در ایرانی که تحت مناسبات گذشتهی قرون وسطایی اداره میشود اما حقوق کودک و بزرگسال زیر پا گذاشته شده و قوانین در حقوق مدنی و جزا اساسا بویی از جهان مدرن و تحولات نوین نبرده است. وقتی حقوق انسانِ شهروند در مرکز سیستم سیاسی و حقوقی قرار ندارد، مشکلات اجتماعی و فرهنگی که به عنوان «ناهنجاری» طبقهبندی میشوند، نه تنها کاهش نمییابند بلکه مرتب بازتولید میشوند.
بر این مجموعه میبایست فشارهای تحمیلی و مزاحمتهای روزانهی انواع مأموران محسوس و نامحسوس رژیم را در کوچه و خیابان و مدارس و دانشگاه و محل کار نیز اضافه کرد. مسائل اقتصادی، از بیکاری و بیمسکنی تا گرانی نجومی نیازهای ضروری، بخش مهم دیگری از این شرایط غیرانسانی است که با هیچ تصویری از زیباییهای ایران و شماری از زنان بیحجاب در شهرهای مختلف و محلات خوشنشین نمیتوان آن را لاپوشانی کرد.
در این میان نه تنها «خودکشی» به عنوان راه رهایی فردی از مشکلات خارج از شرایط روحی و جسمی بزرگسالان، بلکه خودکشی کودکان نیز سالهاست در ایران به یک معضل غمانگیز و هشداردهنده تبدیل شده است.
داشتن این توقع از جمهوری اسلامی که به مقابله با این مشکل بپردازد بیهوده است چرا که خودش عامل اصلی مرگ و میر مستقیم و غیرمستقیم در ایران و همچنین قاتل کودکان و جوانانی است که اتفاقا با شور زندگی و برای زندگی به اعتراض علیه رژیم میپردازند. به همین دلیل خودکشی یسنا ۱۲ ساله در یاسوج که با خط کودکانهاش نوشته «از زندگی سیرم» و در نبودنش نیز نگران خواهر کوچکش است، و یا دهها مورد دیگر از خودکشی کودکان، اساسا برای حکومت اهمیتی ندارد!
کودکان اما معروف است که آیندهی هر کشوری هستند. وقتی خود حکومت عامل و مولد چنین وضعیتی است، جامعهی ایران که با هر اعتراضی با سرکوب وحشیانه و مرگبار روبرو میشود چه میتواند بکند تا این گذشتهی از گورِ قرون برآمده، آیندهاش را نکُشد. آنهم در حالی که تا کنون نیز طی چهار دهه گذشته، آیندهی دو نسل را تباه کرده است! مسئولیت خودکشیهایی که معلول شرایط سیاسی و اقتصادی هستند، با کیست جز آنکه علت آنست؟!
خودکشی پدیدهای بشری و جهانیست؛ همیشه بوده و باز هم خواهد بود. اما وقتی زیاد میشود و سن خودکشی به کودکان ده یازده ساله میرسد، باید زنگ خطر را برای همه به صدا درآورده باشد. پیامدهای مرگبار جمهوری اسلامی بیش از همه گریبان ایرانیان را از همه نظر گرفته و هرچه این شرایط استمرار پیدا میکند، آیندهی کشور با ابهام بیشتری روبرو میشود. آیندهای که کودکان امروز، خود را سازندگان آن نمیبینند. درست همانطور که کودکان دهه شصت و هفتاد و هشتاد خورشیدی، سازندگان آیندهی کشور، امروز، نبودند!
الاهه بقراط
کیهان لندن