فرارو: پس از فوت مهسا امینی و شکل گیری پدیده اعتراضات، رقبای بینالمللی ایران چه در بُعد منطقهای و چه مخصوصا در عرصه بین المللی (به ویژه کشورهای غربی)، از فضای ایجاد شده جدید نهایت استفاده را انجام دادند و سعی داشته و دارند که موجی از اقدامات و سیاستهای ضدایرانی را در فضایی که سیاستهای مذکور از پذیرش بین المللی نیز برخوردار است، به پیش برند و از این طریق، نظام سیاسی کشورمان را تضعیف کنند.
تاکیدات غرب بر مسائلی نظیر کنشگری فعال ایران در جنگ اوکراین و البته ادعاهای مختلف حقوق بشری علیه تهران نیز عملا جو و فضایی خاص را در رابطه با کشورمان در محیط بینالمللی ایجاد کرده است. درست در همین فضا بوده که طیف گستردهای از شبکههای برون مرزی ایران توسط جهان غرب تحریم و از پلتفرمهای پخش ماهوراهای نظیر یوتلست حذف شدهاند و یا دولت آمریکا و کشورهای اروپایی از عدم تمایل خود جهت ازسرگیری مذاکرات برجامی خبر میدهند. به طور خاص واشینگتن ارادهای جدی جهت هدف قراردادن شبکه مراودات اقتصادی منطقهای ایران در کشورهایی نظیر امارات متحده عربی و یا عراق از خود نشان داده است.
البته که قطعنامه اخیر پارلمان اروپایی علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تلاش آن جهت گنجاندن نام این نهاد در فهرست سازمانهای تروریستی اتحادیه اروپا هم در همین فضا معنا و مفهوم پیدا میکند. با این حال، وقوع یک تحول جدید در روزهای اخیر، عملا روند فشارها و برنامههای غرب جهت تقابل با ایران را وارد مرحلهای جدید کرده است.
“کنفرانس امنیتی مونیخ” که یکی از مجامع امنیتی شناخته شده جهان است و سالانه توجهات گسترده سیاسی و رسانهای را به خود جلب میکند و در آن مقامهای کشورهای مختلف جهان حضور مییابند اعلام کرده که کرسی کشور ایران را به جای نمایندگان رسمی دولت، به جریان اپوزیسیون اختصاص داده میشود و ۲ تن از چهرههای اپوزیسیون ایرانی در آن شرکت میکنند.
البته که قاعدهای مشابه در مورد روسیه نیز برقرار خواهد بود با این حال، طرح این مساله از سوی یک مجمع شناحته شده امنیتی نظیر کنفرانس امنیتی مونیخ، حامل ۳ پیام عمده و محوری است که توجه به آنها به ویژه برای سیاستسازان کاملا ضروری است.
۱. مشروعیت زدایی عینی از نظام سیاسی قانونی ایران
یکی از نخستین پیامهای اختصاص کرسی ایران به جریان اپوزیسیون در کنفرانس امنیتی مونیخ، معطوف به همان موضوعی است که جریانهای سیاسی و رسانهای غربی مدتهاست با تمام امکانات خود سعی در عملیاتی سازی آن دارند و این دستورکار چیزی جز مشروعیتزدایی از نظام سیاسی ایران نیست.
در واقع، کشورهای غربی همانطور که در مدت اخیر علیه یک نهاد رسمی نظامی ایران یعنی سپاه پاسداران وارد عمل شدند و اتحادیه اروپایی سعی در گنجاندن نام این نهاد در فهرست سازمانهای تروریستی داشت، اکنون سعی بر آن دارند تا تلاشها جهت مشروعیت زدایی از نظام سیاسی ایران را وارد مرحلهای جدید کنند.
مرحلهای که پیام اصلی آن این است که اساسا نظام سیاسی کنونی ایران نماینده رسمی و مشروع کلیت جامعه ایرانی نیست و در عوض باید یکچنین موقعیتی را برای جریان اپوزیسیون کشور مد نظر قرار داد. البته که این اقدام کشورهای غربی علیه ایران حاصل سالها اقدامات سیاسی و رسانهای است که به طور خاص در ماههای اخیر ابعاد جدی تری را به خود گرفته است.
هیچ بعید نیست که به تدریج جریانی در عرصه بینالمللی با مدیریت کشورهای غربی و متحدان منطقهای آنها در پیش گرفته شود و حذف ایران از مجامعی نظیر کنفرانس امنیتی مونیخ به امری نرمالیزه (عادی سازی شده) تبدیل شود که البته با توجه به جو گسترده بین المللی کنونی، از اقبال افکار عمومیِ مخصوصا غربی نیز برخوردار است. موضوعی که حقیقتا کنشگری فعال ایران در ابعاد مختلف دیپلماتیک و رسانهای جهت خنثی سازی این طرح و نقشه را میطلبد و در غیر اینصورت، میتواند برای ایران کاملا هزینهزا باشد.
۲. وارد کردن کارزار فشار حداکثری علیه ایران به مرحلهای جدید
دومین پیام اختصاص دادن کرسی ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ این است که باید این اقدام را به مثابه حلقهای از زنجیره سلسلهای از اقدامات و دستورکارهای ضدایرانی جهان غرب علیه ایران دانست که هدف نهایی همه آنها منزوی سازی شدید ایران در عرصه بین المللی و در نهایت تحمیل هزینههای مختلف به این کشور است.
در واقع، باید کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ علیه ایران را یک طرحواره کلان دولت آمریکا علیه ایران تصور کنیم که در دوره بایدن نیز به نحوی متفاوت دنبال شده و با توجه به تحولات اخیر در کشور و همچنین تشدید خصومت اروپاییها علیه ایران در پی جنگ اوکراین (و طرح ادعاهای مختلف در مورد دخالت ایران در جنگ اوکراین) ابعاد تازهای به خود گرفته است و اکنون با کنار گذاشتن ایران از مجامعی نظیر کنفرانس امنیتی مونیخ که توجهات بین المللی زیادی را به خود جلب میکند، عملا مرحلهای تازه از کارزار فشار حداکثری علیه ایران به حساب میآید. البته اینطور به نظر میرسد که این پازل هنوز تکههای دیگری نیز در آینده داشته باشد (همانطور که در گذشته نیز با حذف ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد همراه بود است).
تکههایی که هرکدام با قرار گرفتن در جای خود، حامل تحمیل هزینههای سنگین به کشور خواهند بود. از این منظر، حداقل این نکته به وضوح روشن شده که دشمنی جهان غرب با ایران، نه یک دشمنی پراکنده و غیرمنسجم، بلکه کاملا دقیق و مبتنی بر طرح و نقشههای عینی و مرتبط است.
در واقع، در طرحواره کلان خصومت جهان غرب و متحدان منطقهای آن علیه ایران در حوزهها و مراحل مختلف و البته تقسیم کارهای مشخصی تعریف شده که جهان غرب گام به گام در حال عملیاتی کردن ابعاد مختلف آن است و گذر از هر مرحله را حامل وارد آوردن ضربات سنگین به ایران ارزیابی میکند. مسالهای که در نهایت میتواند حجم قابل توجهی از بنیانهای قدرت ایران را کاهش دهد و در عرصه بین المللی هزینهزاییهای خاص و گستردهای را به همراه داشته باشد.
۳. تصویرسازی از نظام سیاسی ایران به عنوان یک “دگرِ” ناموجه هویتی
در نهایت باید گفت که حذف ایران از کنفرانس امنیتی مونیخ و دادن این فرصت به جریان اپوزیسیون، پیامی روشن دال بر این مساله را با خود همراه دارد که اساسا نظام سیاسی ایران از منظر جهان غرب، یک دگرِ هویتی غیرقابل پذیرش به حساب میآید و غرب اقبال خود به جریان اپوزیسیون که همراهیِ بیشتر با اصول و هنجارهای آن دارد را به نحوی عیانتر نشان میدهد.
در این فضا، نباید فراموش کرد که اصول جمهوری اسلامی ایران و گفتمان آن و روایتهایی که ایرانِ کنونی حامل آنها است، سالهاست که از سوی کنشگران غربی به مثابه تهدیدی جدی علیه منافع و امنیت ملیشان تشخیص داده شده و درست به همین دلیل پس از آنکه تلاششهای جهان غرب جهت استحاله نظام سیاسی ایران به جایی نرسید، برسازی دگرِ هویتی از ایران در دستورکار آنها قرار گرفت. از این منظر، سعی شده تا جای ممکن از نمایش و ترویج ویژگیهای مثبت هویتی ایران جلوگیری شود و در نقطه مقابل، ایران به مثابه یک تهدید فراگیر علیه نظم و امنیت بین المللی نشان داده شود.
در مدت اخیر رسانههای برون مرزی ایران از پلتفرمهای پخش ماهوارهای حذف شدهاند و یا اتحادیه اروپا و آمریکا اقدامات تقابلی را علیه سپاه در پیش گرفتهاند. از این منظر، دادن کرسی ایران در کنفرانس امنیتی مونیخ به جریان اپوزیسیون، یک مرحله تازه از عینیسازی جمهور اسلامی ایران به عنوان یک دگر هویتی در جهان غرب است که البته این دستورکار در نوع خود حامل هزینههای خاصی برای کشور است.
نباید فراموش کرد جدا از تلاشهای انحصاری غربیها جهت برسازی تصویری منفی از ایران و نمایش آن به مثابه یک دگرِ هویتی منفی در جهان، اینکه کنفرانس امنیتی مونیخ، دو کشور یعنی ایران و روسیه را به نشست خود دعوت نکرده و کرسیهای آنها را در اختیار گروهها و افراد مخالف قرار داده حاکی از این است که متاسفانه جهان غرب در معادله جنگ اوکراین و آنچه همدستی ایران با روسیه خوانده میشود نیز ایران را مقصر و متهم جلوه میدهد و البته که این مساله تا حدی با پذیرش بینالمللی نیز همراه شده است و عملا جبهه تازه و گستردهای را در کنار روسیه علیه ایران باز کرده است.
در این نقطه، سوال محوری و اساسی که مطرح میشود این است که حال برنامه ما جهت تقابل با دستورکارها و نقشههای جهان غرب جهت منزوی سازی و حاشیه نشین کردنِ ایران چیست؟ آیا ما نیز با راهبردی مشخص به مصاف جریانسازیهای منفی غرب و متحدان منطقهای آن علیه ایران میرویم یا خیر همچنان سعی داریم تا با اقدامات جزیرهای به این قبیل تحرکات جهان غرب علیه ایران پاسخ دهیم؟
در این نقطه تنها میتوان گفت که باید صبر کرد و دید که در آینده نبرد گفتمانی ایران و غرب چه مسیری را طی خواهد کرد و به چه نقطهای میرسد. با این حال، آنچه که حداقل برای طرف ایرانی مهم است این نکته میباشد که بی برنامه بودن در این عرصه، عینِ تضعیف بنیانهای منافع و قدرت ملی کشور است.