روابط اسراییل و جمهوری اسلامی باوجود تنشهای سهمگین این روزها، حتی ۱۰سال پس از انقلاب بهمن۱۳۵۷، اینچنین زیر سایه سنگین جنگ قرار نداشت. اسراییل تا یک دهه اول جمهوری اسلامی نهتنها تهدیدی علیه موجودیت حکومت ایران نبود، که همکاریهای باورنکردنی میان دو کشور در دوره «روحالله خمینی» وجود داشته است. این گزارش، درباره این روابط کمتر شنیده شده است.
امروز در میانه جنجالهای وقوع یک نبرد احتمالی میان جمهوری اسلامی و اسراییل، شاید کمتر کسی باور کند که روحالله خمینی در دهه ۱۳۶۰ و «مناخیم بگین»، نخستوزیر وقت اسراییل، با میانجیگری آمریکا، یک همکاری باورنکردنی را تجربه کرده بود.
خمینی در آن مقطع جمعی از فرماندهان سپاه پاسداران را که برای نبرد با اسراییل عازم جنوب لبنان میشدند، با تشر متوجه خطر عراق و «صدام حسین» کرده بود: «راه قدس از کربلا میگذرد.» آن زمان شاید افکار عمومی از اهمیت پشت پرده این جمله بیخبر بود.
روابط جمهوری اسلامی ایران و اسراییل که در یک دهه اخیر پر از تنش و تلفات و قربانی بوده، اینک در سالگرد جنگ غزه، در کمترین فاصله با جنگ قرار دارد. جمهوری اسلامی ایران دوبار در کمتر از شش ماه اسراییل را هدف مستقیم موشک قرار داده و اسراییل عملیات حذف و کشتن افراد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نزدیکان جمهوری اسلامی را، حتی در تهران ادامه داده است.
وضعیت بهگونهای است که صدای طبل جنگ بیش از هر زمان دیگری به گوش میرسد. بحران فزاینده روابط، فاصلهای بس طولانی با دوره طلایی همکاری ایران و اسراییل و حمایتهای موثر ایران از فلسطین قبل از انقلاب بهم ۱۳۵۷ به وجود آورده است. بااینحال، مناسبات دو کشور در دهه ۱۳۶۰ در دوره خمینی باوجود تنشهای جدی، امروزه به افسانه شبیه است.
تعارض ایدئولوژیک و اتحاد مخفی همزمان
روابط میان جمهوری اسلامی و اسراییل در دهه ۱۳۶۰، ازجمله پیچیدهترین و متناقضترین روابط بینالمللی در تاریخ معاصر ایران است. با اینکه یکی از اولین اقدامات خمینی پس از سقوط «محمدرضا شاه»، قطع رابطه ایران و اسراییل بود که بهشکل غیررسمی و در سطح کنسولی وجود داشت، اتحادی مخفی از همان ماههای اول بین دو کشور برقرار شد.
شعارهای بنیانگذار جمهوری اسلامی در توصیف اسراییل به «غده سرطانی» که «باید از صحنه روزگار محو شود»، همهجای ایران دیده میشد. در کمتر سخنرانی خمینی بود که حرفی علیه اسراییل زده نشود. «مرگ بر اسراییل»، از همان زمان وارد شعارهای رسمی حکومت، ازجمله در نمازجمعه تهران شده بود، اما باوجود دشمنی علنی و ایدئولوژیک با اسراییل، همکاریهای پنهانی و غیررسمی میان دو کشور، بهویژه در زمینههای نظامی و امنیتی وجود داشت، یا شاید هم اساسا پس از سقوط شاه فورا قطع نشده بود و از طریق واسطهها ادامه داشت.
این همکاریها هرچند در تضاد با مواضع علنی خمینی بود، اما در واقع بهدلیل وجود دشمنان مشترک و منافع استراتژیک مشابه در منطقه شکل گرفت که آن زمان محور آن، صدام حسین رهبر عراق بود.
جنگ ایران و عراق و ضرورت همکاری پنهانی
اسراییل یکی از مهمترین شرکای اقتصادی و نظامی ایران قبل از انقلاب بهمن۱۳۵۷ بود. مظهر این همکاریها، در مراودات بین سازمانهای اطلاعاتی اسراییل با «ساواک» بود که بخشی از آموزش کارکنان و ساختار خود را وامدار متخصصان اسراییلی بود. این همکاری در بخشهای مختلفی ازجمله درباره مسائل عراق و کُردها در شمال آن کشور وجود داشت.
در شهریور۱۳۵۹ که جنگ ایران و عراق با تجاوز گسترده آن کشور به شهرهای ایران آغاز شد، جمهوری اسلامی خود را در خطر جدی حیاتی میدید. خمینی گفته بود که «حفظ نظام از اوجب واجبات است» و برای آن «حتی میتوان اصول دین را تعطیل کرد.» با چنین جهانبینی، همکاری پنهانی خط قرمزی محسوب نمیشد که نتوان آن را شکست.
برای حکومت ایران، اولویت اصلی سیاست خارجی و امنیتی، مقابله با صدام حسین و دفاع از تمامیت ارضی کشور بود. رهبر عراق وعده داده بود که با اوضاع آشفته ایران و هرجومرجی که در ارتش وجود داشت، بهسرعت به تهران برسد. حکومت ایران بهدلیل حمایت خمینی از گروگانگیری در سفارت آمریکا و اشغال آن، همکاریهای نظامی با آمریکا را با تحریمهای آن کشور از دست داده بود. حتی قبل از آن شماری از قراردادهای خرید سلاح و تجهیزات جنگی ازجمله هواپیماهای جنگنده از سوی انقلابیون ایران لغو شده بود.
با تداوم جنگ که ابتدا تصور میشد چند روز بیشتر طول نخواهد کشید، نیازهای تسلیحاتی ایران روزبهروز بیشتر می شد. خمینی در شروع جنگ گفته بود «دزدی آمده و سنگی انداخته و در رفته است»، اما بهسرعت مشخص شد که مساله با شعار حل شدنی نیست.
نیاز به تسلیحات، زمینه را برای شکلگیری همکاریهای پنهانی بین ایران و اسراییل فراهم کرد، اما یک اتفاق عجیب در هفته اول جنگ ایران و عراق رخ داد که زمینهساز یک فرصت بیسابقه همکاری غیرمستقیم نظامی ایران و اسراییل شد.
ائتلاف نانوشته نظامی ایران و اسراییل علیه مرکز اتمی عراق
نیروهای هوایی ایران در هفته اول مهر۱۳۵۹، چند روز پس از آغاز حمله گسترده عراق، در یک عملیات هوایی پیچیده با نام «شمشیر سوزان»، تاسیسات نیروگاه اتمی آن کشور به نام «اوسیراک (تموز)» را که ۴۰۰ تن در آن مشغولبهکار بودند بهصورت محدود بمباران کرد. حمله ایران به مرکز اتمی عراق در حومه بغداد که توسط فرانسه در حال ساخت و توسعه بود، تکمیل پروژه را عقب انداخت.
این حمله بهدلیل برخی از نقصهای فنی، آسیب محدودی به نیروگاه وارد کرد و مهمتر از آن با ناامن کردن آن برای فرانسویها، خطر بهکاگیری آن در جنگ را موقتا از بین برد. جمهوری اسلامی بهشکلی سوال برانگیز این حمله را کماهمیت جلوه میدهد و در اسناد مربوط به جنگ، اشارهای به آن نمیکند. مشابه وضعیتی که اسراییل اکنون با جمهوری اسلامی ایران دارد و از توسعه تواناییهای اتمی و بالقوه نظامی هستهای آن نگران است، از برنامه اتمی عراق هم نگرانی جدی داشت و آن را تهدیدی مستقیم برای امنیت خود میدانست. این منافع مشترک در مهار عراق باعث شد که دو کشور بهطور غیرمستقیم در این زمینه همکاری کنند.
یک سال بعد، اسراییل در عملیات «اپرا» به نیروگاه اوسیراک حمله کرد و آن را بهطور کامل از بین برد. هرچند هیچ سند معتبری از همکاری مستقیم ایران و اسراییل در این عملیات وجود ندارد، اما به احتمال بسیار به نظر میرسد که حمله ایران به این نیروگاه، مشوق اسراییل برای تکمیل عملیات ایران بوده باشد. در واقع، این دو کشور بدون هماهنگی رسمی، به یک هدف مشترک در مهار عراق دست یافتند.
اوج همکاری پنهانی با امید به «تقویت میانهروها» در ایران
مهمترین همکاری پنهانی ایران و اسراییل در دهه ۱۳۶۰، ماجرای «ایران-کنترا» است که البته پرونده آن به «مک فارلین» و «ایران گیت» هم مشهور است. این پرونده زمانی خبرساز شد که اصل آن لو رفت، اما باز هم مسائل مربوط به ایران و آمریکا در آن مورد توجه بود تا موضوع دور از انتظار اسراییل.
در ماجرای ایران-کنترا، «مک فارلین»، مشاور امنیت ملی دولت «رونالد ریگان» با سفر به ایران، توافق فروش سلاح با جمهوری اسلامی را امضا کرد. یک معامله بسیار پرسود که درآمد حاصل از آن را ایالات متحده خرج شورشیان نیکاراگوا علیه دولت مرکزی آن کشور کرد.
درحالیکه جمهوری اسلامی علیه آمریکا و البته اسراییل مواضعی بسیار خصمانه داشت، معامله تسلیحاتی ایران-کنترا به این صورت انجام شد که آمریکا تسلیحات نظامی ازجمله موشکهای ضدتانک و قطعات یدکی هواپیماهای جنگی فروخت، تا برابر آن جمهوری اسلامی از «حزبالله» لبنان بخواهد گروگانهای غربی را آزاد کند. این تجهیزات از مبدا اسراییل به ایران ارسال میشد. محمولهای از تسلیحات خریداری شده توسط ایران، شامل یک هواپیما حامل موشک تاو و هاوگ از تلآویو به تبریز فرستاده شد.
«کیهان» یک سال پس از ارسال محموله از تلآویو به تبریز گزارش داده بود که اسراییل انتظار داشت که پس از ارسال این تسلیحات، مسوول سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در بیروت آزاد شود، اما بهنوشته کیهان او مرده بود و ایالات متحده که از موضوع خبر داشت، به اسراییل اطلاع نداده بود.
تا پیش از سال ۱۳۸۲ تصور میشد که این اولین محموله سلاح بود که از اسراییل به ایران فرستاده شده بود، اما «اکبر هاشمی رفسنجانی» در آن سال به روزنامه «همشهری»، چاپ تهران اطلاع داد که «مک فارلین که به ایران آمد، بنا بود مقدار قابل توجهی سلاح هم بیاورد، اما چند کانتینر قطعات مورد نیاز ما را با هواپیما آوردند. تعدادی موشک هاگ اسراییلی هم آوردند که مدتها در فرودگاه ماند و آنها مجبور شدند پس بگیرند.» هاشمی فقط از بازپس فرستادن این محموله از اسراییل صحبت کرده و هیچ اظهارنظر دیگری مبنیبر رد تسلیحات از مبدا اسراییل ندارد.
دلیل رد تسلیحات اسراییلی همراه مک فارلین در سفرش به تهران را هم، هاشمی رفسنجانی «قیمت گران» آنها توصیف کرده بود. «آنها [آمریکاییها] قطعات مورد نیاز ما را گران حساب کردند. ۵ یا ۶ میلیون دلار اضافه میخواستند. مثلا از رقم ۲۲میلیون دلاری، ما فقط ۱۴میلیون دلار دادیم.»
با لو رفتن موضوع در ایران، آنچه در محور توجه بود، سفر پنهانی مشاور امنیت ملی آمریکا به تهران و فروش پنهانی سلاح تحریم شده آمریکا به جمهوری اسلامی بود، اما این اسراییل بود که نقش کلیدی در این معامله ایفا کرده بود، با امید به اینکه صدام، تهدید امنیتی اول برای اسراییل، توسط ایران سرکوب شود.
تسلیحات ارسالی از اسراییل شامل قطعات هواپیماهای «اف-۴» و «اف-۵» و همچنین موشکهای ضدهوایی بود که با گذشت چهار سال از جنگ، ایران بهشدت به آنها نیاز داشت.
نخستوزیر اسراییل: به ایران لاستیک جنگنده دادیم
علاوهبر ماجرای ایران-کنترا، همکاریهای دیگری نیز در زمینه تسلیحاتی میان ایران و اسراییل وجود داشت. در طول جنگ ایران و عراق، ایران به قطعات یدکی برای تجهیزات نظامی آمریکایی که پیش از انقلاب از آمریکا خریداری کرده بود، نیاز داشت.
در اوایل سال ۱۹۸۰، «مناخیم بگین»، نخستوزیر اسراییل، ارسال لاستیک برای هواپیماهای جنگنده فانتوم و تسلیحات برای ارتش ایران را تایید کرد. در ازای کمکهای نظامی اسراییل، خمینی به تعداد زیادی از یهودیان ایرانی اجازه داد تا ایران را بهسمت ایالات متحده یا اسراییل ترک کنند.
ماجرای ایران-کونترا به همکاری بیشتری بین ایران و اسراییل منجر شد، تا بهبود روابط ایران و آمریکا که مورد نظر ایالات متحده بود. باتوجه به تحریمهای تسلیحاتی، دسترسی ایران به این قطعات بسیار محدود بود.
اسراییل بهعنوان یکی از تولیدکنندگان یا دلالان تسلیحات غربی، این قطعات یدکی را با چراغ سبز ایالات متحده در اختیار جمهوری اسلامی ایران قرار داد؛ در واقع اسراییل کمک کرد تا ایران توان نظامی خود را در مقابل عراق حفظ کند و حتی در مقاطعی، به برتری در مقابل صدام برسد.
گزارش شده بود که شبکهای از قاچاق تسلیحات در اسراییل حتی در دوره «علی خامنهای» و در زمان نخستوزیری «بنیامین نتانیاهو» در اسراییل، یعنی در دهه ۱۳۹۰ هم، تلاشهایی برای ارسال سلاح و قطعات یدکی از طریق یونان به ایران داشته، اما نهایتا موفق نشده است.
همکاری ایران و اسراییل در دوره خامنهای فقط محدود به خریدوفروش نظامی نبود. در آن دوره نفت ایران از طریق یک خط لوله مخفی به اسراییل فروخته میشد؛ این خریدوفروش را یک تاجر سوئیسی با نام «مارک ریچ» تسهیل میکرد.
در دهه ۱۳۶۰، اسراییل علاوهبر کسب درآمد از فروش تسلیحات به جمهوری اسلامی و تامین بخشی از انرژی مورد نیازش، امیدوار بود که از حمایت «میانهروها» در حکومت ایران -که آن زمان هاشمی رفسنجانی در خارج نماد آن بود- بتواند بعد از مرگ خمینی و به قدرت رسیدن احتمالی آنها، روابط بهتری و امنیت بیشتری در منطقه برای اسراییل فراهم کند.
علاوهبر همکاریهای تسلیحاتی دور از انتظار اسراییل با ایران در دهه ۱۳۶۰، گفته میشود که در برخی موارد اسراییل و ایران اطلاعات امنیتی درباره تحرکات عراق و وضعیت نظامی منطقه را با یکدیگر به اشتراک میگذاشتند.
پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷، مرگ خمینی یک سال پس از آن و شروع دوران خامنهای همزمان با تغییرات پیوسته در منطقه ازجمله فروپاشی شوروی، ضعف شدید صدام و سپس ساقط کردن او در عراق، همکاریهای پنهانی میان ایران و اسراییل را خاتمه داد.
جمهوری اسلامی ایران پس از جنگ و همزمان با دوره رهبری خامنهای بر سیاستهای ضداسراییلی خود تاکید بیشتری کرد و با تقویت حمایت خود از گروههایی همچون حزبالله و «حماس»، به دشمنی علنی با اسراییل رو آورد.
«محمدجواد ظریف»، وزیر امور خارجه ایران (۱۳۹۲-۱۴۰۰) گفته بود که «اسراییل از جمهوری اسلامی یک تهدید امنیتی ساخته و ایران هم سر خود را وارد این قاب کرده و میگوید این تهدید من هستم.»
از مقطع شروع حکمرانی خامنهای که اینک ۳۵ سال از آن می گذرد، ایران رفتهرفته به تهدید اصلی امنیت ملی اسراییل بدل شد.افشای برنامه مخفی اتمی ایران در ابتدای دهه ۱۳۸۰، نقطه شروع آن بود و سپس با آغاز اعتراضات در سوریه، و حضور وسیع سپاه در آن کشور و ایجاد پایگاههای متعدد در نزدیکی اسراییل با تکرار تجربه لبنان و حزبالله، مرحله جدیتری از بحران بود.
مقابله مستقیم اسراییل با جمهوری اسلامی در سوریه، روابط دو کشور را وارد مرحله نظامی شدن کرد، تا جایی که امروز به به یک قدمی جنگ رسیده است.
ایران وایر
فرامرز داور