ساخته تازه استفی نیدرزل، کارگردان آلمانی، با نام «هفت زمستان در تهران» سند تکاندهندهای است از اعدام یک دختر ۱۹ ساله – بخوانید جنایت حکومتی- که در برابر یک مامور امنیتی که قصد تجاوز به او را داشت، از خود دفاع کرده بود. (فیلم زیر)
این مستند روایتگر داستان ریحانه جباری است که در ۳ آبان ۱۳۹۳ (۲۵ اکتبر) اعدام شد؛ دختری با یک زندگی عادی که دست بر قضا با یک مامور امنیتی که خود را جراح پلاستیک معرفی میکند آشنا میشود و برای طراحی داخلی مطب او به جایی میرود که ظاهرا محل کار او است. این سرآغاز داستان تکاندهندهای است که فیلم در روایت آن موفق است و بهراحتی تماشاگر را با خود همراه میکند.
فیلم ترکیبی است از نامههای این دختر- که زر امیرابراهیمی با صدایی تاثیرگذار آنها را به شکل گفتار روی متن میخواند- به همراه تصاویر ویدیویی خانگی و مصاحبه با افراد خانواده جباری (به اضافه وکیل او و همینطور یکی از همبندیهایش) که بهدقت در کنار هم چیده شدهاند و روایتی منسجم را شکل میدهند.
فیلم مملو از نکات ظریف و گویایی است که ناعادلانه بودن حکم را با تماشاگرش در میان میگذارد. وکیل او به روابط مقتول و امنیتی بودن او اشاره دارد و مادر ریحانه – شعله پاکروان- به نکات ظریف حیرتانگیزی اشاره میکند؛ ازجمله اینکه پس از چندینبار جستوجوی خانه به دست ماموران امنیتی، بازجوی پرونده- به نام شاملو- ناگهان تظاهر میکند که غلاف چاقو را زیر تخت ریحانه پیدا کرده است تا بدین ترتیب عمدی بودن قتل را بهراحتی ثابت کند.
ریحانه در نامهها از اتاق شکنجهای میگوید که در آن با ضربهای «پوستش را میشکافند» تا اعتراف کند. روایت او از زنان همبندش-معتادها و زنان تن فروش- که بر زخمش مرهم میگذارند و دیدش را تغییر میدهند، از لحظههای انسانی جذاب فیلم است.
روایت افراد خانواده هر یک گرهای ظریف از ماجرا را میگشاید: پدر تعریف میکند که پس از اولین بازجویی در کلانتری، ریحانه در گوشش گفته است: «اینها میخواهند سیاسیاش کنند» و پس از آن به تهدید بازجو برای رسیدن به اعتراف میرسیم که در کنار دختر ۱۴،۱۵ سالهای که از سقف آویزان کردهاند، به ریحانه گفته میشود که با خواهر ۱۴ سالهاش چنین خواهند کرد و به همین دلیل ریحانه به اعتراف به هر آنچه آنها میخواهند مجبور میشود.