مژگان ایلانلو، کارگردان و مستندساز ایرانی در اینستاگرام جزئیاتی درباره بازداشت اخیرش توسط نیروهای امنیتی ارائه کرده است.
او گفته پس از بازگشت از یک سفر با او تماس گرفته شده و به او گفتهاند: «بیا چند سوال کوچک بپرسیم و برو.»
او بازجوها را «سه مرد جوان غول پیکر » توصیف کرده که «سوالهای پیاپی و رگباری و ضد و نقیض و ردیف مسلسل وار اتهامها» از او پرسیده بودند.
با به دراز کشیدن این بازجویی، خانم ایلانلو به آنها گفته نمایش فیلم دارد اما با تهدید «دستبند را پرت کردند روی میز و گفتند ببریدش بازداشتگاه انفرادی وزرا…تاحالش جا بیاید.»
او سپس به بازداشتگاه وزرا منتقل شده که در آنجا زنان دیگری را هم دیده است.
این کارگردان گفته: «فردایش تا عصر دوباره بازجویی و دادگاه و قاضی و دادسرا و اوین و دستبند و مامور و آخرش اینکه: حواسمان به تو هست تو را رصد می کنیم…همه جا و همه زمان.»
مژگان ایلانلو، نویسنده، مستندساز و عضو انجمن صنفی کارگردانان سینمای مستند ۲۵ مهر بازداشت شده بود که بعدا آزاد شد.
در پی کشته شدن مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، او تصاویری از خود بدون حجاب اجباری را در خیابان و اماکن عمومی در حساب کاربری خود در اینستاگرام منتشر کرد.
خانم ایلانلو پس از آزادی از زندان هم تصویر بدون حجابی از خود در برابر زندان اوین منتشر کرده بود.
برای من شب نجوا با روح مهسای عزیزم بود
متن کامل پست ایستاگرمی مژگان ایلانلو: از سفر برگشته بودم از یک سفر فشرده و سخت که زنگ زدند بیا چند سوال کوچک بپرسیم و برو ،از همان وسط خیابان موتور گرفتم و رفتم خسته و گرسنه و بی حال با سردردی هولناک ،
سه مرد جوان غول پیکر و قبراق و سرحالی که آنقدر کباب و جوجه و شیر و عسل و میوه و ویتامین نوش جان کرده بودند که بر روی صندلی هایشان جا نمی شدند ، بازجویی ام کردند ،با سوال های پیاپی و رگباری و ضد و نقیض و ردیف مسلسل وار اتهامها ،
خدا خیر دهد به آن خانوم مهربانی که آنجا بود و وقتی گلویم خشک می شد و دهانم پر می شد از زهر و از فرط،تلخی نمی توانستم کلمه ای بگویم ، یک قلپ آب می ریخت توی لیوان یکبار مصرف روی میز فقط همانقدر که گلویم تر شود.
چند ساعت طول کشید ؟!! فقط می دانم که از نفس افتادند و شب شد.
گفتم نمایش فیلم دارم الان یک جماعتی منتظر من هستند دیر بروم همه جا خبرش می پیچد، خودتان دارید بحران درست می کنید،، پوزخند زدند و تحقیر کردند و دستبند را پرت کردند روی میز و گفتند ببریدش بازداشتگاه انفرادی وزرا…تاحالش جا بیاید..( و لحن صدا و بدنشان را مخوف کردند که مثلا بترسم )
خنده ام گرفت ، گفتم من همه بازداشتگاه ها را رفته بودم الا وزرا …به حق جاهای نرفته امشب حاجتم را خواهم گرفت ..
و چه تجربه عجیبی بود ،بودن در میان زنان نازنینی که به اتهام کارگری جنسی بازداشت شده بودند ،چه داستانهای نابی پیدا کردم ، چه زنانی …چه رنجهایی ..چه قصه هایی …روزی خواهم نوشت از شب وزرا.
و البته شب وزرا برای من شب نجوا با روح مهسای عزیزم بود
فردایش تا عصر دوباره بازجویی و دادگاه و قاضی و دادسرا و اوین و دستبند و مامور و آخرش اینکه : حواسمان به تو هست تو را رصد می کنیم…همه جا و همه زمان
آخرش اینکه تلویزیون همان شب سریالی پخش می کند که بازپرس کارکشته اش دارد با عملیات پیچیده پلیسی و کار آگاهی رد پول های اختلاس گران را رصد می کند و یک صحنه اسم من هم هست ، سند منتشر کردند :
شصت میلیون تومان از موسسه رسانه های تصویری برای ساخت مستند بلند ” معنای زندگی از نگاه دکتر موحد ” پول دریافت کرده ام و فیلم ساخته ام وبعد هم این فیلم از خود پلت فرم های جمهوری اسلامی پخش شده
( لطفا خودتان برای این قسمت یک موزیک متن انتخاب کنید ،حیف است سکانس مهیج ،موزیک نداشته باشد )
آدم نمی داند ، بخندد ، گریه کند ، از اینهمه حجم بصیرت و دانایی و تدبیر و درایت که در حضرات موج می زند …
تقصیر خودشان نیست ..آنهمه مرغ و گوشت و میوه و عسل و سرشیری که نوش جان می کنند ..یک جایی در کار مغزشان اخلال ایجاد می کند .
آخرین روز مرداد ۴۰۲