فصلنامه «مطالعات راهبردی» وابسته به وزارت علوم، به تازگی در پژوهشی سراغ سوژه دستکاری حافظه و خاطره جمعی شهروندان رفته است، موضوعی که جمهوری اسلامی در همه سالهای حکومت تلاش کرده به وسیله آن، افکار عمومی را جهت دهد. در سالهای اخیر اما شهروندان ایرانی، روایتهای جمهوری اسلامی را همیشه با دیده تردید نگریسته و جمهوری اسلامی نتوانسته از طریق فریب افکار عمومی، به هدف خود برسد.
با آغاز تاریخیترین اعتراضهای سراسری در ایران، سیاست «دستکاری در حافظه افکار عمومی»، به عنوان بزرگترین و موثرترین ابزار جمهوری اسلامی، کارکرد خود را از دست داده است.
بیش از چهار دهه است مقامهای جمهوری اسلامی از این ابزار برای فریب افکار عمومی، پیشبرد اهداف و به خصوص مقابله با بسیاری از انتقادها، اعتراضها، منتقدان و مخالفان خود بهره بردهاند، اما حالا کارکرد چنین سیاستی در سرکوب اعتراضها کاملا از میان رفته است.
این دستکاری افکار عمومی، از سالهای ابتدایی تولد جمهوری اسلامی آغاز شد و در جنگ هشت ساله عراق علیه ایران به اوج خود رسید. در حافظه جمعی ایرانیها، مصادیق فراوانی از روایتهای جعلی و غیر واقعی نقش بسته، که گذر زمان نادرستی آنها را ثابت کرده است.
مقامهای جمهوری اسلامی همین حربه را پس از پایان جنگ ادامه دادند و تا آنجا که توانستند با دروغگویی، جعل روایت، دزدی واقعیات و حذف حقایق، پایههای حکمرانی خود در ایران را تثبیت کردند.
آنها حالا برای مقابله و سرکوب با اعتراضهای کنونی در ایران، با روایتهای جعلی از کشتار در زاهدان، تیراندازی در شاهچراغ و کشتار ایذه، تلاش میکنند افکار عمومی را فریب داده و برای سرکوبهای خونین، دستاویزی قانونی و مردمی دست و پا کنند.
این سیاست البته پس از گذشت بیش از ۴۴ سال از عمر جمهوری اسلامی و در مواجهه با اعتراضهای سراسری مردم ایران رنگ باخته و دیگر مثل گذشته راهگشا نیست. مردم به هیچ روایت نظام از اعتراضها و حواشی آن، نه اعتماد دارند و نه اطمینان.
فصلنامه «مطالعات راهبردی» وابسته به وزارت علوم هم، در تازهترین شماره خود با انتشار تحقیقی با عنوان «سیاست حافظه، خاطره جمعی و امنیت ملی»، سراغ این موضوع رفته و گزارشی درباره چگونگی شکلدهی و دستکاری حافظه جمعی ایرانیان در چهار دهه حکمرانی روحانیون شیعه بر ایران، منتشر کرده است.
روایات جنگ هشت ساله عراق علیه ایران، مهمترین سوژه مورد مطالعه در این تحقیق است که به مواردی از جعلها، دروغگوییها و اغراقهای ساخته و پرداخته و منتشر شده درباره این جنگ پرداخته، و نوشته که این قبیل از اقدامات در نهایت به ضرر کلیت نظام تمام شده است.
سانسور تجاوز به زنان در جریان جنگ، کم اهمیت نشان دادن حضور و نقش زنان در جنگ، دستکاری در برخی تصاویر و پوسترهای تاریخ جنگ و پیوستن برخی نیروهای ایرانی به جبهه دشمن، از جمله مواردی است که در این تحقیق به آنها اشاره شده، که به طور سیستماتیک در دستور کار نظام بوده است.
این تحقیق نوشته است دامنه جعلها، اغراقها و دروغگوییها در جنگ به اندازهای زیاد بود که برخی از فرماندهان لشکر ۱۰ «سیدالشهدا» در آن زمان اعلام کردند ادعاهای تبلیغاتی و بعضا غیرواقعی، «نه تنها نتیجه عکس میدهد، بلکه مردم را گیج کرده و در ذهن آنها سوال ایجاد میکند.»
این تحقیق، این بررسی روایات و تاریخ جنگ را از اصول سیستم تبلیغاتی جمهوری اسلامی خوانده، و به بررسی و واکاوی این سیاستها در چهار دهه پرداخته و نوشته است «سیاست حافظه» در چنین نظامی، دارای کاستیهایی است.
این تحقیق در تشریح نخستین این کاستیها نوشته است، در دنیای کنونی نبرد گفتمانها، برخورد گزینشی با روایتها اگرچه ممکن است در کوتاه مدت «ما را پیروز گرداند»، اما در درازمدت به خاطر دوری از حقیقت، فرو خواهد پاشید.
این تحقیق در این بخش بهطور غیرمستقیم از مقامهای جمهوری اسلامی و دستگاههای تبلیغاتی آنها خواسته است که «در سیاست حافظه، پایبندی حداکثری به حقیقت را امری حیاتی» بدانند.
همچنین اشاره شده که سیاستزدگی، رویکرد صنفی و گروهی در ثبت و نشر روایتها و خاطرات، همانند سمی کشنده در حوزه «سیاست حافظه» عمل میکند. حذف برخی نامها یا گروهها از خاطرات ممکن است برای امروز مفید باشد، اما جامعه، در فاصلهای کوتاه به روایتهای بدیل دست یافته و در کلیت روایت پیشین تردید خواهد کرد.
این تحقیق در این بخش هرچند اشارهای به مصادیق نکره است، اما حذف بسیاری از شخصیتهای نزدیک به «روحالله خمینی» و جریانهای حامی انقلاب، و بعد دستاندکاران تثبیت جمهوری اسلامی در دورههای مختلف، از جمله این موارد است که فهرست آن بالغ بر صدها نفر و دهها جریان و گروه میشود.
در بخش دیگری از این تحقیق آمده که سیاست حذفی یا نادیدهانگاری سرمایههای فرهنگی و نمادین، میتواند بخشهایی از شهروندان را از نظام سیاسی نیز جدا سازد، چراکه این شهروندان نه تنها بازتابی از هویت فرهنگیشان را در سیاست رسمی نمیبینند، بلکه هویتشان را در معرض نابودی مییابند.
این تحقیق اضافه کرده هنگام بروز تهدیدهای فرهنگی و هویتی هم، اگر جامعه نتواند از نظام سیاسی موجود برای دفاع از هویت خود استفاده کند، لاجرم به سمت خودیاری امنیتی خواهد رفت. از همین رو، سیاست حافظه نیازمند شاملترین و فراگیرترین رویکرد ایدئولوژیک، سازمانی، نسلی، مذهبی، قومی و جنسیتی است.
سیاستی که جمهوری اسلامی طی چهار دهه اخیر درست عکس آن عمل کرد و تا آنجا که میتوانست، جریانها و گروهها و افرادی را برکشید که همراه و مویدش بودند و طبقات مختلفی از سایرین را از روی عمد حذف کرد تا رقیبی برای او نباشند.
این تحقیق همچنین به این مساله اشاره کرده که رهبران جامعه از مهمترین عوامل تاثیرگذار بر صحت سیاست حافظه هستند. راویان و پژوهشگران {در جمهوری اسلامی} اغلب خود را ملزم میدانند که ملاحظات و خواستههای رهبران جامعه را در کار خود رعایت کند. در صورتیکه آن رهبران یا مقامات به دنبال تحریف واقعیتها باشند، راویان نیز چارهای جز دستکاری واژهها و تفسیر تحریفآمیز دادههای تاریخی نخواهند داشت.
این تحقیق ادامه داده باید توجه داشت که این روایتهای دستکاری شده، نه تنها ماهیتا ارزشی ندارند، بلکه از جهت عملکردی نیز -دیر یا زود- تحریف در آنها آشکار شده و عاری از اثرگذاری خواهند شد.
در تاریخ جمهوری اسلامی هم موارد بسیاری از آثار سمعی و بصری از تاریخ چهل ساله این نظام منتشر شده، که تعداد قابل توجهی از آنها براساس میل و خواسته حاکمان تولید، و برای دستکاری در افکار عمومی مردم ایران منتشر شدهاند.
در بخش دیگری از یافتههای این پژوهش آمده که تاریخنویسی و روایتگری رخدادها، نباید با استناد به تبلیغات رسمی در هنگامههای بحران صورت گیرد، چرا که در آن شرایط، ممکن است برخی اخبار و اطلاعات برای مدیریت بحران و تقویت روحیه عموم مردم، به صورت گزینشی یا تحریف شده منتشر شده باشد.
این تحقیق در نهایت مجموعه پیشنهادها و راهکارهایی برای پایان دادن به چنین سیاستی ارائه کرده که بیتردید همچون بسیاری دیگری از پیشنهادهای اصلاحگرایانه در ایران، با بیاعتنایی مقامهای سیاستگذار و اجرایی مواجه خواهد شد.
مقامهای جمهوری اسلامی در این سالها، وارد حوزهای به نام «جنگ روایتها» شدهاند. آنها معتقدند انتشار روایتهای اول در رسانههای خارج از ایران، باعث قلب حقیقت و جعل واقعیت میشود. آنها مدعیاند روایتهای «جعلی» و «فضاسازی» رسانهای و شبکههای اجتماعی، منجر به «وارونه شدن واقعیتها» در ایران شده است، به همین دلیل سرمایهگذاری گستردهای برای حضور در به قول خودشان «جنگ روایتها» کردهاند، تا خودشان اولین راوی باشند.
جمهوری اسلامی با تجهیز و سازماندهی بسیاری از نیروها در شبکههای اجتماعی و رسانهها، به شکل گستردهتر و هدفمندتری تلاش میکنند حافظه جمعی و افکار عمومی در ایران را دستکاری کنند، سیاستی که به روشنی شکست خورده و افکار عمومی آن را پس زده است.
تقریبا تمام روایتهایی که نظام جمهوری اسلامی از بیش از ۶۰ روز اعتراض در ایران از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی خود تولید و منتشر کرده است، با پذیرش افکار عمومی همراه نبوده و نشان از شکست سختی دارد که مقدمه عبور همهجانبه مردم ایران از چنین نظامی خواهد شد.
بهنام قلیپور
ایرانوایر