آنچه امروز میبینیم، نوید پایان نظامی را میدهد که با مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی شتاب گرفت و با برگزاری انتخاباتی زودهنگام، واقعیتهای پشتپرده را آشکار کرد
ساعات رایگیری در انتخابات ریاستجمهوری نظام در نیمه شب جمعه به گونهای به اتمام رسید که گویی دفتر حکومت جمهوری اسلامی در ساعات پایانی جمعه هشتم تیرماه ۱۴۰۳ بسته شد.
شگفتی اصلی در این انتخابات را مردم ایران به گونهای آفریدند که از هر تظاهرات ضد حکومتی و براندازانهای قویتر و محکمتر بود؛ بیاعتنایی به انتخابات حکومتی.
با آوردن قالیباف، جلیلی و پورمحمدی، روی رای بدنه سنتی، مذهبی و هواداران حکومتی برای مشارکت حساب کرده بودند و حضور پزشکیان را عاملی برای جلب جوانان ناراضی، آنهایی که دنبال تغییرند و همچنین شهروندان آذربایجان و کردستان درنظر گرفته بودند.
پزشکیان را با این هدف به تبریز و کردستان فرستادند که چند کلمهای به زبانهای محلی صحبت کند تا در مناطق پرجمعیت و ناراضی از حکومت، برای او حمایتی بومی ایجاد کنند.
اما مردم چه دیدند؟
گروهی ورشکسته را دیدند که در بین آنها چنان اختلافاتی بود که در مهمترین برهه در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی، قادر به مدیریت آن نبودند.
در جبهه اصلاحات، مسعود پزشکیان به اصطلاح اصلاح طلب، نتوانست پشتیبانی تمامی اصلاحطلبان را بهدست بیاورد، محمد خاتمی و محمدجواد ظریف و حسن روحانی از او حمایت کردند، اما دیگر اصلاحطلبان مانند میرحسین موسوی و فائزه هاشمی رفسنجانی، خاموش ماندند.
بنابراین جبهه اصلاحطلبی در انتخابات وجود نداشت و یا بعضی از نمایندگان سنتی آنها ترجیح دادند که وارد این نمایش حکومتی نشوند و محترمانه خاموش بمانند.
اما دیدن اختلاف در جبهه اصولگرایان، مهمتر از دیدن گروه ورشکسته اصلاحطلبان بود.
جبهه اصولگرایان که همواره در آرمان و مصلحت نظام با یکدیگر متحد به نظر میرسیدند، چهره دیگری از خود را به نمایش گذاشتند. اختلافات عمیق و بیسابقه در بین سنتیترین اعضای وابسته به این جناح، یعنی در کارزار محمدباقر قالیباف و سعید جلیلی، خبر از شکاف عمیق در درون نظام را میداد. اختلافی که معنای فروپاشی از درون نظام را میدهد.
محمدباقر قالیباف که پشتیبانی وابستگان به رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله علی خامنهای را با خود به همراه دارد رو در روی سعید جلیلی، نامزدی که سپاه پاسداران را پشت خود داشت قرار گرفت.
برخلاف انتظارات عمومی، هیچیک به نفع دیگری کنار نرفت و اختلافات تا اندازهای بالا گرفت که از هر دو سو، کارزاری تخریبی علیه دیگری در شب انتخابات به راه افتاد.
خبرهایی مبنی بر کنار رفتن قالیباف به نفع جلیلی و بالعکس، کنار رفتن جلیلی به نفع قالیباف در اختیار رسانههای داخلی و منطقه قرار میگرفت تا روی حامیان هر یک تاثیر روانی بگذارد.
خبرهایی که ستاد هر یک از آنها پیدرپی تکذیب میکردند.
اتهامات فساد مالی محمدباقر قالیباف و اتهام سوءقصد به ابراهیم رئیسی برای به قدرت رساندن محمدباقر قالیباف نیز از دیگر خبرهایی بود که در جامعه پخش شد.
رویارو شدن بخشی از سپاه پاسداران با هواداران و بیت آیتالله خامنهای که در قالب دو نامزد مسند ریاستجمهوری شکل گرفته بود، به مردم ایران نوید فروپاشی را میدهد.
از این جهت میگویم، این انتخابات بیرمق در نهایت به سود مردم ایران تمام شد و خبر از فروپاشی نظام و اختلافات درونی عمیق در بین سرکردگان داد.
با مهندسی و ترفندهای مختلف تلاش کردند بهمنظور بالا بردن مشارکت و در جهت ایجاد مشروعیت برای نظام، مردم را پای صندوقهای رای بیاورند؛ از وعده بهبود اقتصاد فلکزده کشور تا برداشته شدن تحریمها و افزایش رفاه و مشارکت اجتماعی.
اینگونه تصور میکردند که وعدههای اقتصادی در کشوری که ۴۵ سال ناکارآمدی و فساد مالی و اداری، ملتی را به پرتگاه ورشکستگی و فقر کشانده است، میتواند تا با نام اصلاحات و یا با نام شهدای جنگ عراق با ایران و سخن از عزت و امنیت ملی پای صندوق رای بیایند.
نه خانواده شهدای سرشناس جنگ و نه خانواده مذهبیهای دارای اعتبار اجتماعی و نه آنانی که روزی در این نظام در قدرت و مکنت بودند، از آنها حمایت نکردند.
نظامی که به سه رئیسجمهور خود در دو دوره چهار ساله، یعنی ۲۴ سال حضور در مهمترین و حساسترین شغل اجرایی کشور، اعتماد ندارد، معنایی غیر از داشتن گسل عمیق عدم اعتماد و پایان میدهد؟
درباره محمد خاتمی، محمود احمدینژاد و حسن روحانی میگویم که به تناوب، هنگامی که برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ( محمد خاتمی و محمود احمدینژاد) و یا خبرگان رهبری ( حسن روحانی) ثبتنام کردند، صلاحیت آنها تایید نشد.
از اکبر هاشمی رفسنجانی میگویم که از پایهگذاران نظام جمهوری اسلامی بود و همچنان سیستم اداری و حکومتی این نظام بر پایه چینش و مدیریت او اداره میشود. نخستین قانون انتخابات پس از انقلاب با مشارکت هاشمی رفسنجانی تدوین شد. مجمع تشخیص مصلحت نظام با طرح و برنامه وی تشکیل شد. مردی که آیتالله خامنهی را بر کرسی رهبری نشاند و با غضب خامنهای، از مناصب رسمی کنار گذاشته شده و حتی اعتبار او برای شرکت در انتخابات مجلس نیز تایید نشد.
شگفتا که بنابر گفته حکومت، هاشمی در حادثهای مشکوک در استخر دچار ایست قلبی شد. هرچند که فرزندان او میگویند او را در آب خفه کردند.
پربیراه نیست که بگوییم فروپاشی این نظام با اختلافات درونی بین علی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی شروع شد و آنچه که امروز میبینیم، نوید پایان نظامی را میدهد که با مرگ مشکوک ابراهیم رئیسی شتاب گرفت و با برگزاری انتخاباتی زودهنگام، واقعیتهای پشت پرده را آشکار کرد.
فردی هفته گذشته از من پرسید که آیا در روز انتخابات، ایران شلوغ میشود و مردم تظاهرات گستردهای خواهند کرد؟
امروز که به شرکت نکردن مردم در این انتخابات نگاه میکنم، میبینم که هوشمندانهتر از این نمیتوانستند با عدم مشارکت، باعث خاتمه این نظام شوند.
این انتخابات به ما گفت که این نظام آخوندی به پایان خود نزدیک شده است.