نبردهایی که در فضای مجازی سیاسی در مورد ایران صورت میگیرد، ضربات بزرگی به جنبش آزادیخواهانه ملت ایران وارد کرده است
«دکتر بقبقو تخم میذارهــ وغوغصاحاب یادت نره!» این بیت بندتنبانی از شاعر خوشذوق تودهای، ابوتراب جلی، با اشاره به دکتر مظفر بقایی کرمانی، رهبر حزب زحمتکشان ایران، سروده شد. جلی به رفقای تودهای توصیه میکند که به جلسه سخنرانی بقایی که او را بقبقو میخواندند و کاریکاتورش را مانند مرغ خانگی میکشیدند، بروند و با به صدا در آوردن وغوغصاحاب یا جغجغه شلوغبازی در آورند.
وغوغ صاحاب یکی از سلاحهایی بود که فعالان احزاب گوناگونــ از سومکا گرفته تا حزب دموکرات قوام و حزب تودهــ علیه یکدیگر به کار میبردند. در آن سالها که ایران یک بازار سیاسی داغ داشتــ سال آزادیهای بیحدوحصر، دولتهای بیپول، مردم فقیر و مداخلهگران خارجی، «زدن» رقیبان سیاسی به شکلهای گوناگون رایج بود. روزنامههای تودهای کاریکاتور مصدق را به شکل یک رقاصه شکم در برابر ترومن، رئیسجمهوری آمریکا، با لنگ کمرش که پرچم ایالات متحده بود، عرضه میکردند. از سوی دیگر روزنامههای ضدکمونیست مانند شورش خرس روس را در حالی که پنجههایش را علیه ایران تیز میکند، نشان میدادند.
در آن روزهای سایهروشن رقابت سیاسی کمتر به دشمنی و خشونت کشیده میشد. سلاحهایی که به کار میرفت عبارت بود از سخنرانی، شعر، مقاله و کاریکاتور. حتی زدوخوردها میان پانایرانیستها و تودهایها یا حمله سومکاییها به سفارت مجارستان در تهران، به سرعت و بدن خونریزی و خسارت پایان مییافت.
مبارزان سیاسی از چهره و بدن خود برای تبلیغ مرامشان استفاده میکردند. همه تودهایها سبیل داشتند زیرا استالین، «پدر خلقها»، سبیلو بود. آنان پیراهن سفید میپوشیدند که روی آن علامت جبهه صلحــ زیر هدایت مسکوــ قرار داشت. سومکاییها پیراهن سیاه میپوشیدند و علامت سوواستیکا را به گردن میآویختند. هواداران دکتر مصدق و احمد قوام برعکس کتشلوار اروپایی همراه با کراوات میپوشیدند. در حالی که بقایای زبدگان دوران رضا شاه کبیر گاهگاه با اسموکینگ و کلاه سیلندر در مجامع ظاهر میشدند.
روشهای تخریب رقیبان سیاسی غالبا وارداتی بودند. الگوهای محبوب فعالان سیاسی ایرانی را احزاب بلشویک شوروی و حزب نازی آلمان عرضه میکردند.
در جریان کودتای اکتبر ۱۹۱۷ که انقلاب روسیه را منحرف کرد و بلشویکها را به قدرت رساند، سربازان لنین با حضور پرسروصدا در جلسات احزاب رقیبــ مثلا سوسیالیستهای انقلابی (SR) خود را نیرومندتر از آنچه بودند نشان میدادند. آنتونف جوان که یک موتورسیکلت داشت با ماشین جهنمی خود به گردهمایی رقیبان حزب میرفت و با سروصدای موتور و دود اگزوز عدهای را فراری میداد. (او بعدا مدتی وزیر دفاع شد!)
نازیها که همه کارشان با اعمال زور و خشونت بود، با چماق و پنجهبوکس آمریکایی به گردهمایی سوسیالدموکراتها، کمونیستها و لیبرالها حمله میکردند. در چند مرحله آنان از گاز اشکآور و بمب بودارــ بمبی که بوی بدی میپراکندــ نیز بهره میگرفتند.
فعالان سیاسی ایرانی علاوه بر تقلید از همگنان اروپایی خود، نوآوریهایی نیز داشتند. آنجا که وغوغصاحاب در دسترس نبود، از شیشکی استفاده میکردند تا سخنرانی رقیب را نقطهگذاری کنند. بعضی اوقات سر دادن یک یا دو بیت فکاهی به اتفاق وسیله خوبی بود برای به هم زدن جلسه؛ مثلا زن که جهاز نداره/ این همه ناز نداره!
بلشویکها با تاسیس ادارهای ویژه به نام آجیت پراپ (خلاصه آژیتاسیون یعنی فعالیت و پروپاگاندا یعنی تبلیغات) شلوغبازی را علمی کردند، همانطور که سوسیالیسم را علمی کرده بودند.
کارکنان آجیت پراپ یک دوره آموزشی خاص میگذراندند. نقش آنان که در آغاز در تخریب گردهماییهای رقیب خلاصه میشد، اندکاندک گستردهتر شد. در دوران استالین، کمینترن با استفاده از مدرسه آجیت پراپ عواملی را برای فعالیت در دیگر کشورها نیز تربیت کرد. این عوامل همهجا از جمله در ایران نقشهای گوناگونی داشتند. بعضی آنان عوامل نفوذی در سازمانهای دولتی از جمله ارتش و شهربانی بودند. بعضی دیگر در لباس روزنامهنگاری ظاهر میشدند. چند تن حتی لباس روحانیت به تن میکردند. عدهای دیگر نقش فعالان افراطی ملیگرا، سلطنتطلب و مدافع تشیع را بر عهده میگرفتند.
چسترتون، نویسنده کاتولیک انگلیسی، رمانی درباره نفوذهای سیاسی دارد به نام «مردی که پنجشنبه بود». در این رمان اعضای یک گروه به اصطلاح مخفی آنارشیست دور هم جمع میشوند، با این شک که یکی از آنان عامل نفوذی پلیس است تا روزی که معلوم میشود که… (بهتر است آخرش را فاش نکنم!)
ان.کا.و.د. (سازمان جاسوسی شوروی)ــ بعدها کاگبــ مدرسهای نیز برای تربیت «گنجشکهای سرخ» ترتیب داده بودــ زنان زیبا و جوانی که برای به دام انداختن مردان مخالف رژیم یا دیپلماتهای خارجی به میدان فرستاده میشدند و «تله عسلی» را به کار میانداختند (در جمهوری اسلامی که بسیاری از روشهای کاگب را به کار میبرد، این خانمها را «پرستو» میخوانند).
در سالهای اخیر با کشانده شدن بخشی بزرگ از فعالیتهای سیاسی به فضای مجازی در همه کشورها علوم و هنرهای آجیت پراپ نیز به آن فضا منتقل شده است. ایرانیان که جزو فعالترین اقوام در فضای سیاسیاند، به ناچار با این فضا و عوامل فعال در آن نیز آشنا شدهاند.
این عوامل را میتوان ردهبندی کرد. بدویترین نوع را میتوان به «ساس» ولتر تشبیه کرد. حشرهای که برای خاموش کردن تیکتاک ساعت دیواری به عقربههای آن حمله میکند و جان میدهد. «ساس» فضای مجازی نیز با یک حمله مستقیم به یک حساب X یا فیسبوک، فورا «بلاک» میشود. در سطحی گستردهتر، نمونه افتخاری این عوامل را میبینیم که با ایجاد حسابهای گوناگون از یک خودکشی به یک خودکشی دیگر میروند.
نوع دیگر را میتوان «تکتیرانداز» نامید که در یک لحظه خاص برای پخش یک خبر دروغ یا لکهدار کردن یک شخصیت روبهاوج ظاهر میشود تا هدف را بزند و برود.
پس از آن، انواع کاسههای داغتر از آش یا کاتولیکتر از پاپ را داریم. کسانی که حتی به شهبانو فرح به اتهام «سایه انداختن» بر رضا شاه دومــ یا ولیعهدــ حمله میکنند. البته کسانی نیز هستند که خود رضا شاه دوم را نیز به حد کافی هوادار شاهنشاهی نمیدانند. در آن سوی طیف، فعالانی را میبینیم که خود را مدافع حقوق بشر و مبلغ دمکراسی معرفی میکنند اما دیگر مدافعان حقوق بشر و مبلغان دمکراسی را عوامل نفوذی سپاه پاسداران یا حتی شیفتگان خجول پادشاهی مشروطه میخوانند.
گروهی نیز با ظاهر شدن در کنار افراد شناختهشده میکوشند تا صاحب یک سیمای سیاسی شوند اما به محض اینکه موفق شدند، فردی را که پلکانشان شده بود، میکوبند.
از آنجا که در جوامع به اصطلاح «درحال رشد» سکس و پول بزرگترین عقدهها هستند، بسیاری از تخریبگران با عرضه اتهامات مربوط به روابط جنسی، فاندگیری، پولشویی و رشوه به فعالانی که هدف قرار گرفتهاند، حمله میکنند.
گروه دیگر از تخریبگران را میتوان عربدهجو نامید. سلاحهای موردعلاقه آنان فحاشی در وقیحترین شکل آن و نفرتپراکنی دیوانهوار است.
بعضی تخریبگران را میتوان «پاپوشدوز» یا پروندهساز نامید. آنان که به احتمال قوی از امکانات سازمانهای اطلاعاتی اسلامی یا خارجی بهرهمندند، با عرضه گزارشهای بهظاهر رسمی، اسناد بهظاهر محرمانه و شهادتهای بهظاهر صادقانه میکوشند تا فرد موردحمله خود را «خائن»، «مزدور» و «نفوذی» جلوه دهند.
از آنجا که هرکس با سخن گفتن یا این روزها با توییت زدن در واقع خودش را معرفی میکند، مجموعه این فعالیتهای تخریبی میتواند یک نتیجه مثبت نیز داشته باشد. پس از مدتی بسیار نکتهها روشن میشود. بعضی تخریبگران در هیئت کارمندان شبکههای گوناگون شناخته میشوندــ کسانی که شغلشان فعالیت در فضای مجازی است. در بعضی موارد آنان در کارگاههای بزرگ فضاسازی کار میکنند.
بعضی دیگر بیتربیتی یا لااقل عدم نزاکت خود را آشکار میسازند. بعضیها بیسوادی خود را به نمایش میگذارند. کسانی نیز هستند که بیماری روانی خود را به شکل بغض و کینه علیه این یا آن شخصیت تاریخی، سیاسی یا فرهنگی ابراز میکنند. بعضی دیگر البته با تصحیح خطاها یا ارائه نظرات متفاوت در چارچوب نزاکت سیاسی به توسعه بحث کمک میکنند.
ترور سیاسی در فضای مجازی به شکلهای گوناگون صورت میگیرد. ژاک الول، کارشناس فرانسوی تبلیغات سیاسی، چهار شکل را معرفی میکند: ترور با حمله دستهجمعی و مستقیم به هدف، کشتن هدف با هزار ضربه کوچک چاقو در طی زمانی معین، از پای در آوردن نزدیکترین یاران هدف به طوری که او تنها بماند و سرانجام، زلزله در ساختار سیاسی که پناهگاه و مامن هدف است.
در دو یا سه سال گذشته همه این روشها برای ترور سیاسی شخصیتهایی که ممکن بود به مقام گزینههای جدی در برابر هیئت حاکمه کنونی در ایران ارتقاء یابند، به کار رفته است. تردید نیست که استفاده از این روشها مختص سازمانهای اطلاعاتی جمهوری اسلامی در ایران نبوده است. بعضی دستگاههای دولتی، نیمهدولتی یا حتی غیردولتی در غرب نیز در این بازی بیرحمانه شریک بودهاند. این تصور که جمهوری اسلامی در حال حرکت به پایان خط تاریخی خود قرار دارد، اشتهای بسیاری را برای اثرگذاری در شکل دادن به ایران آینده برانگیخته است.
این اشتها به نوبه خود آشپزهای گوناگون را به سوی آشپزخانه شیطان کشانده است تا هریک آشی را که میخواهند برای ملت ما بپزند، آماده کنند.
در مجموع، نبردهایی که در فضای مجازی سیاسی در مورد ایران صورت میگیرد، ضربات بزرگی به جنبش آزادیخواهانه ملت ایران وارد کرده است اما نتوانسته است این جنبش را از مسیر اصلی خودــ یعنی درخشش مجدد فرهنگ و تمدن ایرانی و طرد فرهنگ سیاسی تورانیــ منحرف کند. این واقعیت را مردم ایران در داخل کشور بهتر از ما ایرانیان تبعیدی درک کردهاند. نوروز امسال که مصادف با ماه رمضان نیز بود، در سطحی بیسابقه در سراسر کشور جشن گرفته شد. در نزدیک به ۱۰۰ شهر و هزاران روستای ایران سهم فرهنگی مردم محل در مجموعه فرهنگ ایرانی به نمایش درآمد. تخت جمشید، پاسارگاد، حافظیه، سعدیه، آرامگاههای فردوسی و خیام، کوهها، دریاچهها، آبشارها، باغها و بناهای تاریخی ایران بیش از هر زمان دیگر پذیرای ایرانیان بودند.
این نمایش بزرگ ایرانگرایی پس از تحریم بیسابقه «انتخابات» اسلامی، نشان داد ایرانیان که تا چند سال پیش فقط میدانستند چه نوع جامعه و نظامی را نمیخواهند، اکنون میدانند چه نوع جامعه و نظامی را میخواهند. ابرهایی که گاه در فضای مجازی پراکنده میشود، نمیتواند روشنایی خورشید این واقعیت را بپوشاند.
ایندیپندنت فارسی