نویسنده و کارگردان: وحید پوراستاد
انیماتور و گرافیست: شبنم میری
تدوینگر: امیرعلی وفاییفخر
تدوین صدا: شهرام ابراهیمی
زمان مستند: ۵۳:۲۳ دقیقه
جمهوری اسلامی ما را وارد «دنیای اورولی» کرد؛ همان ویرانشهری که جورج اورول، نویسنده و روزنامهنگار انگلیسی، در کتاب «۱۹۸۴» آن را پیشبینی کرده بود.
اگر شهروندان دنیای اورولی تنها در دنیای یک رمان بودند، شهروندان ایرانی در دنیای عینی و واقعی تمام ویژگی دنیای اورولی را زندگی میکنند.
در سال ۱۳۵۷، وقتی نظام ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در ایران فروپاشید، حکومت جمهوری اسلامی با ماهیتی کاملاً متفاوت روی کار آمد. حاکمان اسلامی جدید میخواستند با عقاید و افکارشان در نظام جدید به «انسان»ها شکل جدیدی بدهند.
حکومت ایدئولوژیک اسلامی «زبان» و ادبیات جدیدی داشت؛ با این «زبان انقلاب» تغییرات ساختاری در زندگی مردم ایران ایجاد کرد و همه چیز را همانند «دنیای اورولی» تغییر داد.
اگر «ناظر کبیر» یا «برادر بزرگ» در دنیای تمامیتخواه اورولی تلاش میکرد انسانها را با کمک «گفتار جدید، پلیس اندیشه، مهار واقعیت، دوگانهباوری و وزارت حقیقت» شکل جدیدی بدهد، حاکمان جمهوری اسلامی نیز از همان ابتدا با «زبان انقلاب» معنای کلمات را تغییر دادند؛ واژههای جدید وارد ادبیات سیاسی جامعه کردند و تاریخ و فرهنگ گذشته را محو کردند، زیرا آنچه برای آنها حقیقت بود، گذشته نبود؛ «امروز»ی بود که خودشان تولید میکردند.
حاکمان اسلامی «حقیقت» را همانند «دنیای اورولی» فقط نزد خود میدانستند و غیر از آن را «جرم اندیشه»؛ جرمی که باید توسط «پلیس فکر» کنترل میشد تا هیچ واژهای در تضاد با زبان انقلاب و ایدئولوژی حاکم به کار برده نشود.
بر همین مبنا، روند تغییر در نامها، اسامی، فرهنگ، زبان، تاریخ و… در جمهوری اسلامی نیز روزبهروز ادامه پیدا کرد و صدها کلمه و نهاد ایدئولوژیک جایگزین شد. همانند حکومت تمامیتخواهی که جورج اورول در کتاب «۱۹۸۴» ترسیم کرده بود:
حکومتی که تحت نظارت «ناظر کبیر» معتقد بود گذشته از همین دیروز به عقب منسوخ شده و اگر گذشته هم در جایی حیات داشته، در معدود اشیای جامدی است که اسمی بر آنها نیست. مردمی که نباید از سالهای پیش از انقلاب چیزی بدانند. چون هر سندی اگر بود، جعل شده بود؛ هر کتابی بازنویسی شده و هر تصویری دوباره نقاشی شده بود؛ حتی هر مجسمه و خیابان و عمارتی اسم جدید گرفته و هر تاریخی عوض شده بود و این روند روزبهروز و لحظهبهلحظه ادامه مییافت. چرا که در دنیای اورولی تاریخ متوقف شده بود.
حاکمان جمهوری اسلامی بعدتر و پس از حذف مخالفان و تغییر و توقف تاریخ و حقیقت، باز هم به واژهٔ جدید در «زبان انقلاب» نیاز داشتند تا با آن منتقدان را سرکوب و یا کنترل کنند؛ بنابراین با واژهٔ «تبلیغ علیه نظام» به میدان آمدند.
آنها «تبلیغ علیه نظام» را جرمانگاری کردند و از آن روز به بعد صدها پرونده برای منتقدان تشکیل دادند و برخی با همین اتهام بازداشت و محاکمه و زندانی شدند و البته بر مبنای همین اتهام، سادهترین نقدها خط قرمز شد.
برای مثال:
- نباید گفت در جمهوری اسلامی آزادی وجود ندارد؛ یا القای وجود جو خفقان و سانسور در نظام اسلامی تبلیغ علیه نظام است.
- شرکت در هرگونه تجمع صنفی و یا اعتراض خیابانی و دادن شعار علیه حکومت با پروندهای امنیتی-قضایی مواجه میشود که حداقل اتهامش «تبلیغ علیه نظام» و مجازاتش یک سال زندان است.
- مخالفت با حجاب اجباری و نقد آن میتواند تبلیغ علیه نظام باشد.
- یا نباید حکومت جمهوری اسلامی را با حکومتهای استبدادی مقایسه کرد.
شهروندان حالا میفهمیدند بیان برخی کلمات و عبارات و استفاده از آنها میتواند زندگیشان را تغییر دهد؛ دایرهای از کلمات و عباراتی که جمهوری اسلامی دور آن خط قرمز کشیده بود و کمترین برخورد حکومت با آن پروندهسازی و زندان منتقدان بود.
کلمات و عباراتی همانند:
سانسور؛ جو خفقان؛ انتخابات فرمایشی؛ نظام استبدادی و ناقض آزادیهای مشروع؛ فساد سیستماتیک در کشور؛ قوانین زنستیز در جمهوری اسلامی؛ حجاب اجباری؛ اعدامهای خارج از موازین قانونی و انسانی؛ فضای سرکوب و اختناق؛ نه به جمهوری اسلامی و…
جمهوری اسلامی هر چقدر بر روی واژههای منتقدان حساس بود، از سوی دیگر در هر دوره و زمانی خودش مسیر و خط منتقدان را با تولید کلمه مشخص میکرد.
با نمونههایی همانند:
ضدانقلاب؛ طاغوتی؛ لیبرال؛ کاخنشین؛ مرفهین بیدرد؛ منافق؛ شبیخون فرهنگی؛ فتنهگر؛ برانداز؛ گشت ارشاد؛ غیرولایی؛ غیرخودی؛ بیبصیرت؛ فرهنگ عفاف؛ نظارت استصوابی؛ نفوذی؛ جریان ضد ولایت فقیه؛ جریان انحرافی؛ سیاهنمایی؛ خالصسازی و…
در رمان «۱۹۸۴» نیز انسانها به دو دستهٔ حاکم و محکوم تقسیم میشوند؛ یک درصد جامعه انسانهای حاکم هستند و همه چیز تحت کنترل و مراقبت آنان قرار دارد. مردم جامعه هر لحظه از سوی «برادر بزرگ» یا «ناظر کبیر» به وسیله صفحات تلویزیون یا تلهاسکرین کنترل میشوند؛ کنترلی برای مهار واقعیت؛ کنترلی که بخش دیگری از آن نیز با بیمعنا کردن نظاممند «زبان» صورت میگیرد. هدف نظام «حذف واژگان، عقاید و احساسات» است و «واقعیت» دشمن اصلی آن.
زیرا حاکمان دنیای اورولی معتقدند که «هرکس گذشته را زیر نگین داشته باشد، زمام آینده را در دست میگیرد. هر کس حال را زیر نگین داشته باشد، زمام گذشته را در دست میگیرد».
حاکمان جمهوری اسلامی نیز چنین نگاهی داشته و دارند، که باید زمام گذشته و آینده را در دست بگیرند. بنابراین، علاوه بر «زبان انقلاب»، دست به تأسیس نهادهای جدیدی هم بر اساس ایدئولوژی خود زدند تا در سایهٔ آنها فکر و عقیدهٔ شهروندان را نیز کنترل کند.
دادگاه انقلاب اسلامی؛ کمیته انقلاب اسلامی؛ شورای نگهبان؛ سازمان بسیج؛ ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی؛ شورای سیاستگذاری ائمه جمعه؛ سازمان تبلیغات اسلامی؛ هیئت مرکزی گزینش؛ شورای عالی فضای مجازی و .. تنها نمونههایی از این نهادهای کنترلگر و ایدئولوژیک هستند.
جمهوری اسلامی با اتهام «تبلیغ علیه نظام» در سایهٔ خطقرمزهای نوشته و نانوشتهای که ترسیم کرده، حتی بر روی «اشارات و ارجاعات» منتقدان انگشت میگذارد. بهویژه اینکه اگر این اشارات به سمت «رأس نظام» یا «رهبر جمهوری اسلامی» باشد.
در مستند «تبلیغ علیه نظام مقدس» یکی از متهمانی که برایش پرونده قضایی-امنیتی ساخته شده، میگوید: «وقتی از “نظام” صحبت میشود، در واقع اسم مستعاری است برای رهبری. وقتی میگویند نظام این را خواسته و یا این خواست نظام بوده، یعنی خواستهٔ رهبر جمهوری اسلامی این است.»
در بسیاری از احکام دادگاهها در کنار اتهام «تبلیغ علیه نظام» واژهٔ «مقدس» هم گنجانده میشود. متهمان این گونه پروندهها معتقدند در نظامی که حاکمانش آن را «مقدس» میدانند، سرنوشت منتقدان آن معلوم است؛ اگر اعدام نشوند و یا به قتل نرسند، حداقل باید بازداشت و زندان را تحمل کنند.
همچنانکه یکی از متهمان در این مستند توصیف میکند: «تبلیغ علیه نظام یعنی باید خفه شوی! و هر آنچه را حکومت برایت تولید میکند، تو باید بازگو کنی و از دهانت بیرون بیاوری.»