در میان روحانیون شیعه حتی یک نفر در قد و قامت مولوی عبدالحمید پیدا نشد که حداقل در چارچوب شرع و مبانی حکومت به انتقاد از سرکوبهای جاری بپردازد
روحانیت شیعه بیش از چهار دهه است که زمام قدرت را در ایران در اختیار دارد. حتی آن دسته از روحانیون که مقام دولتی نداشتهاند، به چهار طریق از حکومت شیعی برخوردار بودهاند:
۱. اجرای منویات مذهبی و ایدئولوژیک آنها مثل حجاب اجباری و اجرای احکام شرع و دردست داشتن فضای عمومی بدون آنکه کسی آنها را به چالش بکشد؛
۲. برخورداری از نفوذ در دستگاههای دولتی و استفاده از این نفوذ در کسب منزلت اجتماعی و مزایای اقتصادی؛
۳. برخورداری از امکانات وسیع دولتی برای این قشر، از نمازخواندن بهعنوان شغل و کسب مجوز و رانت تا استخدام در مراکز دولتی، و از برخورداری از بیمههای درمانی مجانی و سفرهای زیارتی مجانی تا معافیت از خدمت سربازی؛
۴. برخورداری غیرمستقیم و مستقیم از امکانات و بودجههای دولتی که رهبر و مجلس و دولت به آنها اختصاص میدادهاند.
آن دسته از روحانیونی هم که قبل از انقلاب با خمینی و حکومت اسلامی مخالف بودند، وقتی طعم شیرین قدرت مطلقه و منابع یک کشور را چشیدند، همه به طرفداران ولایت فقیه تبدیل شدند. اکثریت قریب به اتفاق روحانیون شیعه در ۴۴ سال گذشته مدافع حکومت دینی بودهاند. از این جهت، تمسک به عبارت «روحانیت غیردولتی» برای محکومکردن عمامهپرانی یا شعارهای ضدروحانیت، کاری است نزدیک به شعبدهبازی. در این شعبده همه امتیازات و عواید مستقیم و غیرمستقیم روحانیت شیعه از حکومت اسلامی یکباره غیب میشود و قشری از روحانیت، مستقل از حکومت معرفی میشوند.
همچنین آن دسته از روحانیونی که آشکار و پنهان با حکومت مخالف بودهاند، در دادگاه ویژه روحانیت خلع لباس شدهاند. بنابراین روحانیون شیعه یا صددرصد به حکومت وفادار بودهاند (اکثریت آنها) یا برای برخورداری از مزایای آخوند بودن، دهان خود را بر هرگونه انتقاد بستهاند. با کاهش شدید پرداخت خمس و نیز از میان رفتن روضهخوانی در خانهها، روحانیت شیعه کاملا به بودجههای حکومتی وابسته شده است.
این قشری که تا بن استخوان به حکومت و منابعش وابسته بوده و از همه مزایا برخوردار، اکنون با یک انقلاب که قرار است بساط این برخورداری را برچیند مواجه شده است. طبیعی است که این قشر «ضد انقلاب ۱۴۰۱» است: یا در سرکوبها نقش دارد (مثل بسیج طلاب) یا اگر در سرکوبها نقش ندارد، بخشی از دستگاه تبلیغاتی حکومت است.
کنشها علیه روحانیت شیعه
«آخوند باید گم بشه» یکی از شعارهای اصلی معترضان در ایران بوده است، چون آنها خواهان حکومتی سکولارند که در چارچوب آن آخوندها به مساجد خود برمیگردند، زیرا اکنون بعد از پنج دهه همکاری با حکومت تمامیتخواه و فاسد و جنایتکار دیگر پایگاه اجتماعی چندانی ندارند تا با اتکا بر آن، مردم را سرکیسه کنند.
عمامهپرانی جوانان چالشی جدی برای روحانیون شیعه بوده است. برای جوانان انقلابی تفاوتی میان روحانیون دولتی و غیردولتی نیست، چون اولا همه از حکومت موجود برخوردار بودهاند؛ ثانیا حامی همه محدودیتهای تمامیتخواه شرعی بودهاند؛ و ثالثا، حتی بهاندازه یک جمله، از حکومت درمورد سرکوب و فساد و جنایات آن انتقاد نکردهاند. از دیگر کارزارهای علیه روحانیت شیعه، پرتاب کوکتلمولوتف به دفاتر ائمه جمعه و حوزههای علمیه بوده است. بسیاری از جوانان به لباس روحانیت همانند صلیب شکسته نگاه میکنند.
واکنش مراجع شیعه
اکثر مراجع شیعه با گرایشهای مختلف که غرق در فساد و رانتهای حکومتیاند، دربرابر خونریزی حکومت لامتاکام زبان بستند. مکارم شیرازی و نوری همدانی در سخنانی کوتاه با تقلیل مطالبات مردم به امور معیشتی، از مقامها و روحانیون خواستار شنیدن صدای مردم شدند، بدون اینکه درمورد قتل مهسا امینی یا گشت ارشاد یا کشتهشدن حدود ۵۰۰ نفر چیزی بگویند. آنها با صراحت از نهادهای سرکوب حمایت کردند و اعتراضات را به «دشمنان» نسبت دادند. سید جواد شهرستانی، داماد و نماینده سیستانی، معترضان را جمعی اراذل و اوباش خواند تا منافع سیستانی را در ایران حفظ کند، اما پس از انعکاس سخنان او، خود سیستانی اعلام کرد که نمایندهای در اظهارات سیاسی ندارد. بدین ترتیب هم با حکومت همراهی کردند و هم ظاهرا سکوت. تجربه تاریخی پنج دهه اخیر بیانگر بیاساسبودن همه ادعاهای روحانیون شیعه در خوردن غم مظلوم بوده است. آنها فقط به منافع صنف خود میاندیشیدهاند.
واکنش روحانیون شیعه
روحانیون شیعه در همه سطوح و سلسلهمراتب در جریان انقلاب ۱۴۰۱ با اکثریتی قاطع دربرابر سرکوبها سکوت پیشه کردند. اقلیتی نیز که در حکومتاند، بسته به میزان نزدیکی و دوری از بیت خامنهای، از سرکوبها حمایت کردند. در ایران ورزش و هنر نیز همانند دین دولتی است، چون نهاد مستقل و سازوکار مستقلی برای تامین منابع وجود ندارد؛ اما ورزشکاران و هنرمندان بسیاری در کنار معترضان ایستادند. این درحالی است که روحانیت نهتنها بدون حکومت دینی دیگر قادر به حیات نیست، بلکه خود مبشر و عامل سرکوبها شده است.
در میان روحانیون شیعه حتی یک نفر در قد و قامت مولوی عبدالحمید پیدا نشد که حداقل در چارچوب شرع و مبانی حکومت به انتقاد از سرکوبهای جاری، مثل تجاوز به زنان در زندانها، نقض حقوق اقلیتها، کشتن کودکان و زنان و اعدام بیگناهان در دادگاههای سرپایی، بپردازد. دو روحانی اصلاحطلبی که گشت ارشاد را نفی کردند (بیات زنجانی و محقق داماد)، درمورد بازداشتها، تجاوزهای جنسی و کشتارهای بعدی، ساکت ماندند. انجمن محققان و مدرسان روحانی اصفهان و مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم در بیانیه خود خواستهای اصلاحطلبان را که برای سه دهه با دیوار حکومت برخورد کرده است، تکرار کردند و هیچ اشارهای به ماشین سرکوب، کودککشی، آدمربایی و دیکتاتوری اسلامگرا نکردند.
غیر از استثناهای قابل نادیدهگرفتن فوق (در حد چند نفر از میان صدها هزار طلبه و روحانی)، روحانیون دو واکنش در برابر اعتراضات عمومی در پیش گرفتهاند: سکوت و مشارکت فعال در سرکوب. سکوت و بهنظارهنشستن، وجه غالب رفتاری آنهاست. حتی بسیاری از روحانیون حکومتی که بیش از چهار دهه از منابع عمومی برخوردار بوده و فربه شدهاند، امروز سکوت پیشه کردهاند. آنها نمیخواهند هزینهای بپردازند و از همین جهت، مورد ملامت خامنهای و اعضای دفتر او قرار گرفتهاند.
پس از فشارهای خامنه ای به حوزه ها برای اعلام وفاداری و بیعت مجدد با او، حدود پانصد نفر از روحانیون و همسران آنها/طلاب زن پس از حدود سه ماه، ۱۵ آذرماه، در مدرسه فیضیه گرد هم آمدند. این جمعیت کمتر از یکدرصد جمعیت روحانیون مقیم قم است. این رویداد، «اجتماع بزرگ میثاق با ولایت» نامیده شد. گردهمایی مشابهی در مشهد یا دیگر شهرها که هر یک هزاران آخوند دارند، شکل نگرفته است. این رفتار نشان میدهد که این قشر تا چه حد در منجلاب خودمحوری و فرصتطلبی فرورفته است که حتی حاضر نیست از ولینعمت خود در چهار دهه گذشته، یعنی مقام ولایت فقیه و حکومت دینی، دفاع کند، در شرایطی که فحشهای رکیک به او و فریاد «مرگ بر خامنهای» شب و روز در سراسر کشور شنیده میشود.
این رفتار بیطرفانه و سکوت، نهتنها موجب بیرونماندن آنها از هدفگیری انقلابیون سکولار نمیشود، بلکه آنها بیشتر به فرصتطلبی این قشر پی میبرند و از آنان فاصله خواهند گرفت. روحانیون شیعه امروز نه میتوانند به سمت حکومت غش کنند (چون میدانند درحال سقوط است) و نه بهسوی مردم، چون مزایایشان را از دست میدهند و در آینده پایگاهی در جامعه نخواهند داشت.
بخش کوچکی از روحانیون هم کاملا در کنار سازمان سرکوب ایستادهاند. گروهی از آنها تحت عنوان داوطلب به یگانهای ویژه جهت سرکوب پیوستهاند. بخشی دیگر از آنها به میان نیروهای یگان ویژه و بسیج فرستاده میشوند تا به آنان روحیه بدهند. علت این واکنش نیز آن است که آنها با بزرگترین تهدید هستیشناختی نهادهای مذهبی در تاریخ پانصد ساله خود مواجه شدهاند. در مقایسه با تهدید سال ۱۴۰۱ که روحانیت فاسد و حامی سرکوب و نهادهای آن را به اضمحلال خواهد کشاند، اقدامات رضاشاه اصولا قابل توجه نیست. رضاشاه در پی نابودی روحانیت شیعه نبود، بلکه میخواست آنها را به فضای مسجد و حوزهها محدود کند و از نقش اجتماعیشان بکاهد. امروز مساجد و حوزههایی که برای چهار دهه بخشی از سازمان سرکوب و تبلیغات سیاسی بودهاند، در معرض حمله و نابودی بهدست سرکوبشدگاناند.
ایندیپندنت فارسی