تهران و «احیای بازدارندگی» در برابر اسرائیل؛ تیری که شاید کمانه کند

By | ۱۴۰۳-۰۱-۲۸

جمهوری اسلامی می‌گوید که هدف حمله به اسرائیل «احیای بازدارندگی» بوده است. این که این حمله تصادفاَ در همان روزی انجام شد که تشدید بگیر و ببندها علیه پوشش اختیاری زنان هم به جریان افتاد بی‌مسما نیست. ضعف بازدارندگی در قبال اسرائیل اما منشأ دیگری دارد که با شلیک پهپاد و موشک لزوماً برطرف نمی‌شود. نگرانی از گزینه‌های تلاقی‌جویانه متعدد اسرائیل نشانه‌ای از موفقیت‌آمیز بودن اقدام تهران نیست.

از شنبه‌شب، ۲۵ فروردین، که حملات پهپادی و موشکی ایران به اسرائیل انجام شد، در محافل حکومتی در تهران و حتی در میان شماری از تحلیل‌گران غیرحکومتی این روایت زیاد به گوش می‌رسید که «حالا توازن برقرار و قدرت بازدارندگی ایران احیا شده است».

این روایت از جهات مختلفی قابل تردید است. بازدارندگی زمانی به طور مؤثر ایجاد می‌شود که طرفی که بازدارندگی متوجه اوست از هرگونه اقدام تعرضی و تهاجمی بعدی صرف‌نظر کند و به این درک برسد که هرگونه تعرض بعدی با ضربه‌ای شدیدتر و حتی حیاتی جبران خواهد شد.

طرفه این که روز شنبه شاید به طور تصادفی همزمان در دو موضوع ایدئولوژیک و حیاتی برای جمهوری اسلامی «احیای بازدارندگی» به اجرا گذاشته شده است، یکی در مورد پوشش اختیاری زنان و یکی در مورد اقدامات «رژیم صهیونیستی که باید از صحنه روزگار حذف شود».

همان‌طور که می‌توان در کارایی بازدارندگی بگیروببندهایی که از روز شنبه مجدداً علیه پوشش زنان در ایران به اجرا گذاشته تردید جدی کرد، «بازدارندگی» همزمان اعمال‌شده در قبال اسرائیل نیز بعید است که مؤثر واقع شود.

البته حملات روز شنبه در تهاجم به یک کشور هسته‌ای و متحد قدرتمند و بی‌همتای غرب در منطقه که از سال ۱۹۶۷ هدف حمله کشور دیگری نبوده عبور از برخی از «خط قرمزها» به حساب می‌آید، ولی زمانی که در تهران و در منطقه اضطراب و نگرانی از اقدام تلافی‌جویانه (سخت‌تر؟) اسرائیل موضوعی محوری است یا دائم این ضرورت احساس می‌شود که بگویند اگر اسرائیل تلافی کند، ضربه بعدی سنگین‌تر خواهد بود یا حتی تهدید رفتن به سوی ساخت سلاح هسته‌ای را پیش بکشند، یعنی که حملات شنبه‌شب در این که اسرائیل حساب کار خود را بکند و «دیگر دست از پا خطا نکند» به وجود نیاورده است.

مشکل جای دیگری است

مشکل هم اصولاً به این برمی‌گردد که بازدارندگی ایران به دلیل کلیتی به نام سیاست منطقه‌‌ای و بین‌المللی جمهوری اسلامی دستخوش تهدید و آسیب شده و انبوهی از موشک‌های پیشرفته و پهپاد و اروانیوم غنی‌شده هم لزوماً جبرانی برای یک سیاست معیوب منطقه‌ای نیست.

به عبارتی نمی‌توان ۴۵ سال علیه یک کشور دیگر در منطقه شعار نابودی داد و عمق استراتژیک کشور را در خدمت محاصره همین «دشمن صهیونیستی» تعریف کرد و به هر گروه معارض علیه اسرائیل اسلحه و تجهیزات و مشاوره رساند و بعد هم بتوان در خانه خود ایمن نشست و قدرت بازدارندگیت را دستخوش تهدید‌های متفاوت ندید.

و چه جای گفتن که این سیاست پرآسیب لزوماً به سود فلسطینی‌ها هم تمام نشده، سهل است که دولت‌های راست اسرائیل را قادر کرده که با مانور روی خطر ایران مسئله فلسطینی‌ها و ضرورت دستیابی به صلحی عادلانه با آنها را به حاشیه و محاق برانند.

همچنین، این که به عنوان تنها کشور دنیا ۴۵ سال با بزرگ‌ترین قدرت جهان در حال تخاصم و مناقشه باشی، اضمحلال آن را نوید بدهی و از سر توهم و ایدئولوژی‌زدگی ایجاد «تمدن بزرگ» اسلامی را به عنوان «آلترناتیوی در برابر تمدن غرب» دنبال کنی نیز شرایطی را ایجاد می‌کند که تأمین بازدارندگی در آن بسیار سخت‌تر از زمانی است که یک حکومت متعارف تعامل سازنده و معطوف به تأمین حداکثری منافع و رفاه و توسعه کشور را با جهان دنبال می‌کند.

وجود شکافی عمیق میان دولت با ملت و میان نوع زمامداری حاکمان با مطالبات و رضایتمندی بخش‌های مختلف جامعه و همچنین تداوم انسداد و محدودیت‌ آزادی‌ها در کنار اقتصادی فشل و بحران‌زده که دائم فقر را تعمیق و بازتولید می‌کند نیز سهم بزرگی در آسیب‌پذیرشدن ثبات ملی و بازدارندگی امنیتی ایران دارند.

به این ترتیب مشخص است که پرتاب انبوهی از موشک و پهپاد هم بازدارندگی صدمه‌دیده و تهدیدشده ایران را احیا نمی‌کند و خود می‌تواند منشأ آسیب‌های بیشتری به امنیت و قدرت بازدارندگی کشور باشد. این سخنی است که همین اخیراَ هم در رسانه‌های ایران مطرح شد، ولی حکومت به سان ۴۵ سال گذشته به جای توجه به آن، تعقیب قضایی مطرح‌کنندگان چنین حرف‌هایی را ارجح تشخیص داده است.

حالا جامعه ایران و کل منطقه و فرای آن در این دغدغه و نگرانی است که اقدام متقابل اسرائیل چه زمانی و با چه کیفیتی اجرا خواهد شد.

چه از خلال آنچه که از گفت‌وگوهای میان واشینگتن و تل ‌آویو به بیرون درز کرده و چه از معلق‌ماندن مباحث در کابینه امنیتی اسرائیل می‌توان این گمانه را قوی گرفت که اقدام مستقیم نظامی اسرائیل علیه ایران تا اطلاع ثانوی منتفی است، به خصوص که حملات شنبه‌شب ایران که اسرائیل با کمک فشرده متحدان غربی و منطقه‌ای قادر به دفع آن شد این نکته اساسی را به تل آویو یادآوری کرد که در اقدام تهاجمی بیش از این‌ها به کمک آمریکا و سایر متحدان نیازمند است و آنها هم دائم این پیام را رسانده‌اند که دستکم در حال حاضر آماده شراکت در اقدام نظامی تلافی‌جویانه علیه ایران نیستند.

این محدودیت گزینه‌ها البته نافی این واقعیت نیست که اسرائیل بعد از حمله شنبه‌شب در وضعیت نسبتاَ مساعدتری در برخی از عرصه‌ها قرار گرفته است.

تا پیش از حمله ایران دولت نتانیاهو زیر آماج بزرگ انتقادهای داخلی و بین‌المللی بود که به رویکردهای ارتش در جنگ غزه، شمار بالای قربانیان و گرسنگی گسترده‌ای که به این منطقه تحمیل شده و نیز به سرسختی این دولت در پیگیری راه‌حل نظامی برای آزادی گروگان‌ها برمی‌گشت.

از شنبه‌شب همه این مسائل کم یا بیش تحت‌الشعاع حمله ایران قرار گرفته و انتقادها از دولت نتانیاهو به شدت کاهش یافته است. این دولت محملی تبلیغاتی هم پیدا کرده که با مانور بیشتر روی این که «حماس متحد و دست پرورده همان حکومتی است که شنبه شب مستقیما به اسرائیل حمله کرد» در میان نخبگان سیاسی و افکار عمومی غرب به شکار مشروعیت و تفاهم بیشتر برای رویکردهایش در غزه برود.

موج تظاهرات علیه دولت در اسرائیل هم که در هفته‌های اخیر روندی صعودی به خود گرفته بود و هدف برکناری این دولت و برگزاری انتخابات زودرس را دنبال می‌کرد نیز با حمله ایران دستخوش تعلیق شده است و موضوع امنیت در قیاس با آن تا اطلاع ثانوی اولویت بالاتری یافته است.

گزینه‌هایی که اسرائیل دارد

همانطوری که در دو هفته پس از حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق و تهدید تهران به تلافی‌جویی وضعیتی از اضطراب و نگرانی در جامعه اسرائیل و در منطقه حاکم بود، حالا با توجه به خطر تلافی‌جویی اسرائیل و بی یا کم‌اثرماندن اقدام شنبه شب برای «احیای بازدارندگی»، این نگرانی و دغدغه و تأثیراتی که بر وضعیت اقتصاد ایران ایران می‌گذارد به جامعه ایران منتقل شده و بالتبع دولت نتانیاهو از این ابهام اضطراب‌انگیز تا اطلاع ثانونی سود می‌برد.

در عرصه عملی البته اسرائیل در صورت معوق‌ گذاشتن اقدام مستقیم علیه ایران، این فرصت را دارد که علاوه بر متمرکز ماندن بر جنگ غزه و حتی حمله به رفح در شرایط کاهش انتقادها، در چارچوب سیاست قبلی خود یعنی «زدن شاخ و برگ‌های منطقه‌ای و نیروهای نیابتی» ایران، در جبهه‌ای دیگر، یعنی در شمال کشور نیز دیر یا زود وارد عمل شود.

به عبارت دیگر، برای دولت نتانیاهو یکی از گزینه‌های جدی ضربه متقابل به جمهوری اسلامی می‌تواند عملی‌کردن تهدیدهایی باشد که در ماه‌های پس از جنگ غزه در مورد حزب‌الله لبنان (به عنوان مهم‌ترین متحد غیردولتی جمهوری اسلامی در «محور مقاومت») عنوان کرده و حالا از جنگی گسترده علیه آن ابایی نکند، به خصوص که حزب‌الله از ابتدای جنگ غزه مشغول درگیری معینی با اسرائیل در مرزهای مشترک با لبنان است.

دولت نتانیاهو می‌تواند در توضیح «عمده‌بودن خطر حزب‌الله» علاوه بر وضعیت تعطیل زندگی در بخش‌هایی از شمال اسرائیل حمله مستقیم ایران را هم دلیل بیاورد و بر خطرناکی «نیابتی‌های» آن هم نزد متحدان و افکار عمومی آنها بیش از پیش تمرکز و تبلیغ کند. جامعه اسرائیل هم در حال حاضر مخالف چنین جنگی نیست و انجام آن مثل حمله به ایران نیاز کمتری به کمک‌های آمریکا دارد.

این نیز هست که امکانات برتر اسرائیل در یک عرصه دیگر هم همچنان «نقطه قوتی» برای این کشور باقی می‌مانند. به عبارت دیگر، «حمله بازدارنده» روز شنبه بعید است که اقدامات مبتنی بر جاسوسی و خرابکاری و از بین بردن تأسیسات و مقام‌های ارشد درگیر در پروژه‌های نظامی و امنیتی را که به اسرائیل نسبت داده می‌شود متوقف کند، ولو که در تهران این تهدید مطرح شود که چنین اقداماتی هم از این پس با حملاتی مانند شنبه‌شب پاسخ داده خواهد شد.

واقعیت ولی این است که اولاً اسرائیل کماکان با توجه به نوع سیاستی که تهران در قبال موجودیت آن دنبال می‌کند و نیز برای ممانعت از برهم خوردن توازن استراتژیک قوا در منطقه این اقدامات را برای خود مشروع تلقی می‌کند و در عین حال به عهده نگرفتن رسمی آنها، در عرصه بین‌المللی اثبات ارتباط آنها اسرائیل (بر خلاف حمله نیمه‌علنی به کنسولگری در دمشق) را آسان نمی‌کند.

این نیز هست که موقعیت جغرافیایی ایران و اسرائیل و دوری آنها از یکدیگر واجد پتانسیل چندانی مانند درگیری مستقیم شنبه‌شب نیست و نه ایران و نه اسرائیل به دلیل خطراتی که اقداماتی از نوع حمله روز شنبه یا حمله هوایی و موشکی، برای کل منطقه دارد نمی‌توانند مکرر وارد چنین درگیری‌ها مستقیمی بشوند، به خصوص که پای متحدان دو طرف هم به میدان کشیده شود، متحدانی که قدرت برابری ندارند و در این کارزار لزوماً جمهوری اسلامی پیروز میدان نیست و مخاطرات برای حیات و ممات ایران و جامعه آن هم کم نیست.

معادلاتی که شاید عوض شوند، وضعیتی که تغییر نمی‌کند

این در حالی است که متحدان اسرائیل هم اگر در حمله مستقیم آن به ایران نمی‌خواهند شراکتی داشته باشند، برای استفاده از اهرم‌های دیگر فشار بر جمهوری اسلامی لزوماَ اکراهی ندارند. به خصوص در شرایطی که برجام احیا نشده و پرونده هسته‌ای ایران در آژانس بین‌المللی اتمی پیچیدگی بیشتری پیدا کرده است، اگر دستیازی به مکانیسم ماشه و بازگرداندن کل تحریم‌های قبل از برجام یا گذاشتن سپاه در فهرست گروه‌های تروریستی هم مطرح نشود، دستکم غرب امکان تحریم و محدودسازی مبادلات و ارتباطات ایران در عرصه‌های مختلف دیگر را دارد و معلوم نیست که در شرایط اعمال تحریم‌ها و انسدادهای باز هم بیشتر، لزوماً اقتصاد ایران در همین شرایط نامساعد نوسانی کنونی هم قادر به حیات باشد و جمهوری اسلامی برای پیشبرد پروژه‌های نظامی خود که آنها را به غلط عامل انحصاری بازدارندگی می‌پندارد هم به پول کافی دسترسی پیدا کند.

صد البته موفقیت اسرائیل در رسیدن به اهدافی که در جنگ غزه تعیین کرده است یا واردشدن به جنگی گسترده با حزب‌الله قطعی نیست. مقابله با تحریم‌های بیشتر غرب هم شاید با فرستادن بیشتر جامعه ایران به قعر فقر و توسعه‌نیافتگی «ممکن» باشد و سرنوشت جنگ اوکراین و تعیین تکلیف در مورد مستأجر آتی کاخ سفید هم در معادلات آتی منطقه و دگرگونی برخی مؤلفه‌ها به این یا آن میزان تأثیر‌ بگذارد، ولی همه این‌ها موجد چرخش و نافی ضرر و زیان راهبردی و سنگینی نیست که سیاست منطقه‌ای و بین‌المللی جمهوری اسلامی در آسیب‌پذیرکردن همه عرصه‌های امنیتی‌، اقتصادی و توسعه‌ای ایران داشته و ثبات و بازدارندگی را در همه این عرصه‌ها در معرض تهدید قرار داده است.

در شرایط تداوم این سیاست‌ها، شلیک انبوه موشک و پهپاد نه تنها لزوماَ بازدارندگی و شرایط ایمن برای انداختن ایران در مسیر توسعه و پیشرفت را فراهم نمی‌کند، بلکه می‌تواند به نقیض خود بدل شود و شرایط را برای جامعه و کیان ایران سخت‌تر کند.

رادیوفردا

حبیب حسینی‌فرد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *