وقتی آزاد میشوند، اغلب دیگر شغلی ندارند. روزنامهنگاران، فعالان سیاسی-مدنی و صنفی پس از بازداشت، اغلب یا از کارهایشان اخراج میشوند، یا از کار در رشته و حوزه تخصصی خود ممنوع میشوند. برخی نیز خود ترجیح میدهند عطای کار قبلی را به لقایش ببخشند.
«چرم پاراوان»، در سایه همین ممنوعیتها و محدودیتها شکل گرفته است. «هستی امیری» و «نوشین جعفری»، فعالان مدنی تازه از بند رها شده و «سپیده قلیان»، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، این کسبوکار را راه انداختهاند و در توضیح آن نوشتهاند: «پاراوان برای ما فقط کار نیست. قصه رفاقته و تلاش برای ساختن… هر کدوم از ما بنا به جبر در یک مکان واحد جمع شدیم و در اون مکان واحد، دوختن کیف چرم رو یاد گرفتیم. حالا دو نفر از ما بیرون زندان و سپیده در اوین، اون کار رو ادامه میدیم.»
هستی، نوشین و سپیده تنها زندانیانی نیستند که سراغ فعالیتی دیگر رفتهاند. در طول این ۴ دهه، بسیاری از بازداشتشدگان پس از آزادی برای کسب درآمد، وادار به انجام فعالیتهای دیگر شدهاند.
جمهوری اسلامی با معیشت و کسبوکار منتقدان و مخالفان خود چه میکند؟
ادامه جهنم زندان با اخراج از کار
یکی از شیوههای رایج سرکوب در جمهوری اسلامی، مختل کردن معیشت مخالفان، منتقدان و فعالان مدنی و صنفی است. بسیاری از کسانیکه زمانی را با اتهامات سیاسی و امنیتی در زندان سپری کردهاند، پس از آزادی از بازداشت موقت یا زندان، از محل کار خود اخراج شدهاند. برخی حتی در بازداشت موقت هم نبودهاند و فقط احضار آنها به نهادهای امنیتی بهانهای برای اخراجشان از کاری بوده که با آن معیشت خود و خانوادهشان را تامین میکردند.
مثلا «ژیلا بنییعقوب»، روزنامهنگار سرشناسی که در جریان اعتراضات به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، موسوم به «جنبش سبز»، بازداشت شد. بازجویش به او گفته بود که «اگر تو را ۱۰ سال به زندان میانداختیم، اینقدر شکنجه نمیشدی که تو را از روزنامهنگاری ممنوع کردیم.» او به یک سال زندان و ۳۰ سال ممنوعیت از شغل روزنامهنگاری محکوم شده بود.
«مهسا امرآبادی» و «ریحانه طباطبایی»، هر دو روزنامهنگار بودند که بازداشت شدند. آنها پس از آزادی در اردیبهشت۱۳۹۴ و در دولت «حسن روحانی»، از کار کردن در «کتابخانه ملی ایران»، منع شدند. این دو روزنامهنگار که بهدلیل سابقه زندان در زمان اعتراضات ۱۳۸۸، سالها از کار روزنامهنگارى در نشریات داخلی محروم شده بودند، در دوران حسن روحانی توانستند در مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران کار پیدا کنند، اما با فشار نهادهای امنیتی، ناچار به استعفا از این شغل خود شدند.
همان زمان، مهسا امرآبادی در حسابهای شبکههای اجتماعی خود نوشته بود: «فراموش نمىکنم که کرامت و حفظ شان و منزلت انسانى، شعارى بود که حسن روحانى در کنار بسیارى دیگر از شعارهاى انتخاباتىاش داد، در کنار شعار رفع حصرها و آزادى زندانیان سیاسى، در کنار شعار رفع برخوردهای غیرقانونی.»
خانم امرآبادى همچنین نوشته بود که دفتر ریاستجمهورى حضور آنها را در مرکز اسناد و کتابخانه ملی، مساوى فشارهاى بیشتر بر دولت دانسته و آنها را ناچار به استعفا کرده است.
«رضا شهابی»، فعال کارگری و از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد تهران نیز بعد از بازداشتهای مکرر و تحمل حبس طولانی، بعد از اعتراضات سراسری موسوم به جنبش سبز، از کار اخراج شد. همسرش، «ربابه رضایی» در جنوبغرب تهران، کسبوکاری به راه انداخت و با تولید محصولات خانگی، از جمله ترشیهای خانگی، چرخ زندگیشان را چرخاند. آقای شهابی زمانهایی که در اوایل دهه ۹۰ برای مرخصی یا مابین دو زندان، بیرون از زندان بود، به کمک همسرش میآمد.
«سین»، دانشجو دکترای یکی از رشتههای علوم انسانی در ایران بود. او بعد از اعتراضات به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸، بازداشت و به چند سال زندان محکوم شد. پس از آزادی، دانشگاه با بهانههای مختلف اجازه ادامه تحصیل به او نداد و این دانشجو جوان که همزمان با درس خواندن در یک انتشارات خصوصی در تهران کار میکرد، از کار بیکار شد.
او درباره وضعیت اخراج بعد از تحمل حبس بهدلایل سیاسی و امنیتی به «ایرانوایر» میگوید: «تقریبا هر فعالی که از زندان آزاد میشود، دیگر نمیتواند سر شغل سابق خود بازگردد. متاسفانه این موضوع بسیار بسیار رایج است.»
او توضیح میدهد: «برای کسی که مدتی را در بازداشت موقت یا زندان بوده، اخراج از محل کار، ادامه تحمل زندان بعد از آزادی است، چون فشار اقتصادی خصوصا برای فعالان که سالهاست بهخاطر مخالفت با حکومت و مقاومت در برابر آن به قدر کافی از نظر اقتصادی ضعیف شدهاند، غیرقابل تحمل است.»
او میگوید: «من کسی را میشناسم از زندانیان چپ دهه ۶۰ که بارها گفته ای کاش زندان بودم، آنجا حداقل هفتهای یک بار میتوانستم مرغ بخورم. چون با وضعیتی که در این سالها برایش ایجاد کردهاند، باوجود اینکه مهندس است و میتوانسته بالقوه وضعیت مالی خوبی داشته باشد، در فقر زندگی میکند.»
به گفته او، اگرچه افرادی که بهعنوان شاخص سیاست اخراج از محل کار شناخته میشوند از فعالان مرکز و تهران هستند، ولی بسیاری از شهروندان معترض در شهرستانها و بهویژه از گروههای اتنیکی غیرفارس نیز با شرایط این چنینی مواجهند: «در میان گروههای غیرفارس، بهخصوص کردها، بلوچها و عربها هم این موضوع خیلی اتفاق افتاده است. تصور کنید طرف حقوق ناچیزی که از معلمی میگرفته را هم برای همیشه از دست داده است. بعضی وقتها این فعالان فرهنگی بهجز خانوادههای خودشان، نانآور پدر و مادرهایشان هم هستند و این شرایط را چندین برابر دشوار میکند.»
اخراج از کار برای خرد کردن و تحقیر فعالان
«تقی رحمانی»، فعال سیاسی سرشناس و همسر «نرگس محمدی»، فعال حقوقبشر شناختهشده و زندانی سیاسی کنونی است که خود سالهای بسیاری را در زندان گذرانده است.
آقای رحمانی با اشاره به تجربه خود و همسرش درباره اخراج از محل کار بعد از آزادی از زندان و برای فشار به خانوادهشان به ایرانوایر میگوید: «سال ۱۳۷۳ وقتی از زندان درآمدم، به من کارت پایان خدمت نمیدادند و هیچجا نمیتوانستم استخدام شوم، سابقه هم داشتم و دیگر بدتر. رفتم باغبانی کردم. جایی را اجاره میکردیم، میوه درخت را میچیدیم. سال ۱۳۶۳ هم دانشجو بودم و اخراج شدم و مجبور شدم یک سال بروم پیش داییام شاگرد لوازم یدکی فروشی شوم.»
او همچنین درباره اخراج نرگس محمدی از سازمان بازرسی مهندسی ایران نیز میگوید: «نرگس سال ۱۳۸۰ رفت سر کار و سال ۱۳۸۸ با فشار رییس وقت این سازمان که در دوره احمدی نژاد عوض شده بود، اخراج شد. به او گفته بودند یا باید از کانون مدافعان حقوقبشر بیرون بیایی، یا اخراج میشوی.»
نرگس محمدی در دهه ۸۰، بازرس سازمان بازرسی مهندسی ایران و نایبرییس و سخنگو کانون مدافعان حقوقبشر ایران بود. او بیشتر عمر خود را از اواخر دهه ۸۰ شمسی در زندان و دور از فرزندان و همسر خود گذرانده است.
به گفته تقی رحمانی، اخراج و استعفای اجباری فعالان مدنی، صنفی و سیاسی، یکی از اصلیترین روشهای حکومت برای ضربه زدن به فعالان با هدف وادار کردن آنها به سکوت است: «این کثیفترین شیوه حکومت برای مجبور کردن فعالان به سکوت است؛ حکومتی که همه کشور را برای خودش میداند. وقتی شهروندی در یک کشوری تحصیل میکند و صلاحیت یک شغل را دارد، چرا باید یا وفاداری مطلق به حکومت داشته باشد، یا وانمود کند که دارد و سکوت کند؟ مخالفت یک حق شهروندی است.»
او توضیح میدهد: «این بزرگ ترین ضربهای است که حکومت به یک فعال سیاسی و مدنی میتواند بزند. وقتی نان نباشد، طرف چطور میتواند مخالفت کند؟ وقتی شغلش را از او میگیرند کل زندگیاش به هم میخورد، نه درآمد دارد که بتواند تکاپوی خانه و سرپناه کند و اگر بچهای دارد، برای بچهاش آیندهای بسازد، لوازم خانه بخرد و مسافرت برود. این برای این است که زندگیاش را خراب کنند و طوری او را درگیر زندگی کنند که نتواند فعالیت کند.»
این فعال سیاسی با تاکید بر اینکه وضعیت برای فعالان گمنام بسیار وخیمتر است، میگوید: «ما تجربه افراد گمنامی را داریم که زندگیشان نابود شده است. مثلا فکر کنید معلمی که اخراج میشود. من کسی را میشناسم که تا پای طلاق پیش رفتند، چون آقا فعال بود ولی همسرش علاقهای به این کارهایش نداشت. از این اتفاقات زیاد میافتد و ما خبر نداریم.»
دوباره روی پا؛ ادامه مقاومت علیه ستم با تابآوری
در تاریخ ۴۴ ساله جمهوری اسلامی تعداد افرادی که بابت اعتقاد خود و بیان باورهایشان به زندان افتاده و از کار بیکار شدهاند، بیشمار است. «سین»، دانشجو اخراجی دکترا، در همین باره به ایرانوایر میگوید: «واقعیت این است که وقتی از زندان آزاد میشوی، باید چندین برابر بیشتر مقاومت کنی و در عین شکنندگی وضعیت خود و خانوادهات، همه هم تلاش دارند که کم نیاوری. همیشه نمیتوان کم نیاورد، ولی خیلیها توانستهاند با راه انداختن یک کار جدید برای مدتی کوتاه، شرایط خود را بهبود ببخشند.»
او درباره تجربه خود میگوید: «من توانستم برای مدتی در رشته خودم بهصورت خصوصی درس بدهم. دوستانی بودند که به من لطف داشتند و مدتی بعد از آزادی توانستم روی پایم بایستم. اگر آنکار را نکرده بودم، پول کافی برای ادامه زندگی نداشتم و ممکن بود سرنوشت دیگری پیدا کنم.»
او درباره تجربههای دیگرانی مانند سپیده قلیان، هستی امیری و نوشین جعفری نیز میگوید: «کار این عزیزان از تابآوری فراتر است. آنها دغدغهشان برای حقوق شهروندانی که به ناحق یا تحت تاثیر سیاستهای تبعیضآمیز حکومت در زندان هستند را، در قالب یک کسبوکار ریختهاند و دارند برای منفعت و خیر عمومی کار میکنند.»
اشاره این زندانی سیاسی سابق به این امر است که این سه زن کنشگر، عواید فروش از محصولات چرمی ساخته شده را به تولیدکنندگان آن میدهند و در واقع علاوهبر تلاش برای دوام آوردن خود، با بهکار گرفتن سرمایه اجتماعی و تجربه خود، برای زنان دیگری که در زندان به درآمد نیاز دارند، ایجاد شغل کردهاند.
حمایت از فعالان وظیفه اجتماعی است
تقی رحمانی نیز ضمن تاکید بر اینکه چنین ابتکاراتی برای قابل تحمل کردن شرایط زندگی قابل تحسین هستند، میگوید: «اما کافی نیستند. ما احتیاج به صندوقهای حمایتی داریم تا کسانیکه اخراج میشوند، برای مدتی حداقلهای معیشتشان تامین شود، یا توسط شرکتهای خصوصی استخدام شوند. من کسانی را میشناسم که بهخاطر ننوشتن یک سری از مقالات، از کار معلق شدند. وظیفه ما این است که اینها را حمایت کنیم.»
آقای رحمانی میافزاید: «ما باید راههای بدیل پیدا کنیم. تخصصهای این افراد باید در بخش خصوصی بهکار گرفته شود تا احساس تحقیر نکنند. باید کاری کرد که هیچ فعالی به این وضع نیفتد. فراموش نکنیم که او صلاحیت داشته، ولی بهخاطر مقاومتش محروم شده است. هرچند با راهحل موقت، ولی باید راهی برای حمایت از این افراد پیدا کرد.»
او در پایان نیز تاکید میکند: «با حکومتی مواجه هستیم که در همه امور مردم دخالت میکنند و باید همدیگر را پیدا کنیم. مشکل ما ایرانیان این است که نمیتوانیم کار جمعی کنیم. باید در این زمینه همیاری کرد تا راهحل دائمی که برقراری شرایطی است که کسی در آن بابت ابراز عقیده از کار بیکار نمیشود، در جامعه ایران مستقر شود.»
رقیه رضایی
ایران وایر