تا پیش از سال 1357، تاریخ طول و دراز ما، تاریخ حکومت شاهان بود، از دوران با ستان و پس از ظهور و سلطه اسلام تا دوران معاصر. شاهی میامد و به بیرون میراند شاهی را که شاهی میکرد و سپس بهمان سرنوشت دچار میشد. اما، واقعیت آن است که پس از فروپاشی نظام شاهنشاهی، در57 تغییر و تحولی در این روند دیرینه تاریخی بوقوع پیوست که برغم بزرگی و عظمتش، چندان مورد توجه قرار نگرفت و آن جایگزینی حکومت شاهی بود با حکومت خدایی، اشتباهی بس بزرگ.
همچنان گمراه خواهیم ماند،اگر باین تصور خود ادامه دهیم که آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای، بر جایگاه شاهان نشسته اند (بحق و یا نا حق فعلا باین موضوع کاری نداریم) زیرا که از همان آغاز تا کنون حرف اخوند خمینی و خامنه ای، همچون حرف الله، خداوند یکتا و یگانه، خداییکه همگان بدان باور دارند، حرف آخر و نهایی و نیز همچون اراده الله، اراده قدرت بوده اند. آنها نه از جانب خود که از زبان الله بوده و هست که سخن گفته و میگویند، و در تمامی امور، بویژه در حکمرانی بر بندگان، اراده الله را بمنصه ظهور در میآوردند و هنوز هم: قبل از هرچیز همچون الله تسلیم و اطاعت و فرمانبری مطلق را خواستار بوده و هستند. اول با نرمخویی و خشرویی سپس شمشیر برکشیدند و شریعت را حاکم مطلق ساختند. بر پندار و کردار و گفتار مهر باطل زدند. حال آنکه تمامی شواهد از آن حکایت دارند که اخوند خمینی و خامنه ای بر بارگاه خداوندی جلوس یافته بودند، که تنها بود و واحد و بجز او هیچ خدائی نبود و نیست، الله.
این بدان معناست، که آخوند خامنه ای، را نباید با شاه و یا هر حاکم تمامیت خواهی، مثل شی جین پنگ و ولادیمیر پوتین و یا اردوغان مقایسه نمود. بهر صورت، آنها بگونه ای به قواعد و مقرراتی باور دارند که برساخته دست همفکران و متحدین و رهبران حزب و دسته ای است و برآمده از اندیشه و تمایلات انسانهایست که بقدرت رسیده اند. در حالیکه از آغاز آخوند خمینی و پس از او آخوند خامنه ای، بر اساس آنچه الله مقرر داشته است عمل کرده اند. اگر خشم و خشونت بکار گرفته اند، اگر دست بکشتار زده اند و به تخریب ویرانی، امر و رضای الله را در نظر داشته اند. آنها از آغاز دوست داشتند که نماد تسلیم و اطاعت باشند و فرمانبری در برابر فرمانروایی که خالق دو جهان بود، در برابر رب العالمین. بهمین دلیل تبعیت از احکام الهی، احکامی که الله در تمامی امور بشری، آنچه بدان بشر نیازمند است برای زندگی در این دنیا و رستگاری در اخرت، حاکم مطلق بر جامعه گردید. البته که وابسته نمودن رستگاری در آن جهان به زندگی بر اساس قواعد و مقررات الهی، به تقلیل انسان بحیوان میانجامد. باور بشریعت اسلامی، نهایتا چیزی نیست مگر تسلیم و اطاعت و فرمانبری، و تقلید و تبعیت از قواعد و قوانینی که به جامعه تقدس میبخشد. که نتیجتا، این باور را نهادین میسازد که الله برغم سختیگیرها و خشونتی که در احکامی، مثل، سنگسار و قطع یک دست و پای سارق بر عکس و قطع آنگشتان و نابینا نمودن انسانی دیگر تحت عنوان حکم مقدس قصاص، بخشنده و مهربان هم هست.
چرا راه دور برویم. بیائید نظری بر افکنیم به اخیرترین گفتار آخوند خامنه ای، گفتاری که در حضور ائمه های جمعه در سراسر کشور ایراد نیود. آنچه در این گفتار آخوند خامنه ای بزبان راند نشان میدهد که چرا او نه شاهی که خدایی میکند. گفتمان آخوند خامنه بیانگر این واقعیت است که او بخوبی آگاه است همچون الله، مصون از مسئولیت است و آنچه او میگوید چند و چون و ندارد، سوال پذیر و یا راستی آزمایی پذیر نیست. که نه مرزی را میشناسد نه محدودیت و نه ممنوعیت، احساس میکند که سرور بلامنازع هر عرصه ایست، چه در عرصه دین و سیاست و چه در عرصه مصیبت های بلاخیز. مثلا، در گفتار اخیرش در آغاز بگونه ای بآموزش پیروان خویش میپردازد، چنانکه در جامعه همه چیز بخوبی به پیش میرود. که سکوت و رضایت بر قرار است، نه بحرانی نه کمبود ی و نه گرانی و نه فقر و فلاکت. تنها مسئله ای که وجود دارد شبهه افکنی دشمنان غربی است که در این 44 سال سعی کرده اند بر سر راه پیشرفت حیرت انگیز حکومت اسلامی سنگ انازی کنند و نتوانستند زخمی بر پیکر نظام اسلامی وارد کنند. که از این پیروزی حیرت انگیز است که ائمه های جمعه باید در خطبه هایشان سخن بگویند. آخوند خامنه ای، بدون هیچگونه مشکلی از عرصه دین و قدرت، دائم خروج مییابد و دخول پیدا میکند. از جنگ سخت به جنگ نرم پرداخت و هشدار داد که چه بسا آنانیکه در چنگ سخت پیروز شده اند اما در جنگ نرم شکست خوردند. آخوند خامنه ای تاکید نمود که مبارزه در جهه جنگ نرم هنوز ادامه دارد. در این جنگ است که باید بر “هویت غرب مهر باطل بزنیم.”
بخودی خود معلوم است که نمیتوانی سوال کنی چرا و بچه دلیل؟ مگر از خدا میتوانی بپرسی چرا نام یکی از سه بت بزرگ کعبه را، نام الله را بر خود نهاده ای؟ نیازی به بپرسش نیست، چون آخوند خامنه ای به سوالی که مطرح کرده است پاسخ هم میدهد و شنونده را بی نیاز از هرگونه سوالی میکند. اختصارا، آخوند خامنه ای در خطبه خود خطاب بخطبه گویان، اظهار داشت که ادامه خصومت و ستیز غرب با حکومت اسلامی را نه تنها باید ناشی از پیشرفتهای مادی دانست، بلکه باید آنرا ناشی از جنگ نرم نیز دانست، خصومتی که در جریان ماجرای حجاب بی حجاب، بازتاب یافت، خود بیانگر خشم غرب از موفقیت های حیرت آور زنان در همه عرصه های اجتماع. افزوده بر اینٍ، غرب این شبهه را بو جود آورده است که مردم چندان در باور و اعتقادات دینی خود، تعصب و تعبد نشان نمیدهند. آخوند خامنه ای خاطر نشان ساخت که:
بر خلاف برخی افراد که مدعیِ ضعیف شدن اعتقادات مردم هستند، مراسمهای بزرگی همچون جشن غدیر، عزاداریهای محرم و صفر، راهپیمایی اربعین و کمکهای مالی مردم به حوزههای علمیه نشاندهنده قویتر شدن ایمان و دینداری عمومی است و نباید ناتوانیِ فردی در جذب مردم به یک اجتماع به حساب بیدینی مردم گذاشته شود چرا که مردم در میدان هستند و این ما هستیم که باید با عمل به وظایف، خود را از میدان کنار نکشیم.
بگذریم که بقای حوزه های علمیه بدون امداد مالی ساختار قدرت، بویژه در دوران حکومت فقیه که کمتر بازرگان و یا بازاری ای با پرداخت وجوه شرعی به بقا و بازتولید قشر مفتخوار آخوندی امداد میرساند. بدون اختصاص بودجه های کلان بدست دولت ، حوزه های علمیه هرگز قادر نبودند که بکار خود آدامه دهند. البته، اختصاص بودجه های کلان به حوزه علمیه، در عین حال همچون ابزاری مطمئنی است برای ساکت و راصی نگاهداشتن طلبه ها، بکار گرفته میشد.
از آنچا که آخوند خامنه ای خدایی میکند از این دروغ بزرک هم باید بگذریم، که بدون حمایت های کلان مالی دولت به هزینه مردم، حوزه های علمیه، تا کنون نای نفسی در وجودشان نمانده بود. اما، در اینجا، آخوند خامنه ای از واقعیتی هم سخن میگوید که تا چندی پیش، چندان جدی تلقی نمیشد. که بیزاری از دین باشکال گوناگون در حال افزایش است و گرنه او به شاخص هایی همچون استقبال مردم از مراسم گونا گون دینی، مثل عید غدیر و عزاداری حسینی که شرکت در آنها در شرایط عادی، بطور معمول، در اقلیت بوده است رجوع نمیکرد. شرکت کنندگان در این مراسم، هنوز هم از قلیلترین اقشار مردم اند. اما، اگر بیزاری از دین را بتوان بازتاب بیزاری از حکومت فقیه خواند، چرا نباید آنرا بیزاری از خدایی خواند که آخوند خامنه ای پس از آخوند خمینی، بنام او سخن گفته اند و حکم صادر و حکومت کرده اند، بیزاری از الله.
اگر آخوند خامنه ای نزدیک بر چهار دهه است که خدایی میکند و بازتاب اراده قدرت و یا اراده الله، قدرت لایتناهی ست، آیا، اگر بخواهیم پوست کنده سخن بگوییم نباید بگوییم که باید خدایی نو جایگزین الله کنیم، جایگزین خدایی که نمایندگانی داردهمچون آخوندهای فریبکار و خونخوران و جنایتکارانی تولید میکند مثل داعشی ها و بوکوحرامی ها و القاعده ایها و… همه متعد و ملتزم به پیامبر و اصیلترین تفسیرکتاب مقدس، قرآن.
هم اکنون، در جنبش های اعتراضی،چه بسیار بگوشمان میرسد شعارهایی مبنی بر ارتکاب اشتباه در گذشته با استقبال از حکومت اسلامی. که چه اشتباه کردیم انقلاب کردیم. یعنی که آخوندی را بصرف عبا و عمامه، بر جایگاه الله نشاندیم و بمقام خدایی رساندیم، مصون از مسئولیت و هرگونه پاسخگویی. بر این اشتباه تاریخ زمانی میتوانیم چیره شویم که نهاد تولید کننده آخوند، حوزه های علمیه را روانه زباله دان تاریخ کنیم. که بعبادت خدایی بنشینیم که بجای اسارت و بندگی، رهایی و آزادی بخواهد، بجای، جهاد وشهادت، صلح و دوستی بجوید، بجای توصیه خشونت و انتقام ستانی، به نرمخویی و مهربانی فرا بخواند. آیا این اندیشه خیلی کفر آمیز است؟ آیا این راه نجات، راه آینده نیست؟ آیا خیلیی کفر آمیز سخن گفته ایم اگر پرده از این حقیقت برکشیم؟
واقعیت آنستکه حکومت اسلامی بهترین شرایط را برای کوتاه کردن دست دین و راندن ان از عرصه احتماعی بعرصه خصوصی بوجود آورده است. اگر جنبش حجاب بی حجاب را به بازتاب بیزاری از ارزشهای اسلامی بدانیم، چه چیزی را میتوان به انگیزه برآمدن این جنبش نسبت داد، بجز بچالش کشیدن یکی از مقررات اسلامی- فقاهتی. جنبش های متمرکز بر مطالبات مادی، مثل جنبش کارگری، جنبش معلمین و بازنشستگان و بسیاری ازجنبش های اصناف و حرفه های دیگر، نیز، تغییر و دگرگونی ساختاردینی – سیاسی را بر هر مطالبه دیگری ترجیح میدادند، اگر چنانچه رها از ترس کیفر و مصون از دستگیری و اسارت و شکنجه و گرفتاری در پنجه فقیه بودند.
فیروز نجومی
Firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com