در سال ۵۷ به همان میزان که چپ گرایی مد روز بود، دموکراسی و مردم سالاری هم اهمیت بین الاذهانی و بلکه بین المللی داشت و مارکسیستها که از دل اندیشه شان دیکتاتورهایی چون استالین زاده می شد هم سخن از دموکراسی و پارلمان و انتخابات و خلق می گفتند، بنا بر این آقای خمینی هم که قائل به حکومت اسلامی و ولایت خدادادی فقیه بود (هر چند در مواردی سخن از ولایت انتخابی هم گفته بود) گریزی از این نداشت که سخن از دموکراسی و جمهوریت بگوید و نهادی به عنوان ریاست جمهوری را در قانون اساسی تعبیه کند اما با گذاشتن کلمه تنفیذ به مثابه نصب، رای مردم را زینتی و بی اعتبار نماید.
مرحوم آقای منتظری ـ که خدایش روح سرکش ضد ظلمش را شاد کند ـ در مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی ـ که هنوز در زمره قائلان به ولایت انتصابی فقیه بود و طعم نظریه اش را در عمل نچشیده بود و هزاران امثال بنده هم فکر می کردیم صرف عنوان «فقیه جامع الشرایط» می تواند فقیه صاحب قدرت را از هیولا شدن محافظت کند و چون فقه می داند، پس همه چیزدان است و کلی از این موهومات… ـ تعبیری شنیدنی در مورد مقام ریاست جمهوری در نظام ولایتی دارد:
“متأسفانه شما در شرایط رئیس جمهور شرط فقاهت را نگذاشته اید و حتی نگفته اید که لااقل یک نفر فقیه او را تأیید کند آن وقت ما بیائیم قدرت قوای سه گانه مملکت را به دست یک آدم الدنگ بدهیم که از قدرتش سوء استفاده کند، خری را ببریم بالای بام که دیگر نتوانیم آن را پائین بیاوریم.”
در واقع در نظام ولایت انتصابی و مطلقه فقیه اگر رییس جمهور صد در صد مطیع و کارگزار رهبر نباشد، الدنگی بیش نیست که باید کنترلش کرد و اگر هوس اصلاحات کرد، برایش صدها بحران درست کرد و چنانچه خواست با برجام رفع تحریم کند و راه تنفسی برای ملت بگشاید، با انواع ترفندها ناکامش گذاشت و خلاصه در نهایت کار هم محصور و منفور و مطرودش کرد.
از همین رو نهاد ریاست جمهوری در ایران از آغاز تاکنون بسیار بدشگون بوده که همگان می دانند تاکنون چه بر سر رؤسای جمهور رفته و حتی آخرینش که که گل سرسبد ولایت مداران بود، آن گونه ناگهانی و در کمال بهت و حیرت و ابهام هلی کوپترش به کوه کوبیده می شود. حتی در زمان امام اول انقلاب، رییس جمهوری که بعدا امام دوم انقلاب شد، اغلب نقشی مزاحم و غر زن در برابر ولی فقیه داشت اما در هر صورت شانس این را داشت که از معرکه جان سالم به در ببرد و خود در جایگاه ولایت انتصابی بنشیند و با رؤسای جمهور آن کند که تاکنون دیده ایم.
آقای پزشکیان در جلسه رای اعتماد امروز بارها اعتراف کرد که ویترینی بیش نیست و همه چیز را با نظام و دستگاههای امنیتی اش بسته و اگر موفق به رای اعتماد مجلس برای همه اعضای کابینه اش از مجلسی شده که در نقطه مقابل او قرار دارد، به خاطر تایید و مداخلات و سفارشهای حضرت آقا بوده است.
خب تا اینجای کار در جمهوری اسلامی همه چیز طبیعی است اما یک سئوال همچنان قابل طرح است که چرا با وجود آن که همه اهل ایران و جهان می دانند که با سرانگشت تدبیر و حکمت و قدرت یک فرد به عنوان رهبری است که چرخ نظام به این خوبی! و خوشی! می چرخد و ملت قله های پیشرفت را یکی پس از دیگری در می نوردد، چه نیازی به برگزاری انتخابات و این همه هزینه و … وجود دارد و اساسا چرا در قانون اساسی، تغییری مبنی بر حذف پست ریاست جمهوری و گذاشتن مقامی به عنوان معاون اجرایی رهبری انجام نمی شود تا از این همه اتلاف هزینه برای انتخابات جلوگیری و هزینه ها صرف موارد ضروری تری مانند پشتیبانی از نیروهای مقاومت و ۶ ارتش نیابتی که مظهر اقتدار نظام و البته اکنون در شرایطی بغرنج و آچمز هستند، شود؟!