تحلیلگران بسیاری در ایران «فروپاشی» را در انتظار جمهوری اسلامی میدانند
یکی دو سالی است که «فروپاشی» در ایران به کلیدواژهای اصلی در تحلیل آنچه در این کشور میگذرد، تبدیل شده است. فروپاشی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بحرانی است که تحلیلگران بسیاری آن را در آینده ایران ناگزیر دیدهاند و در سالهای اخیر و بر اساس بررسی آنچه در ایران رخ میدهد، فروپاشی را در حال وقوع دانستهاند. البته برخی فروپاشی اجتماعی را واژه درستی نمیدانند و معتقدند که افزایش جرائم و بزهکاریهای اجتماعی تنها نشانه آشفتگی اجتماعی است.
مباحث مربوط به فروپاشی به حدی اوج گرفت که روزنامه ایران هم در دیماه ۱۴۰۰ به این مبحث پرداخت و نشانههای فروپاشی سیاسی و اجتماعی در ایران را بررسی کرد.
برخی شروع فروپاشی حاکمیت را ناشی از عوامل اقتصادی و برخی ناشی از مسائل اجتماعی میدانند. اما این روزها و پس از خیزش سراسری ایرانیان، فروپاشی نظام سیاسی جمهوری اسلامی از درون نزدیکتر از پیش احساس میشود و بعضی معتقدند حاکمیت با سیاستهایی که در پیش گرفته، از درون، در حال تیشه زدن به ریشههایش است.
ریشه علمی «فروپاشی» از دیدگاه صاحبنظران
جرد دایمون در کتاب «فروپاشی»، معتقد است که فروپاشی و سقوط یک جامعه تنها به دلیل مشکلات اقتصادی یا سیاسی نیست. او معتقد است که در جوامع امروزی گاه تخریب محیط زیست، تطبیقناپذیری با محیط و ضعف در مهارت مدیریت نیز ممکن است باعث فروپاشی شود.
فروپاشی ممکن است با عواملی مانند انقلاب یا کودتا صورت گیرد. زمانی که فروپاشی سیاسی رخ میدهد، حاکمیت دچار یک خلا سیاسی میشود؛ یعنی قدرت تصمیمگیری از حاکمیت گرفته میشود و نیروی سرکوب دیگر نمیتواند ناآرامیها را فرو بنشاند. آنگاه یکی از روشهای تغییر حاکمیت حکومت مرکزی را زمینگیر میکند.
باربارا گدس و اریک فرانتز در کتاب «دیکتاتوریها چگونه کار میکنند؟» با ترجمه بیژن اشتری، هفت روش اصلی را برای وقوع فروپاشی نظامهای دیکتاتوری با درصد احتمال وقوع در نظر گرفتهاند. بر اساس این کتاب، کودتا با احتمال ۳۵ درصد، انتخابات و رفراندوم با احتمال ۲۶ درصد، قیام مردمی یا انقلاب مخملی با احتمال ۱۷ درصد، شورش یا قیام مسلحانه با احتمال هشت درصد، تغییر حکومت از درون با احتمال هشت درصد، دخالت خارجی با احتمال چهار درصد و در نهایت نابودی و تجزیه کشور نیز با احتمال دو درصد راههاییاند که میتوانند به رژیمهای دیکتاتوری پایان دهند.
از نظر ابن خلدون، حکومتها چرخهای از «پیدایش، سالخوردگی، خودکامگی، تجملگرایی، بندگی شهوات و تمایل به گسست» را پشت سر میگذارند. او معتقد است که حکومتهای خودکامه سه نسل را تجربه میکنند و سپس یک گروه با نشانههای «ناآرامی، هوشیاری و شجاعت» به آنها حمله میکند و همین باعث میشود که فروپاشی حکومت رخ دهد.
بخشی از مقایسه این نظریه با آنچه در ایران اتفاق میافتد، به تعریف فاصله بین نسلها بستگی دارد. برخی فاصله بین نسلها را بین ۲۵ تا ۳۰ سال عنوان کردهاند و آن را به سن فرزندآوری مرتبط دانستند. اما برخی دیگر معتقدند با پیشرفت جوامع، منظور از «نسل» در واقع افرادیاند که در یک دوره زمانی با شرایط و دنیای شبیه به هم زیستهاند و اشتراکهایی دارند.
غلامرضا علیزاده، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران، در سال ۱۳۹۲ عنوان کرد که با توجه به تحولات و سرعت رشد اطلاعات و فناوریها، تفاوت نسلها به پنج سال رسیده است. با این تعریف فروپاشی تحت نظریه ابن خلدون در ایران امروز نیز قابل تعریف است.
فروپاشی نظام از دید شخصیتهای داخل ایران
محمدرضا صالحی، معاون پیشین نهاد ریاستجمهوری در دولت روحانی، در جلسه اخیر استانداران دولت حسن روحانی از «فروپاشی درونی نظام» سخن گفته است. بر اساس فایل صوتی او که تلویزیون ایران اینترنشنال آن را منتشر کرد، صالحی خطاب به اسحاق جهانگیری هشدار میدهد که برای شرایط فروپاشی در ایران و اعتراضهای سراسری، چند راه پیش روی دارند؛ اول «امید به دخالت خارجی برای براندازی» که به عقیده او از طریق دخالت نظامی یا شیوههایی مثل وکالت به شاهزاده رضا پهلوی صورت میگیرد. او دومین گزینه پیش روی جمع استانداران را پیوستن به معترضان و «کمک به انقلاب» اعلام کرد و سومین گزینه را صبر کردن برای «گسترش فسادهای اجتماعی و اقتصادی فزاینده» و در نهایت «فروپاشی نظام از درون» دانست.
کمال اطهاری، پژوهشگر اقتصاد و استاد دانشگاه علامه طباطبایی، نیز با شروع اعتراضهای سراسری در شهریور ۱۴۰۱، در مورد شروع فروپاشی در ایران هشدار داد و خودکامگی حاکمیت را یکی از اصلیترین عوامل آن دانست. او شرایطی را که باعث میشود نظام با فروپاشی مواجه شود، به این ترتیب توصیف میکند:
۱- حاکمان یک بحران ساختاری اقتصادی پدید آورده باشند که توان فکری و عملی ساماندهی آن را نداشته باشند
۲- حاکمان نتوانند تضاد عمده یا تهدید خارجی را، یعنی تضادی که مانع حل تضاد عمده داخلی میشود، به طور شایسته برای دستیابی به توسعه پایدار حل کنند
۳- مشروعیت یا هژمونی فکری و اخلاقی حاکمان از بین برود
۴- حاکمان از توزیع قانعکننده قدرت و ثروت در جامعه و بین خود ناتوان شوند
۵- حاکمان نتوانند به سرکوب ادامه دهند
مصطفی مهرآیین، استاد دانشگاه و جامعهشناس، نیز در یک سخنرانی از «فروپاشی درونی» و «انقلاب تمدنی» خبر داد که حاصل تجربیات ایرانیان در پیش و پس از انقلاب ۵۷ است.
محمدباقر تاجالدین، استاد جامعهشناسی نیز با ارائه دلایلش برای وقوع فروپاشی اقتصادی در ایران نوشت: «فروپاشی اقتصادی افراد به منزله فروپاشی منزلت اجتماعی و دچار تحقیر اجتماعی شدن است که اگر گفته شود که نوعی مرگ تدریجی و خفتبار است، سخنی به گزاف گفته نشده است.»
هادی خانیکی، جامعهشناس و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه، نیز معتقد است که جامعه دچار آنومی یا بیهنجاری شده است و آن را نشانهای از فروپاشی اجتماعی معرفی میکند. او در مورد ارتباط بیهنجاری با فروپاشی اجتماعی میگوید: «به عقیده جامعهشناسانی همچون رابرت مرتون، هنگامی که ساختارهای فرهنگی دچار فروپاشی میشوند، جامعه هم به موازات آن دچار تفاوت و تضادهایی با ارزشها و اخلاقیات میشود؛ در این حالت جامعه دچار بیهنجاری شده است.»
محسن هاشمی نیز پس از خیزش سراسری از فروپاشی اجتماعی برای توصیف آنچه در ایران رخ داد، با اشاره به اجماع بیسابقهای که علیه جمهوری اسلامی شکل گرفته است، صریحا اعلام کرد که «در بنبست سیاسی» قرار داریم.
پروانه سلحشوری، نماینده مجلس دهم، نیز با اشاره به اینکه اقتصاد ایران در آستانه فروپاشی است، گفت: «اگر حاکمیت به تغییرات ساختاری مانند رفراندوم تن بدهد، حتی اگر این رفراندوم در یک قالب کوچک باشد، شاید اتفاقاتی بیفتد.»
بخشی از اصلاحطلبان کماکان چشم امید به اصلاحات دارند و منتظرند چرخ بازی در این روزها به سمت آنان بگردد تا نقش ناجی را برای جمهوری اسلامی بازی کنند. بسیاری از آنها از جمله حمیدرضا جلاییپور طی چند ماه اخیر به اتحاد جماهیر شوروی اشاره کردند و خطاب به حاکمیت گفتند اینکه شوروی با اصلاحات ساختاری به فروپاشی رسید، دلیل این نمیشود که جمهوری اسلامی نیز به سمت سقوط برود.
محمد خاتمی هم با اشاره به اینکه «ادامه وضع کنونی هر لحظه زمینههای فروپاشی اجتماعی را پهنتر و بیشتر میکند»، اعلام کرد که «خوداصلاحی نظام» بهترین راه ممکن است.
از سوی دیگر افرادی ابوالفضل قدیانی کماکان معتقدند که ماهیت نظام با اصلاح در تناقض است. او بازداشت گسترده فعالان را نشانی از آن میداند که نظام نشانههای فروپاشی خود را دیده و با این کار، ترس و وحشتش از این فروپاشی را بروز میدهد.
مهدی نصیری، سردبیر سابق روزنامه کیهان، پس از خیزش سراسری مردم ایران در نامهای خطاب به علی خامنهای، به او پیشنهاد داد اصلاحات ساختاری انجام دهد و در ادامه نوشت: «خدا کند که چنین باشد و کشور را از فروپاشی، شورش و انقلاب (که در نامه خصوصی ارسالی به محضرتان در تاریخ ۶ شهریور امسال، کمتر از دو هفته مانده به جنبش مهسا، درباره آن هشدار داده بودم) نجات دهید.»
با همه اینها جمهوری اسلامی و حامیانش کماکان از احتمال فروپاشی در غرب، فروپاشی در آمریکا و فروپاشی در اروپا سخن میگویند؛ ادعاهایی از جنس حرفهای یاسر جبرائیلی که با افتخار میگوید: «مردم ما فقط در سه چهار قلم کالای اساسی در رنجاند: مسکن، خودرو، غذا و سلامت».
وحید یامینپور نیز در میانه خیزش سراسری مدعی شد که «اروپا در آستانه فروپاشی است و ما مشت آخر را به آمریکا میزنیم و وارث جهان خواهیم شد» یا اظهارنظری از جنس محمدمهدی میرباقری، عضو مجلس خبرگان رهبری، که ادعا کرد تا ۱۰ سال دیگر، نظام موجود «دولت و ملت» دچار فروپاشی میشود و گفت: «ما در مرحله تدوین قانون جدید برای جهانایم و باید خود را برای تدوین این قانون مهیا کنیم و سهم و تاثیر جدی داشته باشیم و فضا را برای نقشآفرینی بیشتر آماده کنیم.»
نگاههای رویایی و ماورایی حامیان حکومت و مسئولانش به آنچه در ایران و جهان میگذرد، شبیه به موسیقی نواختن نوازندگان تایتانیک در حال غرق شدن است؛ البته نه به آن زیبایی، بلکه با خارجنوازیهایی از جنس کنسرت خواننده تحتحمایت حکومت که برای این کشتی در حال فروپاشی «مثلا روم زوم کنی» میخواند.