الهه توکلیان در گفتگو با «لیبرو»: اینکه من موفق به ترک ایران شدم، وظیفه‌ای را روی دوش من گذاشته تا سندی از رنج مردم کشورم باشم

By | ۱۴۰۲-۰۸-۲۷

– عکس اینستاگرام او با گلی که چشم زخمی را پوشانده، در دنیا دست به دست می‌شود و به عنوان تصویری از وضعیت غمناک زنان ایرانی، مورد توجه رسانه‌ها قرار می‌گیرد. کشور ایتالیا به او پناهندگی سیاسی اعطا کرده و همچنین از وی برای شرکت در مراسم اهدای جایزه صلح نوبل در ماه دسامبر ۲۰۲۳ در اسلو دعوت شده است.
– «دو پسر مورد اصابت قرار گرفتند. من برای کمک به آنها نزدیک شدم، در همان لحظه سرم را بلند کردم و به وضوح دیدم که یک پاسدار به سمت من نشانه گرفته. تصور نمی‌کردم که شلیک کند، پسر و دختر دوقلوی نه ساله‌ام در کنارم بودند. صدای شلیک را شنیدم و بلافاصله زمین خوردم، برای ده ثانیه فقط سیاهی می‌دیدم و سرخی خون.» – «همانطور که می‌دانیم بسیاری از مردان از همان لحظه اول انقلاب از ما حمایت کردند و توسط رژیم کشته یا زندانی شدند و این نشانه همدلی زنان و مردان در جامعه ایران است. در کنار: زن، زندگی، آزادی، شعار دیگر این انقلاب مرد، میهن، آبادی است.»

در پاییز سال گذشته، جمهوری اسلامی در حالی که زیر بار انزوای بین‌المللی و بحران اقتصادی قرار داشت، به شدت از موج یک انقلاب ضربه خورد. موجی که در پی دستگیری و قتل مهسا امینی آغاز شد. ایران با فریاد «زن، زندگی، آزادی» شعله‌ور شد و نور انقلاب به سرعت بر چهره‌های پوشیده، بر نگاه‌های شکسته و رویاهای از دست رفته نسل جوانی تابید که هفتاد و پنج درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دهند.

مشهد دومین شهر بزرگ ایران پس از تهران است که در شمال شرق کشور در نزدیکی مرز افغانستان طالبان‌زده قرار دارد و مذهبی‌ها آن را مکانی مقدس می‌دانند زیرا میزبان آرامگاه امام هشتم شیعیان است. با وجود این در قیام سال گذشته، در مشهد و در تمام استان خراسان، هزاران نفر با شعار «مرگ بر خامنه‌ای» و فریاد زدن نام پادشاهان پهلوی، به خیابان‌ها آمدند و خواستار پایان جمهوری اسلامی شدند.

در ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۲ در جریان یک تظاهرات، شبه‌نظامیان رژیم، یعنی سپاه منفور پاسداران، دستور تیراندازی بی‌رحمانه به جمعیت را به اجرا گذاشت: چشم‌ها و اندام‌های تناسلی تظاهرکنندگان هدف اصلی شلیک‌ها بودند. در میان تظاهرکنندگان، الهه توکلیان، زن جوان، مادر دو فرزند و ساکن شهر کوچک اسفراین دیده می‌شود که تا آن زمان هیچ علاقه‌ای به سیاست  نداشت.

با نشانه‌گیری دقیق اما دردناکی، گلوله‌ای درست به صورتش شلیک می‌شود و چشم راستش از بین می‌رود. این زن جوان تنها به این دلیل زنده می‌ماند که گلوله پلاستیکی از ناحیه چشم جلوتر نمی‌رود. از آن شب، رویدادها سرعت می‌گیرند از جمله خروج وی از ایران به مقصد ترکیه، جایی که یک روزنامه‌نگار ایتالیایی به نام روبرتا ری به او کمک می‌کند. وی الهه را ابتدا به میلان و سپس به رم می‌برد تا روند پیچیده درمانش را آغاز کند. جراحان ایتالیایی بطور معجزه آسایی موفق به کاشت پروتزی تقریباً مشابه چشم از دست رفته بدون مخدوش کردن بافت‌های ظریف چشم می‌شوند.

در دوران بستری بودنش در بیمارستان، ماموران مخفی جمهوری اسلامی تحت پوشش دیپلمات‌های کنسولگری تلاش بی‌نتیجه‌ای می‌کنند تا اوضاع را تحت کنترل داشته باشند. به سرعت، زخم‌ صورت الهه به نمادی در برابر نفرت و سرکوب تبدیل می‌شود. عکس اینستاگرام او با گلی که چشم زخمی را پوشانده، در دنیا دست به دست می‌شود و به عنوان تصویری از وضعیت غمناک زنان ایرانی، مورد توجه رسانه‌ها قرار می‌گیرد.

کشور ایتالیا به او پناهندگی سیاسی اعطا کرده و همچنین از وی برای شرکت در مراسم اهدای جایزه صلح نوبل در ماه دسامبر ۲۰۲۳ در اسلو دعوت شده است.

-چه چیزی تو را برای شرکت در خیزش انقلابی به خیابان کشاند و از آن لحظات پر التهاب چه خاطره‌ای داری؟

-من پنج روز پس از مرگ مهسا امینی از آن فاجعه مطلع شدم، به شدت در هم کوبیده شدم و به همین دلیل تصمیم گرفتم در یکی از تظاهرات‌هایی که در سراسر کشور برگزار می‌شد شرکت کنم تا من نیز از رژیم آیت‌الله‌ها بخواهم که خشونت علیه زنان را متوقف کند. عصر آن روز در اسفراین مردم زیادی برای تظاهرات مسالمت‌آمیز در میدان اصلی شهر تجمع کرده بودند. ده دقیقه بعد اعضای سپاه پاسداران شروع به تیراندازی به سمت ما کردند. ابتدا دو پسر مورد اصابت قرار گرفتند. من برای کمک به آنها نزدیک شدم، در همان لحظه سرم را بلند کردم و به وضوح دیدم که یک پاسدار به سمت من نشانه گرفته. تصور نمی‌کردم که شلیک کند، پسر و دختر دوقلوی نه ساله‌ام در کنارم بودند. صدای شلیک را شنیدم و بلافاصله زمین خوردم، برای ده ثانیه فقط سیاهی می‌دیدم و سرخی خون.

شما می‌توانید تمام گل‌ها را بچینید، اما از آمدن بهار، نمی‌توانید جلوگیری کنید.”
چشمم هدف گرفتی اما قلبم هنوز میتپه

-بعد چه اتفاقی افتاد؟

-تعدادی پلیس لباس‌شخصی سعی کردند مرا با خودشان ببرند اما جمعیت مانع شد. من به لطف شجاعت تعدادی از شهروندان انقلابی که مرا سوار ماشین‌شان کردند موفق به رسیدن به نزدیکترین بیمارستان شدم. در آنجا دکتر کشیک به من گفت که نمی‌تواند کاری برایم انجام دهد چون یک مورد سیاسی شده‌ام و به همین دلیل در راهرو بیمارستان ماندم و کمی‌ بعد از هوش رفتم. در نهایت پدرم با هزینه گزافی مرا به مرکز دیگری منتقل کرد و در مدت سه هفته سه بار تحت عمل جراحی قرار گرفتم. ویدئوهای من در شبکه‌های اجتماعی و کانال‌های مخالف رژیم پخش شدند و از آن لحظه همه چیز تغییر کرد. از دانشگاه محل تحصیل‌ام و از شرکتی که در آن کار می‌کردم اخراج شدم. در آن اوضاع فردی مدارک شناسایی‌ام را دزدید. در ماه‌های مهر و آبان ۱۴۰۱ فشار انقلاب در ایران همچنان بالا می‌رفت و من قصد کنار کشیدن نداشتم و با چشم‌بند به تظاهرات برگشتم.

-چطور به ایتالیا رسیدی؟

-متأسفانه در ایران به عنوان یکی از قربانیان سرکوب رژیم شناخته می‌شدم، هربار که به خیابان می‌رفتم چشم‌بند روی صورتم به مردم یادآوری می‌کرد با من و بچه‌های دیگر شبیه من چه کردند. یک روز تلفنم زنگ خورد، فردی گفت که مدارکم را پیدا کرده‌ که بطور عجیبی هفته‌ها قبل گم شده بودند. برای بازگرداندن مدارک از من خواست که به آرامستانی در حومه مشهد بروم. فهمیدم که برای نجات جانم و به خطر نینداختن زندگی خانواده‌ام دیگر نمی‌توانم در کشورم بمانم. از طریق اشکان خطیبی بازیگر مخالف رژیم با یک ایتالیایی به نام میکله مارلی ارتباط برقرار کردم و او هم مرا با روبرتا ری، روزنامه‌نگار، آشنا کرد. قبل از اینکه قاضی‌های رژیم پاسپورتم را باطل کنند، روبرتا موفق شد برای من یک ویزای درمانی در خارج کشور بگیرد که با آن ابتدا به استانبول و سپس به میلان رسیدم. به لطف نظام بهداشت و درمان ایتالیا، در بیمارستان سان رافائله تحت عمل جراحی قرار گرفتم و بجای چشم ازدست‌رفته‌ام، پروتزی مشابه چشم اصلی قرار دادند. جراحان ایتالیایی در حین عمل با تعجب متوجه شدند که در عمل‌های قبلی در ایران گلوله از چشم خارج نشده. من تا پایان عمر از کادر پزشکی و درمانی ایتالیا که با آغوش باز از من استقبال کردند و با وجود موانع زبانی، با محبت از من در تمام مدت بستری بودنم در بیمارستان مراقبت کردند، عمیقا سپاسگزار خواهم بود. زنجیره همبستگی‌ای که ایتالیا با آن از من محافظت کرد، از جمله اهدای پاسپورت پناهندگی سیاسی در زمان بسیار کوتاه، باعث افتخار است و هر روز مرا تحت تاثیر قرار می‌دهد.

-از تصمیمی‌ که آن روز برای شرکت در تظاهرات گرفتی پشیمان نیستی؟

-به هیچ وجه! تا وقتی که در ایران بودم، حتی پس از مجروح شدن، با وجود جراحت چشم و گاز اشک‌آور و سرکوب توسط دستگاه امنیتی رژیم، به شرکت در تظاهرات ادامه دادم. بسیاری از ایرانیان هستند که جان خود را از دست داده اند (بیش از ۶۰۰ نفر در ماه‌های اول خیزش کشته شدند) یا مانند من چشمان خود را از دست داده‌اند. اکثر آنها نتوانستند از ایران خارج شوند، بنابراین وظیفه من اینست که صدای آنها را اینجا در دنیای آزاد به گوش همه برسانم.

-چند هفته دیگر یک رویداد بسیار مهم در انتظار شماست!

-هیجان‌زده‌ام و افتخار بسیار بزرگی است که به عنوان یکی از نمادهای این انقلاب به مراسم اهدای جایزه صلح نوبل دعوت شده‌ام. انقلاب ما برای دفاع از آزادی است و از این رو به همه جهان مربوط است. اینکه من موفق به ترک ایران شدم، وظیفه‌ای را روی دوش من گذاشته تا با چهره و داستان شخصی‌ام سندی باشم از رنجی که بسیاری از مردم کشورم هر روزه تجربه می‌کنند.

-در استان شما، خراسان، آرامگاه فردوسی قرار دارد. شاعری که سراینده حماسه ملی ایرانیان، شاهنامه، است و برای ایرانیان سکولار بسیار گرامی و محترم است. آیا نمادهای تمدن ایرانی پیش از اسلام در مقابل اقدامات تخریبی رژیم اسلامی دوام می‌آورند؟

-در ایران یک زن متحجر از زیر چادر می‌گوید: «ایران فقط متعلق به اسلام شیعه است». ما در عوض فکر می‌کنیم که ایران متعلق به همه ماست، متعلق به مردم‌اش است. این آگاهی در میان جوانان بسیار افزایش یافته. روحیه ملی، میهن‌پرستانه و سکولار زنده است و نمادهای فرهنگ باستانی ما که متعلق به پیش از فتح ایران توسط اعراب در قرن هفتم میلادی‌اند، بسیار مورد علاقه و احترام مردمی‌ قرار دارند که از تاریخ ما آگاهند و می‌دانند که گذشته ما بسیار غنی‌تر است.

-چه آینده ای برای ایران متصور هستی؟

-پس از اینهمه خشونت، اقتصاد در حال فروپاشی است، مردم خسته شده‌اند. ما چهل و چهار سال است که منتظر سقوط این رژیم بوده‌ایم و من مطمئن هستم که این سقوط با اتحاد مردم به زودی فرا خواهد رسید. حمایت از جمهوری اسلامی در ایران همواره رو به کاهش است و از ۲۰ درصد فراتر نمی‌رود. پس از سال ۲۰۰۹ و جنبش سبز، سرکوب تشدید شد و به همین دلیل مردم به تنهایی و با دست خالی قادر به تغییر وضعیت نیستند. یک امید می‌تواند این باشد که فشار بر حکومت ایران از سوی جهان غرب افزایش یابد تا اقدامات جنایتکارانه آن را فلج کند و به ایرانیان فرصتی را برای شروع گذار مسالمت‌آمیز به سمت یک سیستم لیبرال و دموکراتیک بدهد.

-اکنون که در یک کشور آزاد زندگی می‌کنی، چگونه به مبارزه ات ادامه خواهی داد؟

از مرگ خودت نترس، هرگز آن را نخواهی دید،
از مرگ شرفت بترس، هر روز آن را خواهی دید.
چشمم_هدف_گرفتی_اما_قلبم_هنوز_میتپه

-من سی و سه سال دارم. انگیزه بسیاری دارم که می‌خواهم برای آزادی مردمم اختصاص دهم، به امید اینکه بتوانم به زودی دوباره فرزندانم را در آغوش بگیرم. شروع کردم به نوشتن کتابی تا داستانم را تعریف کنم. در برنامه‌های تلویزیونی شرکت می‌کنم، مصاحبه می‌کنم. به زودی در مراسم جایزه صلح نوبل در نروژ خواهم بود.

-بسیاری  انقلاب ایران را یک جنبش زنانه توصیف می‌کنند. آیا این موضوعی است که فقط زنان را درگیر می‌کند؟

-قطعا نه. همانطور که می‌دانیم بسیاری از مردان از همان لحظه اول انقلاب از ما حمایت کردند و توسط رژیم کشته یا زندانی شدند و این نشانه همدلی زنان و مردان در جامعه ایران است. در کنار: زن، زندگی، آزادی، شعار دیگر این انقلاب مرد، میهن، آبادی است.

-اگر بتوانی به نخست وزیر ایتالیا پیامی‌ بفرستی، چه می‌گویی؟

-به نظر من بسیار مهم است که یک زن رئیس دولت شماست و می‌خواهم از داستان او الهام بگیرم. من می‌دانم که دیپلماسی بین‌المللی معیارهای خاصی را تحمیل می‌کند، اما برای من افتخار بزرگی است که بتوانم او را ملاقات کنم تا از او بخواهم که از زنان و همه ایرانیانی که توسط رژیم ملاها به گروگان گرفته شده‌اند حمایت کند.

-زنانی که بیشتر از همه آنها را تحسین می‌کنی و اثری ملموس در جامعه ایرانی از خود بجا گذاشته اند، چه کسانی هستند؟

-مطمئناً چندین زن به ذهنم می‌آیند، مانند مریم میرزاخانی ریاضیدان، یا کتایون ریاحی بازیگر. اما کسی که بطور ویژه‌ای به او فکر می‌کنم شهبانو فرح پهلوی است، به خاطر اقدامات بزرگش در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و حقوق زنان. او امروز بسیار مورد احترام است و اکثریت مردم او را مادر ملت ایران می‌دانند.

*منبع: لیبرو
*ترجمه و تنظیم: انجمن ایران- ایتالیا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *