افزایش افسارگسیخته اجاره خانه در تهران، برخی را که از شهرهای مختلف به امید درآمد بهتر راهی پایتخت شده بودند، به فکر مهاجرت معکوس انداخته و برخی از شهروندان را نیز وادار به حضور در پانسیونها و زندگی در اتاقهای مشترک کرده است. هر چند اجارهبهای تختهای پانسیون هم در این روزها آنقدر بالاست که بسیاری از دانشجوها و افرادی که قبلا در پانسیون زندگی میکردهاند، حالا دیگر توان پرداخت اجاره را ندارند.
این گزارش داستان رنج شهروندان است ، داستان واقعی زندگی آدمهایی است که برای تامین سقف بالای سرشان واماندهاند.
مهاجرت معکوس
پاکت دوم سیگار را باز کرده و اولین نخ را آتش زده و شروع به پک زدن میکند. پکهای عمیقی که نشان میدهد سخت در افکارش غوطهور است. چند روز پیش صاحبخانه تماس گرفت و از «محسن» خواست از اول مهر، سه میلیون تومان به اجارهخانه اضافه کند. موضوعی که برای محسن و خانوادهاش غیرممکن است و باید فکری برای مهاجرت از تهران بکنند.
هشت سال پیش، پس از آنکه محسن از پیدا کردن شغل در شهرستان زادگاهش در استان لرستان ناامید شد، به تهران آمد و موفق شد در یک شرکت مهندسی مشغول به کار شود، بعد از یکسال که در کارش ثابت شد و توانست اعتماد مدیرعامل را مبنی بر ماندگار شدن جلب کند، با هزار امید و آرزو ازدواج کرد و تشکیل خانواده داد. دو سال بعد آنها صاحب یک دختر شدند.
اگرچه خانهای اجارهای در یکی از محلات شرق تهران داشتند اما، زندگیشان در تهران جا افتاده و خیلی امیدوار بودند بتوانند حداقل در یکی از شهرکهای اطراف آپارتمانی نقلی بخرند و یواشیواش صاحبخانه شوند. اما از سال گذشته که اجاره مسکن چند برابر شد، کاخ آرزوهای آنها هم فرو ریخت و مجبور شدند فعلا به فکر پس اندازی برای تامین پول ودیعه اجاره باشند تا خرید آپارتمان. تا اینکه همین چند روز پیش، آخرین شوک ناامیدی بر سر آنها فرود آمد و اجاره چهار میلیون تومانی آنها به هفت میلیون تومان تبدیل و عملا ادامه زندگی در این شهر برای آنان غیرممکن شد.
برای او که ۱۰ میلیون تومان حقوق دارد، پرداخت حدود دو سوم از این مبلغ فقط برای اجاره و زندگی کردن با سه میلیون تومان باقیمانده در ماه غیرممکن است. عقلش به هیچجا قد نمیدهد، جز آنکه کارش را رها کند و به شهرستان زادگاهش برگردد. حداقل اینکه آنجا هنوز از این اجارههای سرسامآور خبری نیست. تنها امیدش این است که آنجا یک کار و کاسبی آنلاین راه بیندازد و خرج زن و بچهاش را درآورد.
داستان زندگی محسن که روزی برای پیدا کردن شغل یا بهتر شدن کسب و کار رنج غربت را به جان خرید و راهی تهران شد تا از یک زندگی حداقلی برخوردار باشند، اما حالا با دستی خالیتر از گذشته راهی شهرش میشود، این روزها قصه خیلیهای دیگر نیز هست. موضوعی که به نظر میرسد زنگ مهاجرت معکوس از سر ناچاری را به صدا درآورده و زمینه افزایش بیکاری را فراهم درآورده است.
«ماهرخ» یکی دیگر از مستاجران تهرانی است که او هم گرفتار همین موضوع است. او سالها پیش از همسرش جدا شده است و پنج سال پیش به دنبال قبولی دخترش در یکی از دانشگاههای تهران، بار سفر را بست و از ایلام راهی تهران شد تا بالای سر دخترش باشد و هم هزینههای زندگیشان را بهتر مدیریت کند، حالا ناچار به بازگشت به خانه مادریاش است.
او آپارتمانی۵۰ متری در محدوده خیابان انقلاب اجاره کرده بود و با کار در مهدکودک، زندگی خودش و دختر دانشجویش را اداره میکرد. با اینکه هر سال اجاره این آپارتمان قدیمی و به قول خودش پر از سوسک هم مانند سایر آپارتمانها بالا میرفت، اما با کمی صرفهجویی و زیادشدن سالانه حقوقش میتوانست از پس اجاره آن برآید و یک زندگی بخور و نمیر را اداره کند. اما امسال اجاره نسبت به سال قبل دو برابر شده و به پنج میلیون تومان رسیده، طوری که دیگر هیچ تناسبی با حقوقش ندارد و با این مبلغ اجاره و خرید برنج کیلویی ۱۰۰ هزار تومان و گوشت کیلویی ۱۶۰ هزار تومان دیگر نمیتوان ادامه داد.
ماهرخ تصمیم گرفته به خانه مادرش در ایلام برگردد و دخترش هم تا یکسال آینده که فارغ التحصیل میشود در خانه یکی از اقوام بماند، تا بعد یا شغلی پیدا کند یا او هم مانند مادرش به شهرستان برگردد.
با اینکه دولت دستور داده سقف افزایش مسکن در تهران نباید بیشتر ۲۵ درصد باشد، اما کمتر صاحبخانهای را میتوان سراغ گرفت که به این میزان افزایش راضی باشد. به گفته آنها هزینههای زندگی چند صد درصد بیشتر و قیمت ملک چندین برابر شده است، چطور دولت انتظار دارد خانه را تنها با ۲۵ درصد افزایش اجاره داد. در همه جای دنیا تناسبی بین قیمت ملک و اجاره آن وجود دارد، خب اینجا هم تابع همین موضوع است.
سقف مشترک پیدا نمیکنیم، جدا میشویم
شاید صحبت این گروه از صاحبخانهها هم صحیح باشد بهویژه آنهایی که ملکشان تنها داراییشان است و از راه اجاره آن، امورات زندگیشان را میگذرانند. اما در این آشفتهبازار اقتصادی و تورم افسار گسیخته که هر روز هم بالا و بالاتر میرود، این اجارهنشینهای مستاصل هستند که دیگر امانشان بریده و برخی خانوادهها تا مرز جدایی پیش رفتهاند، فقط برای اینکه نمیتوانند از پس اجارهخانه برآیند.
نمونهاش «نازنین» و نامزدش است، هر دو برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به تهران آمده بودند که دو سال پیش نامزد کردند. نازنین درسش زودتر تمام شد و شروع به ادامه تحصیل در مقطع دکترا کرد. «هومن» هم در یک شرکت نیمهدولتی مشغول کار شد. برنامهشان این بود که امسال آپارتمانی اجاره کنند و زندگی مشترکشان شروع شود. اما با حقوقی که هومن دریافت میکند، این کار شدنی نیست.
نازنین هم که حالا روی پایان نامهاش کار میکند و شغل درست و حسابی ندارد. از پس تامین مخارجش برنمیآید و تصمیم گرفته به شهرش یعنی بجنورد برگردد و با پدر و مادرش زندگی کند. او که بهشدت از این وضعیت ناراحت است، میگوید: «اگر هومن بتواند شغلی با درآمد بیشتر پیدا کند یا من خودم جایی مشغول شوم، میتوانیم به زندگی مشترکمان امیدوار باشیم وگرنه واقعا نمیدانم بعد از رفتن من به آن شهر و دور شدن ما از یکدیگر چه پیش میآید.»
افزایش اجاره پانسیونها؛ خراب شدن آخرین پناهگاه
داستان دربدری کسانیکه به دلیل بیکاری از شهر و دیار خود راهی تهران شدهاند، تنها به افرادی که خانه اجاره کردهاند ختم نمیشود. این روزها هزینه اجاره پانسیونها هم آنقدر افزایش یافته که این تنها گزینه باقیماندن هم دور از دسترس شده است.
«نسیبه» ۴۷ ساله است و سه سالی میشود که در یکی از پانسیونهای مرکز تهران ساکن است. او در این رابطه میگوید: «پنج سال است که تهران هستم، نه اینکه عاشق تهران باشم نه اما در شهر بندری کوچک ما در جنوب ایران، برای مردان کار نیست چه برسد برای یک زن دانش آموخته مهندسی شیمی. به همین خاطر به تهران آمدم و در یک شرکت دارویی مشغول کار شدم. دو سال با یکی از دوستانم در محدوده بلوار کشاوز خانه اجاره کردیم. اما بعد که اجاره افزایش پیدا کرد از پسش برنیامدیم و هر کدام راهی پانسیونی نزدیک محل کارمان شدیم. سال اول و دوم بد نبود بالاخره میشد زندگی کرد. اما امسال مدیر پانسیون اعلام کرده از ماه آینده اجاره یک تخت در اتاق چهار نفره، چهار میلیون و ۵۰۰ به همراه ۱۰ میلیون تومان ودیعه است. در حالیکه این اجاره مهر پارسال دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بود.»
به گفته او از سال گذشته، تقاضا برای زندگی در پانسیونها خیلی زیاد شده، بسیاری از کسانی که ساکن این مکانها هستند، قبلا خانه داشتند و با بالارفتن اجاره آپارتمان به زندگی جمعی در پانسیونها پناه آوردهاند.
اما ظاهرا با این روند افزایشی، زندگی در این آخرین پناهگاه هم دیگر امکانپذیر نیست.
ونوس امیدوار, ایرانوایر: