ماهنامه خط صلح – در تاریخ تحولات اجتماعی، جنبشهای دانشجویی بهعنوان یکی از اصلیترین عوامل تغییرات بزرگ شناخته شدهاند. شوروشوق دانشجویان برای حمایت از عدالت اجتماعی، برابری و اصلاحات ساختاری، بهوضوح نشان داده که آنها نیرویی قوی برای شکلدهی به یک جامعهی عادلانهتر و مترقیتر هستند. کنشهای سیاسی دانشجویان در طول قرن گذشته به یکی از ویژگیهای برجستهی سیاستورزی در سراسر دنیا تبدیل شده است. دانشجویان در مسائل مختلفی از جنبشهای ضداستعمارگری و مبارزات ضدجنگ گرفته تا حقوق مدنی، دموکراسیخواهی، مقابله با نئولیبرالیسم و ریاضت اقتصادی، مبارزه با نژادپرستی و زنستیزی و حتی مسائل مربوط به تغییرات آبوهوایی نقش داشتهاند. بااینحال، کنشها و فعالیتهای دانشجویی اغلب توسط نخبگان سیاسی و مقامات رسمی بهعنوان «شیطنتِ جوانانه» شناخته میشود. این نوشتار نگاهی به چند لحظهی سرنوشتساز در تاریخ جنبشهای دانشجویی میاندازد و اهمیت تاریخی و توانایی آموزش در پیشبرد آیندهای روشنتر را بررسی میکند.
لحظههای مهم در تاریخ جنبشهای دانشجویی
۱. فرانسه ۱۹۶۸
در سال ۱۹۶۸، اعتراضات دانشجویی در بسیاری از کشورها از جمله ژاپن، سوئد و چکسلواکی سابق رخ داد. در پاریس دانشجویان در اعتراض به کمبود بودجه برای آموزش عالی و همچنین علیه هنجارهای داخلی، محافظهکارانه به خیابانها آمدند. پس از جنگ جهانی دوم، دانشگاههای فرانسه سطح بالایی از درخواست برای ادامهی تحصیل دریافت کردند که باعث افزایش نرخ ثبتنام در طول دههی ۱۹۶۰ شد. بااینحال، از دید دانشجویان، بودجهی دولتی نسبت به تعداد دانشجویان کافی تلقی نمیشد. همزمان نسل جوان در فرانسه خواستار تغییرات اجتماعی و فرهنگی شدند. در محوطهی دانشگاه، دانشجویان با شعارهای خود ساختارِ هنجارها و قوانین مربوط به سلسلهمراتب اجتماعی و نقشهای جنسیتی را زیر سوال بردند. ایدههای آنها باورهای محافظهکارانه در جامعهی فرانسه را که ازنظر اجتماعی قابلقبول تلقی میشد، به چالش کشید. درنتیجهی این نارضایتیها، دانشجویان در اوایل ماه مه ۱۹۶۸ محوطهی دانشگاه سوربن را که در آن دوره متعلق به دانشگاه پاریس بود، اشغال کردند. اشغال سوربن اعتراضات را تشدید کرد و همچنین منجر به افزایش درگیری با پلیس شد. پس از اشغال سوربن، نزدیک به ۴ هزار دانشجو در ۱۰ مه به خیابانهای پاریس آمدند.
۲. سووتو ۱۹۷۶
در سال ۱۹۷۶، در آنسوی کرهی زمین، دانشآموزان و دانشجویان در سووتو در آفریقای جنوبی، در واکنش به تصمیمهای دولت در مورد مسائل آموزشی دست به اعتراض زدند. اعتراضات سووتو به تصویب «قانون آموزش بانتو (Bantu Education Act)» در سال ۱۹۵۳ برمیگردد که کنترل دولت را بر سیستم آموزشی آفریقای جنوبی افزایش داد. این قانون امکان ادامه و تعمیق سیاستهای آپارتاید توسط دولت را فراهم کرد.
پس از اجرای قانون آموزش بانتو، دولت در سال ۱۹۷۶ زبان آفریکانس (Afrikaans)، زبانی که عمدتاً توسط نوادگان مستعمرهنشینان اروپایی استفاده میشد، را بهعنوان زبان رسمی آموزش تصویب کرد. این امر نارضایتی دانشجویان را برانگیخت، زیرا بسیاری از آنها با زبان آفریکانس ناآشنا بودند و ازآنجاییکه این زبان عمدتاً توسط حامیان «حزب ملی» در آفریقای جنوبی صحبت میشد، بهنوبهی خود نمایندهی حکومت آپارتاید ملی بود.
در ۱۶ ژوئن همان سال، دانشآموزان راهنمایی و دبیرستان به دلیل تصمیمات دولت –که طبق برخی برآوردها حدود دههزار نفر را شامل میشد—، دست به اعتراض زدند. بااینحال، آنچه بهعنوان یک اعتراض مسالمتآمیز آغاز شد، در عرض چند ساعت تبدیل به نبردی علیه مردم شد. سیفیسو مکسولیسی ندلوو (Sifiso Mxolisi Ndlovu)، استاد تاریخ در دانشگاه آفریقای جنوبی، میگوید: «به پلیس دستور تیراندازی برای کشتن داده شد؛ ازنظر آنها قانون و نظم باید به هر قیمتی حفظ میشد.» در این روز، چندین معترض (عمدتاً دانشجویان جوان) کشته یا زخمی شدند. در طی ماههای بعد، دانشجویان در شهرهای دیگر در همبستگی با دانشجویان سووتو دست به اعتصاب زدند که منجر به اعتراضات بیشتری علیه دولت ملی و سیاستهای آپارتایدی آن شد.
۳. پکن ۱۹۸۹
سرانجام، سومین مورد از اعتراضات دانشجویی در پکن در سال ۱۹۸۹ رخ داد. در ۴ ژوئن، نیروهای مسلح دولت با خشونت تمامعیار به اعتراض دانشجویان در میدان تیانآنمن پاسخ دادند. در مصاحبه با On Point، ژو فنگسو (Zhou Fengsuo)، یکی از دانشجویان معترض و فعال حقوق بشر، از این رویدادها بهعنوان «تاریکترین لحظه در تاریخ چین» یاد کرد. درحالیکه تعداد کشتهها یا زخمیها نامشخص است، تخمینها حاکی از کشتهشدن هزاران دانشآموز و دانشجو است.
قبل از اعتراضات و قتلعام میدان تیانآنمن، دورهای از ناآرامیهای اجتماعی و سیاسی در چین رخ داد. همانطور که «حزب کمونیست چین» (CCP) فرایند آزادسازی اقتصادی را آغاز کرده بود، شهروندان چینی به دموکراتیزاسیون همراه با افزایش آزادی سیاسی و اجتماعی امیدوار بودند. بااینحال، هیچ اقدامی جهت افزایش شفافیت و آزادی سیاسی از سوی حزب صورت نگرفت و فساد در دولت همچنان بهعنوان یک موضوع مهم در کشور تلقی میشد. درنهایت، این امر باعث شد که دانشجویان به همراه گروههای دیگر به اعتصاب غذا، اشغال کلاسهای درس و راهپیماییهای عمومی در مخالفت با حزب کمونیست چین دست بزنند.
باگذشت بیش از ۳۰ سال از وقایع میدان تیانآنمن، هنوز نگرانیهای زیادی در مورد آزادی بیان و دموکراسی برای شهروندان چینی وجود دارد. گزارشها همچنین نشان میدهند که دولت چین اطلاعات مربوط به این رویداد را هم در کتابهای درسی و هم در اینترنت سانسور کرده که این باعث شده است بسیاری از نسل جوان در چین از قتلعام در میدان تیانآنمن بیاطلاع باشند.
نظام آموزشی، جنبشهای دانشجویی و مبارزه برای قدرت
نظامهای آموزشی یکی از میدانهای اصلی منازعات اجتماعی و سیاسی هستند، زیرا ارتباط مستقیمی با فرایندهای اجتماعی شدن و فرهنگپذیری دارند. دانشگاهها و مدارس بهعنوان مراکزی که در آنها هویت جمعی و دانش ساخته میشود، بهشدت سیاسی شدهاند و تحتتاثیر منافع مختلف و گاه متضاد قرار دارند. اینکه چه کسانی محتوای درسی را تعیین میکنند، چه کسانی بهعنوان معلم یا استاد استخدام میشوند و چه کسانی بودجهها را مشخص میکنند، همگی مسائلی است که بُعد اجتماعی و سیاسی دارد و همیشه ذهن دانشجویان و دانشآموزان را به خود مشغول میکند.
علاوه بر این، نظامهای آموزشی بهعنوان عرصههای مهم برای حکومتها و سیاستگذاران، بهشدت توسط نخبگان و صاحبان قدرت محافظت میشوند. هر تلاشی برای اصلاح این سیستمها توسط جنبشهای دانشجویی، درواقع تلاشی برای بازپسگیری قدرت نهادی است. این نظامها معمولاً نقش محافظهکارانهای در جامعه ایفا میکنند. مدارس و دانشگاهها –بهعنوان مکانهایی که به بازتولید اجتماعی میپردازند—، معمولاً به حفظ نظم موجود تمایل دارند. این محافظهکاری بهوضوح در تاریخ دیده میشود؛ زیرا سیستمهای آموزشی اغلب در مقابل تغییرات مقاومت میکنند و بهسختی اصلاحات را میپذیرند. بیشتر این سیستمها در چهارچوب ساختارهای دولتی قرار دارند و با سازوکارهای بوروکراتیک و نظارتی از سوی نخبگان محافظت میشوند. به همین دلیل، تغییردادن این نظامها توسط جنبشهای اجتماعی که از پایههای جامعه شکل میگیرند، بسیار چالشبرانگیز است.
بااینحال، همین نقش بازتولیدی آموزش در جامعه است که سیستمهای آموزشی را به میدان مهمی برای جنبشهای دانشجویی تبدیل میکند. دانشجویان اغلب برنامهها و سیاستهای آموزشی را بهعنوان ابزاری برای تداوم نابرابریها و بیعدالتیها میبینند. برای مثال، اندیشمندان فمینیست در نسلهای مختلف بهوضوح نشان دادهاند که سیستمهای آموزش عالی با کنارگذاشتن زنان از موقعیتهای مهم دانشگاهی و رشتههای خاص، قدرت پدرسالارانه و امتیازات حاصل از آن را تقویت میکند. باوجود این چالشها، تحلیل دقیق راههایی که جنبشهای اجتماعی برای تغییر و شکلدهی به نظامهای آموزشی استفاده میکنند، بسیارمهم است. در ادامه، چهار مسیر مختلف کنشگری جنبشهای دانشجویی در حوزهی آموزش بررسی میشود.
۱. کنش دانشجویی «درون نهادی» (Intra-institutional)
مسیرهای کنش دانشجویی «درون نهادی» زمانی شکل میگیرند که اهداف جنبشهای دانشجویی از طریق افراد داخل نظام آموزشی مانند معلمان یا اساتید بهطور هدفمند در سیستم آموزشی پدیدار میشوند. این فرایندها زمانی رخ میدهند که کنشگران درونی، مثل معلمان یا دانشجویان، برنامههای جنبشهای اجتماعی را در زمینههای خاص، در سیستم آموزشی تدوین و اجرا میکنند. این افراد بهعنوان واسطهگرانی شناخته میشوند که در میانجیگری و ارتباط استراتژیک بین برنامههای جنبشهای اجتماعی (مانند ضدجنگ، ضدنژادپرستی، فمینیسم و غیره) از یکسو و سیستم آموزشی داخلی از سوی دیگر (مدارس، کلاسها، سخنرانیها و غیره) توانایی دارند. این واسطهگران میتوانند از موقعیت درونی خود در مدارس یا دانشگاهها بهرهبرداری کنند تا برنامههای جنبشهای اجتماعی مختلف را به داخل سیستم آموزشی معرفی و پیادهسازی کنند، مثلاً با ارائهی موضوعاتی مانند عدالت محیطزیستی یا مبارزه با نژادپرستی بهعنوان محتوای آموزشی و پژوهشی.
۲. کنش دانشجویی «بینانهادی» (Inter-institutional)
مسیر کنشهای «بینانهادی» زمانی شکل میگیرد که کنشگران برای دسترسی به نظام آموزشی مستقر، از خارج مرزهای نهادی آن اقدام به فعالیت کنند. این روش بهویژه برای کسانی که حضور قابلتوجهی در داخل نظام ندارند و اغلب بهخاطر هویت یا اهداف رادیکالشان کنار گذاشته میشوند، رایج است. این کنشها معمولاً از سازمانهای جنبشهای اجتماعی در جامعه آغاز میشوند و تلاش میشود تا با نفوذ به سیستم، جایگاهی برای تاثیرگذاری به دست آورند. نفوذ به سیستم آموزشی از دو مسیر اصلی صورت میگیرد: مستقیم و غیرمستقیم. مسیر مستقیم شامل مواجهه و تعامل مستقیم با مقامات آموزشی برای پذیرش اصلاحات است، درحالیکه مسیر غیرمستقیم از طریق ابزارهایی مانند چالشهای حقوقی یا فشارهای عمومی و رسانهای به کار میرود. هر دو مسیر اغلب درهم تنیدهاند. نمونهای از این نوع کنش، مبارزهی تاریخی و جنبش حقوق مدنی سیاهپوستان برای برابری آموزشی و پایان جداسازی نژادی در دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ آمریکا است. نفوذ به یک سیستم آموزشی نژادپرستانه و محافظتشده، به ایجاد اختلال و فشارهای گسترده نیاز داشت.
۳. کنش دانشجویی «بروننهادی» (Extra-institutional)
مسیر کنش «بروننهادی» میتواند شامل فعالیتهایی باشد که خارج از محیط دانشگاه شروع میشود و تاثیر غیرمستقیمی بر سیستم آموزشی دارد. برای مثال، برنامههای آموزشی که بهطور مستقل از دانشگاهها راهاندازی میشوند و به مسائل اجتماعی مانند نژادپرستی و فقر میپردازند، نمونهای از این فعالیتها هستند. این برنامهها معمولاً با همکاری مستقیم دانشجویان و استادان طراحی میشوند که هدفشان درگیرکردن اعضای دانشگاه با مسائل اجتماعی است. این کنشها میتوانند به ایجاد نهادهایی منجر شوند که به دانشگاهها نزدیک هستند و ممکن است بهطور رسمی شناخته شوند یا مورد حمایت دانشگاهها قرار گیرند. برخی از این نهادها در امتداد با فعالیتهای دانشگاهی عمل میکنند و حتی ممکن است از حمایت مادی دانشگاهها نیز بهرهمند شوند. این برنامهها معمولاً زمانی موفقتر هستند که بهعنوان تهدیدی برای مقامات دانشگاهی تلقی نشوند و با برنامههای موجود دانشگاه هماهنگ باشند.
۴. کنش دانشجویی «فرانهادی» (Para-Institutional)
مسیرهای کنش «فرانهادی» به فعالیتهایی اشاره دارند که خارج از سیستمهای آموزشی موجود ایجاد میشوند و به دنبال توسعهی برنامههای آموزشی جایگزین هستند که بهطور موازی و انتقادی نسبت با نظامهای آموزشی مستقر عمل میکنند. این مسیرها معمولاً شامل تاسیس مدارس و برنامههای آموزشی جدید است که با اهدافی مانند عدالت اجتماعی و پایداری محیطزیست همسو هستند. برای دانشگاهها و دانشجویان، مسیرهای فرانهادی میتوانند شامل ایجاد برنامههای آموزشی و پروژههای جدیدی باشند که بهطور مستقل از دانشگاههای موجود عمل میکنند. این برنامهها معمولاً بهگونهای طراحی میشوند که نیازها و واقعیتهای محلی و اجتماعی را در نظر بگیرند و به نقد برنامهها و سیاستهای آموزشی موجود بپردازند. این نوع کنشها اغلب در سیستمهای آموزشی غیرمتمرکز به عرصهی ظهور میرسند، جایی که فرصتهای بیشتری برای تاسیس و اجرای برنامههای جایگزین وجود دارد. بهاینترتیب، در سالهای اخیر، روند غیرمتمرکزسازی در سیستمهای آموزشی به افزایش تعداد چنین برنامههای جایگزین و ابتکارات جدید در دانشگاهها و موسسات آموزشی منجر شده است.
موخره
تجربیات تاریخی اعتراضات دانشجویی در فرانسه، سووتو و پکن نشان میدهد که جنبشهای دانشجویی همواره در تقاطع تاریخ و تحول اجتماعی قرار داشتهاند. این جنبشها که از اعتراضات ضدنخبهگرایانه و مطالبات آموزشی تا مبارزات سیاسی و اجتماعی گسترده را در بر میگیرد، بهعنوان نیروی محرکهی تغییرات بنیادین در جوامع مختلف عمل کرده است. دانشجویان با اشغال فضاهای آموزشی و برپایی اعتراضات خیابانی، بهطور مداوم قدرت و حاکمیت مستقر را به چالش کشیدهاند.
این رویدادها نشان میدهد که نظامهای آموزشی، بهعنوان فضایی برای تربیت و پرورش، نقش دوگانهای در جوامع ایفا میکنند. از یکسو، آنها بهعنوان ابزارهایی برای حفظ و بازتولید نظمهای اجتماعی موجود عمل میکنند و از سوی دیگر، بهعنوان عرصههایی برای چالش و تغییرات اجتماعی مطرح میشوند. مسیرهای مختلف کنشهای دانشجویی، شامل مسیرهای دروننهادی، بینانهادی، بروننهادی و فرانهادی، نشاندهندهی پیچیدگی و تنوع استراتژیهایی است که جنبشهای دانشجویی برای نفوذ و تاثیرگذاری بر سیستمهای آموزشی به کار میگیرند.
تجربههای تاریخی به ما یادآوری میکند که جنبشهای دانشجویی، باوجود چالشهای نهادی و مقاومتیای که با آن مواجه هستند، همواره بهعنوان نیرویی تحولآفرین و کاتالیزورِ تغییر در جوامع خود عمل کردهاند. این جنبشها نهتنها بر ساختارهای آموزشی تاثیر گذاشتهاند، بلکه نقش مهمی در شکلدهی به جنبشهای اجتماعی و تغییرات سیاسی داشتهاند.
منابع:
-
Luders, J. E. (2010). The Civil Rights Movement and the Logic of Social Change. New York, NY: Cambridge University Press.
-
Boren, M. E. (2001). Student Resistance: A history of the unruly subject. London: Routledge.
-
Morris, A. (2007). Naked Power and The Civil Sphere. Sociological Quarterly, 48(۴), ۶۱۵–۶۲۸.
-
Piven, F. F. (2006). Challenging authority. Lanham, MD: Rowman & Littlefield.
-
Tilly, C. (1986). Contentious French. Cambridge, MA: Harvard University Press.