.
چند دهه قبل، در آغاز قدرتگیری روحانیون، جمهوری اسلامی از شهروندان خواسته بود بر اساس وظیفه شهروندی، در جهت حفظ انقلاب و نظام، همدیگر را لو بدهند؛ یعنی آنهایی را که نیروهای سیاسی مخالف بودند. در آن سالها، برادر برادرش را افشا میکرد و فرزند، مادر یا پدر خود را به زندان میفرستاد. این سیاست از کجا آمد؟ امروز جامعه با آن چه برخوردی دارد و آیا این تنها جمهوری اسلامی است که آدمفروشی میخواست؟
در این گزارش، ضمن پرداختن به سیاستهای جمهوری اسلامی، با «ناصر مهاجر»، تاریخشناس و پژوهشگر، ابعاد تاریخی، سیاسی و اجتماعی جاسوسسازی از شهروندان را مرور میکنیم.
«امروز باید همه شما سازمان اطلاعات باشید. از اجزای سازمان اطلاعات باشید. همه ما مکلفیم که اگر از این خرابکارها کسی را یافتیم و باید هم دنبال این باشیم که بیابیم اینها را، معرفی کنیم تا قوای انتظامی و نظامی بگیرند و تحویل دادگاهها بدهند و محاکمه بشوند.»
این جمله معروفی از «روحالله خمینی»، بنیانگذار جمهوری اسلامی است که در یازدهم تیر ۱۳۶۰ میان خانوادههای کشتههای هفتم تیر بیان کرد. شاید بتوان این جمله را سرآغازی رسمی برای ترویج جاسوسی شهروند مقابل شهروند دانست.
اما اتفاق دیگری هم در آن سالها رخ داد. دادستان انقلاب تهران پس از قدرتگیری روحانیون، تا سال ۱۳۶۳ «اسدالله لاجوردی» بود؛ مردی که بعد رییس سازمان زندانها شد. لاجوردی را «جلاد اوین» میخوانند و برخی او را در شقاوت و بیرحمی، «عصاره جمهوری اسلامی» میدانند.
لاجوردی در ابتدای دهه ۶۰، طرح «مالک و مستاجر» را به راه انداخت و دستور داد مالکان و بنگاهها هویت مستاجران را در اختیار حکومت قرار دهند. شناسایی و دستگیری اعضا و هواداران «سازمان مجاهدین خلق» و نیروهای چپ به کمک شهروندان چنین اوج گرفت.
آدمفروشی به سبک جاسوسی شهروند از شهروند در آن دهه خون و وحشت، به لایههای زیرین جامعه کشید. هشت سال جنگ، تقابل کشته شدههای در جبهه و کشته شدههای در زندان و خیابان، رعب را گسترانید. شهروند مقابل شهروند قرار گرفت، سرکوب به اوج رسید و مرگ و بیاعتمادی، سکوت و جنایت سرزمین را فرا گرفتند.
ادامه تلاش جمهوری اسلامی در جاسوسسازی
سال ۱۳۹۸، «غلامحسین محسنی اژهای»، رییس فعلی قوه قضاییه که در آن زمان معاون اول این قوه بود، سخنرانی کرد و به مردم گفت: «چرا ما از کسانی که به دنبال قانونگریزی و بیعفتی هستند، فیلم نمیگیریم و برای مقامات قضایی نمیفرستیم؟»
همان سال، شماره تلفنی مخصوص گزارش مردمی از «بدحجابی» و «اقدامات خلاف عفت عمومی» و شماره تماسی برای گزارش «بدحجابی در خودرو» اعلام شد؛ اقدامی که همان زمان مورد نقد قرار گرفت و امکان خطا را بر اساس خصومتهای شخصی، مطرح کرد؛ البته نه به خاطر مخالفت با اصل جاسوسسازی از شهروندان.
یک سال بعد، وزارت اطلاعات اطلاعیهای منتشر کرد و هشدار داد که هر کسی ممکن است در تور فعالیتهای جاسوسی «دشمنان» باشد و شهروندان برای بیان «میهنپرستی» و «وفاداری» بایستی موارد مشکوک را از طریق پست یا شماره تماس اعلام کنند. برای توضیح این «وظیفه شهروندی» هم به اروپا استناد کرد: «اتباع کشورهای اروپایی در خیابانها و حتی از پشت پنجرهها، هرگونه فعالیت مشکوک یا تردد غیرعادی را به پلیس اطلاع میدهند.»
بنرهای تبلیغاتی در سطح شهر بالا رفتند و وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دست در دست هم از مردم خواستند جاسوس نظام علیه همشهریهای خود شوند.
از آغاز روی کار آمدن روحانیون تا امروز، شاید بتوان دو دوره تبلیغ گسترده جاسوسی شهروند از شهروند را برشمرد؛ نخست، ابتدای حکومت که حاکمیت هنوز متزلزل بود و برای تثبیت قدرت خود، ضمن سرکوب گسترده و همهجانبه، با حذف فیزیکی دگراندیشان و مخالفان، به دنبال ایجاد یکسانسازی در جامعه با تکیه بر کمک شهروندان و لو دادن آن دیگریها بود. دوره دوم، سالهای اخیر است که تمرکز بر مسایل اجتماعی بیشتر شده است.
البته در سالهای میانی هم جمهوری اسلامی همچنان شهروند مقابل شهروند قرار میداد اما نه در سطح عمومی بلکه با ابزار بازداشت و شکنجه. برخی از کنشگران به همکاری پرداختند و دیگر کنشگران را لو دادند یا پرستو [زن و مرد] شدند و به اصطلاح، علیه همدیگر تکنویسی کردند. این روش همچنان هم ادامه دارد.
آیا جاسوسسازی جمهوری اسلامی برآمده از مذهب است؟
بحث از نهادهای جاسوسی امنیتی حکومت به بهانه دفاع از مرزهای کشور نیست که هر حکومتی آن را توجیه میکند بلکه سیاست مقابل هم قرار دادن مردم و جاسوسسازی میان شهروندان مطرح است.
در کتاب مقدس مسلمانان، یعنی «قرآن»، آیه ۱۲ سوره «حجرات» حکم بر ممنوعیت جاسوسی داده است، همانجا که میگوید: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، از گمان فراوان بپرهیزید. زیرا پارهاى از گمانها در حد گناه است. و در کارهاى پنهانى یکدیگر جستوجو نکنید.»
اما در «دائرهالمعارفالاسلامیه» که جمعآوری «ابوعبدالله العراقی» است و مجموعهای از نظرات معتبر روحانیون اهل سنت و شیعه به حساب میآید، تبصرهای بر این آیه قرآنی وارد شده است با عنوان «جاسوسی مشروع»: «مراد از تجسس مشروع، هر تجسسی (سرک کشیدن، خبرچینی، جاسوسی، آدمفروشی) است که هدفش یا مصلحت حکومت در مواجهه با دشمن باشد یا مصلحت جامعه اسلامی در پاکسازی آن از اهل شر و فساد باشد.»
چند دینپژوه که مورد مشورت «ایرانوایر» قرار گرفتند، معتقدند که وقتی دامنه مصلحت جامعه اسلامی مطرح میشود، دیگر بحث مقابله با دشمن خارجی برای مصلحت کشور مطرح نیست بلکه از همین نقطه، «آدمفروشی» شهروند از شهروند توجیه میشود.
اما اگر ریشه این مساله مذهب و آنهم اسلام است، پس در شوروی چه گذشت؟ همانطور که بسیاری فکر میکنند، شوروی الگوی جاسوسسازی برای حکومتداری جمهوری اسلامی است؟
آدمفروشی برای یکسانسازی جامعه در عصر مدرن اروپا
کتابها و اسناد بسیاری از دوران حکومت «استالین» در شوروی موجود هستند که زندگی مردمان آن سرزمین را به تصویر میکشند؛ جنایتهای بسیاری که برای یکسانسازی جامعه و تثبیت مداوم قدرت اتفاق افتادند و یکی از ابزارهای آنها، جاسوسسازی از مردم بود. انسانها به زندان میافتادند یا در اردوگاههای کار اجباری شکنجه و شاید سالها بعد متوجه میشدند که دوست، همسایه یا حتی برادر و خواهرشان آنها را به نظام حاکم فروخته است.
«اورلاندو فایجس»، نویسنده کتاب «پچپچهگران» در روایت زندگی خصوصی در روسیه استالین نوشته است: «جامعه استالینی عامل جایی برای نهاد انسانیت باقی نگذاشت و سپس تنها ابتداییترین شکل بقای فیزیکی، فرصت طلبی، فریبکاری، خیانت و اتهام به جا ماند و حتی شجاعت خطر پذیری برای کمک و نجات دیگران نیز از میان رفت. این جامعه کاملا عاری از حریم خصوصی بود.»
اما بهتر است گشتی در تاریخ بزنیم. «ناصر مهاجر»، تاریخشناس و پژوهشگر در گفتوگو با «ایرانوایر»، به سالهای بسیاری پیش از شوروی استالین برمیگردد که زمینهسازی برای شوروی استالین و جاسوسسازی از شهروندان بود. او جاسوسی شهروند از شهروند را در عصر مدرن به کلیسای کاتولیک برمیگرداند که خصوصا پس از جنبش پروتستانیزم (اصلاحات مقابل کاتولیکها)، پای یکسانسازی میرود: «یعنی باید اختلافات و تفاوتها را از بین برد و جامعهای یک دست به وجود آورد که همه یک مرجع داشته باشند.»
در آن دوران، دادگاههای «انگیزاسیون» به راه افتادند که یکی از شناخته شدهترین روایتهایشان، «گالیله»، دانشمند دوران خود است که در نهایت بر زمین زانو زد و گفت زمین به دور خورشید نمیچرخد.
این تاریخشناس یادآور میشود: «همه باید یک حرف را میزدند؛ مثل حرف خمینی که باید وحدت کلام وجود داشته باشد و سایه روشنها حذف شوند و جامعه، جامعهای خوب باشد که اختلاف سلیقه و عقیده کمتر باشد.»
«استفان تسوایگ» در کتاب «وجدان بیدار» بیان میکند که در دوران پروتستانیزم برای یکسانسازی، گزارشدهی از زندگی خصوصی شهروندان دیگر وظیفه یک شهروند خوب برشمرده میشد: «هدف، یکسانسازی جامعه بود و البته زمینهسازی شد برای رفتن به سوی آزادی فردی در اروپا.»
ناصر مهاجر توضیح میدهد: «در اروپا از دوران رنسانس اتفاق مهمی رخ داد و انسان اندیشمند و مستقل که صاحب کرامت انسانی و عقل مستقل است، طی ۲۰۰ سال، یعنی تا دوران روشنگری به ثمر نشست؛ انسانی خودمختار که انتخاب خود را داشته باشد، یعنی آزادی فردی. داستان ما اما با استقلال فردی شروع نشد بلکه با استقلال اجتماعی و سیاسی شروع شد. بخشی از بهایی که ما امروز میدهیم، به همین دلیل است. اگر استقلال فردی جا میافتد، چهطور میتوانستند بگویند همه باید حجاب داشته باشند؟»
نباید فراموش کرد که در اروپا واقعه دیگری هم جریان داشت؛ یعنی پیش از هیتلر در آلمان و ایتالیایی که فاشیسم حاکم بر آن شده بود، در روسیه، «پوگروم» هزاران هزار قربانی گرفت؛ کشتار خشونتبار یهودیها. در آن زمان، همسایه وظیفه داشت که همسایه یهودی خود را افشا کند. طی سالهای متمادی، هزاران انسان چنین لو داده شده و به قتل رسیدند. دستگاههای پلیس و امنیت با اتکا بر شهروندان، کار خود را پیش میبردند.
ناصر مهاجر معتقد است: «پوگرومها زمینهساز استالین شدند. یهودیستیزی در ژرفنای جامعه جلو رفت.»
تکنویسیهای معاصر شهروند علیه شهروند ایرانی
از اروپا به ایران برویم. به گفته ناصر مهاجر، در دوران «صفویه» تکنویسی به شکل غالب در جامعه ایران میان شهروندان وجود نداشت. در آن زمان، زرتشتیان پس از شیعه شدن ایران، در حال ترک سرزمین خود بودند اما جامعه همچنان با آنها حس همبستگی داشت و میدانست که بسیاری از سنتها را مثل شرابسازی، زرتشتیان حفظ کردهاند. ولی ۳۰۰ سال بعد که قاجاریه بر سر کار آمد، تکنویسیهای بسیاری از مردمان جامعه علیه یکدیگر رخ داد.
تغییر جامعه در دوران صفویه از یکسو و اتفاقی دیگر در دوران «قاجاریه»، حکایت از حقیقتی متفاوت دارد. همزمان در دوران قاجار، جنبش «باب» بر بستر جامعه به وجود آمد و تکنویسی علیه آنها چشمگیر شد: «بسیاری از انسانها، خصوصا بابیهایی که در آن دوران زندهزنده شمعآجین میشدند، توسط همین آخوندهای اطرافشان لو داده شدند. آنها برای حاکمیت قاجار علیه بابیها خوشرقصیهای بسیاری کردند.»
در همین نقطه تاریخی بود که در ایران برای اولین بار آدمفروشی در مقیاس وسیع میان جامعه دیده شد: «برای من این نقطه مهمی در تغییر اخلاقیات جامعه نسبت به دگراندیشان است. ما در جنبشهای اجتماعی سالهای جنگ جهانی اول چنین نداشتیم؛ مثلا در جنبش جنگل، نمونه غالب نداریم که مردم رشت گفته باشند فلان خانواده کمونیست هستند. حتی وقتی قانون سیاه ضد کمونیستی اعلام شد، مردم همکاری نکردند. اگر در سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ فداییان اسلام به دنبال کمونیستها بودند، خودشان شناسایی میکردند، به شهربانی گزارش میدادند و خودشان هم به قتل میرساندند؛ یعنی مردم وظیفه خودشان نمیدانستند چنین کنند.»
ناصر مهاجر تاکید میکند اتفاقی که در ایران بعد از جمهوری اسلامی در این زمینه افتاد، بیتردید ارمغان جمهوری اسلامی است: «اما انسانها باید خطکشی کنند؛ یعنی به صراحت بگویند که من با این دولت سیاسی کاری ندارم. جامعه مدنی مسایل خودش را دارد و حکومت مسایل سیاسی خود را. این مرز را به هیچوجه نباید مخدوش کرد. بر ما است که با صدای بلند بگوییم از هر نوع همکاری و آدمفروشی و اطلاع دادن درباره دیگران، فارغ از عقاید او، خودداری میکنیم.»
آیا آدمفروشی فقط توسط جمهوری اسلامی شکل گرفت؟
همزمان، شوروی استالین را داشتیم و از آن سوی جهان، امریکا را به عنوان قطب دیگر قدرت. در جنگ سرد آن دوران، هر دو طرف مشغول افشاگری بودند و هر قدرتی نیروهای دیگری را حذف میکرد. شوروی لیست افراد غیر قابل اعتماد میداد و امریکا هم از آنسوی جهان فهرست کمونیستها را منتشر میکرد. لیست «مک کارتی»، فهرستی از کمونیستها و هواداران این حزب در امریکا بود که اسامی افرادی مانند «مرلین مونرو»، هنرپیشه هالیوود هم در آن قرار داشت. هزاران نفر در نتیجه این جنگ قدرت و با همین لیستها کشته، ناپدید یا ساکت شدند. تا به انقلاب ۱۳۵۷ رسیدیم و اتفاق دیگری اینبار میان نیروهای سیاسی ایران افتاد.
اتحاد کمونیستها، لیستی منتشر کرد از نیروهایی که با ساواک همکاری داشتند. در میان آن اسامی، بسیاری از نیروهای چپ، مخصوصا اعضای کنفدراسیون که در خارج از ایران فعالیت داشتند، وجود داشتند. این لیست به شکل گسترده پخش شد. بسیاری متواری و گروهی از اعضای کنفدراسیون کشته و ناپدید شدند و بسیاری زخمخورده، رخت سیاست از تن به در آوردند. اینجا دیگر بحث مذهب و سابقه مذهبی یا بستر جامعه مطرح نبود بلکه نیرویی سیاسی، اطلاعاتی مخدوش منتشر کرده بود که قربانیان بسیاری از میان عناصر خودی بر جای گذاشت.
پیش از آن، حکایت دیگری در شوروی برپا بود. در سال ۱۳۶۰، کتاب «بگذارید تاریخ قضاوت کند»، نوشته «مدودوف» تاریخدان در ایران ترجمه و منتشر شد که حامل اسامی عناصری بود که به اصطلاح، «غیر قابل اعتماد» بودند. انگار وظیفه حزب کمونیست اتحاد شوروی شده بود افشاگری و نام بردن از دشمنان «خلق».
به گفته ناصر مهاجر، این سنت برای اولین بار در جنبش چپ چنین اتفاق افتاد.
در این کتاب، نام بسیاری از کمونیستهای ایرانی هم مطرح شده بود که دچار تسویه استالین شدند؛ همانهایی که بسیاریشان بنیانگذار حزب کمونیست در ایران بودند و بعد از تصویب «قانون سیاه ۱۳۱۰»، به شوروی پناه بردند. اما سالها بعد به عنوان جاسوسهای «رضا پهلوی»، در لیست حزب کمونیست حاکم بر شوروی قرار گرفتند و اعدام شدند.
میتوان چنین پرسشی را مطرح کرد که آیا لیستی که چپها علیه نیروهای خودی منتشر کردند، برگرفته از الگوی شوروی بود؟ هیچکجا صدای بازماندههای آن لیست بازتابی داشت؟
تاثیر آدمفروشیهای تاریخی بر امروز جامعه ایران
آدمفروشی در جامعه انسانی در دوران پیشامدرن هم پدیدار شد و قربانیهای بسیاری گرفت که دراین گزارش فرصت پرداختن به آن نیست. به نظر میرسد جنگ قدرت دیرینه با بشر، آدمفروشی هم به دنبال داشته است. بیشتر جامعهشناسان تبعات آدمفروشی را وقتی به رفتار جامعه تبدیل میشود، بیاعتمادی عمومی ارزیابی میکنند که میتواند به فروپاشی اجتماعی تبدیل شود.
ناصر مهاجر معتقد است که آن دوران تمام شده است: «نه به آن معنا که هیچ عنصری از دورهای در دوره دیگر باقی نمیماند بلکه آن دوره تمام شده است که مردم ایران بپذیرند فرزندان سربازان گمنام امام زمان باشند و به آقایان گزارش بدهند. جمهوری اسلامی ایران دیگر در موقعیتی نیست که بتواند چنین کند. ممکن است که آدمها را زیر فشار و بدترین شرایط ببرد تا بیشترین اطلاعات را از آنها کسب کند اما دیگر انسانها خودخواسته چنین نمیکنند.»
او ضمن یادآوری دوران ابتدای انقلاب میگوید: «حالا برعکس شده است؛ مردم هر طور شده، از عزیزان خود اعاده حیثیت میکنند. امروز این حکومت است که با کمترین هوادار و همراه، در پی یافتن راههایی برای همراه کردن جامعه است. با آنکه میان جامعه مدنی و حکومت سیاسی گاه خطکشیهای روشنی نمیتوان یافت اما توازن قوا عوض شده است. حکومت برای کسب قدرت با سرکوب، ارعاب و رشوه، سعی در کسب وجاهت اجتماعی دارد.»
آمار نیز چنین نشان میدهند. در آخرین نظرسنجی «گالوپ» در پاییز سال ۲۰۲۰ مشخص شد که کمتر از ۵۰ درصد از مردم به حکومت اعتماد دارند. در سندی که گروه «عدالت علی» برای «رادیو فردا» ارسال کرده بود، مقامی از سازمان اطلاعات سپاه میگوید: «نارضایتیهای اجتماعی در طول یکسال گذشته حدود ۳۰۰ درصد افزایش یافته است.»
این مساله را میتوان در اقشار مختلف جامعه هم در آخرین آمار «ایسپا» [مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران] دریافت. میزان اعتماد مردم میان اصناف و گروهها بیش از همه به صنف معلمان است؛ یعنی همان قشری که بیش از یک سال است در خیابان فریاد تظلمخواهی سر میدهد و سرکوب میشود.