هرگونه واکنشی که هدف از آن تنها حفظ آبروی رژیم ایران باشد، به این معنی است که جمهوری اسلامی چیزی بیش از یک ببر کاغذی نیست
آیتالله خمینی سال ۱۹۸۸ در پیامش به مردم ایران، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ برای پایان جنگ بین ایران و عراق را به نوشیدن «جام زهر» تشبیه کرد. امروز جمهوری اسلامی ایران بار دیگر در برابر تصمیمی قرار گرفته است که تنها میتوان آن را «نوشیدن جام زهری دیگر» دانست.
تهران امروز ناگزیر است در واکنش به حمله اسرائیل به ساختمان [مجاور] سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق که به کشتهشدن هفت تن از فرماندهان سپاه پاسداران از جمله جانشین فرمانده سپاه قدس منجر شد، خطرناکترین تصمیم راهبردی پس از انقلاب خمینی را اتخاذ کند. تا لحظه نگارش این مقاله جمهوری اسلامی ایران تنها به جنگ تبلیغاتی متوسل شده و به صدور پیامهای تهدیدآمیز از طریق صفحه رسمی علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در رسانه اجتماعی ایکس و سخنان حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان که نیروهایش در معرض حملات اسرائیل قرار دارند و شخصیتهای برجسته آن یکی پی دیگری ترور میشوند، اکتفا کرده است.
این در حالی است که زمان هیاهو و شعار دادن به پایان رسیده است و جمهوری اسلامی بهرغم اینکه سعی میکند بهجای نشاندادن واکنش درقبال کشته شدن افسران ارشد سپاه پاسداران در دمشق، ماجرا را بر حمله به مراکز دیپلماتیک متمرکز کند، باید درصدد تعامل با واقعیت و انتخاب از میان گزینههای دشوار پیش رو باشد.
امروز جمهوری اسلامی ایران با واقعیتهای دشوار و اجتنابناپذیر متعددی روبرو است؛ بهویژه اینکه کشتهشدن هفت تن از فرماندهان سپاه، این واقعیت را آشکار میکند که اسرائیل دارای اطلاعات دقیقی است و در ایران و سوریه نفوذ اطلاعاتی قابل ذکری دارد.
خبرگزاری رویترز در گزارشی به نقل از یک مقام اطلاعاتی رژیم سوریه نوشت: «در منطقه اطراف سفارت جمهوری اسلامی ایران در دمشق ساختمانهایی وجود دارد که اسرائیل در گذشته از آنها برای نظارت و جاسازی دستگاههای شنود استفاده میکرد. در چند ماه گذشته اسرائیل برای توسعه روشهایی بهمنظور دستیابی به اطلاعات از طریق افراد، تلاشهایش را تشدید کرده است.»
این اظهارات قابل تامل افزون بر مطرحکردن پرسشهای متعدد، بر این واقعیت تاکید دارند که رژیم ایران باید تصمیم بگیرد آیا به حمله بیسابقه اسرائیل به سپاه پاسداران در دمشق پاسخ میدهد یا خیر؟
اگر پاسخ مثبت باشد، آیا رژیم ایران پاسخ این حمله را از قلمرو ایران خواهد داد و همانطور که نتانیاهو همواره منتظر آن بود، مستقیم با اسرائیل رودررو خواهد شد؟ جنگ با جمهوری اسلامی ایران برای نتانیاهو یک رویای سیاسی است و او میخواهد در سایه این جنگ، تصویر ناخوشایند از خود بهعنوان فردی که اسرائیل را در آستانه تجزیه قرار داده است را به چهره قهرمانی تبدیل کند که بار دیگر قدرت بازدارندگی اسرائیل را زنده کیکند.
آیا جمهوری اسلامی ایران مستقیما وارد این کارزار میشود و با ورود به درگیری پرهزینهای که از زمان خمینی تاکنون همواره کوشیده است از آن اجتناب کند، ایالات متحده را به تغییر سیاستش در قبال جمهوری اسلامی و منطقه وادار میدارد یا به دادن پاسخ از طریق گروههای نیابتیاش در منطقه، بهویژه حزبالله بسنده میکند؟ البته این هم گزینه آسانی نیست، زیرا نتانیاهو پیوسته در انتظار چنین درگیری است تا حزبالله را به آن سوی رودخانه لیتانی و حتی دورتر از آن براند و آن پیروزی سیاسی را که برای ادامه حضورش در عرصه سیاست به آن بسیار نیاز دارد، کسب کند.
اکنون با توجه به اینکه جمهوری اسلامی هیچ گزینه آسانی در پیش ندارد، آیا ممکن است این رژیم به دادن پاسخ از طریق شبهنظامیانش در عراق اکتفا کند؟ یا برای حفظ آبروی جمهوری اسلامی، تاسیسات اسرائیل را در مناطقی که اهمیت راهبردی ندارند، هدف حمله قرار دهد؟
هرگونه واکنشی که هدف از آن تنها حفظ آبروی رژیم ایران باشد، به این معنی است که جمهوری اسلامی چیزی بیش از یک ببر کاغذی نیست و بیانگر این حقیقت که تلآویو عملا قدرت بازدارندگیاش را به دست آورده است و هیچ چیز آن را از پیگیری هدفش، یعنی حمله به تهران، باز نخواهد داشت.
در فرجام میتوان گفت رژیم ایران گزینههای بسیار محدودی پیش رو دارد و انتخاب هریک از این گزینهها، جمهوری اسلامی را به نوشیدن «دومین جام زهر» وامیدارد.
برگرفته از روزنامه الشرقالاوسط