بنگر که یک حکومت دینی بر هبری قشر آخوند و فقیه و طلبه، تبلور دین و تقدس و تقوا، چگونه یک جامعه غنی و ثروتمند، بلحاظ مادی و معنوی را در قعر فقر و تنگدستی و فساد و تباهی غوطه ور نموده است. چه غم انگیز، تحت حکومت آخوندی بگدائی رسیده ایم، به عمق شوربختی و تهیدستی غلتیده ایم. تمامی مردم محروم گردیده اند از مواهب مالکیتی که بر منابع طبیعی، مثل، نفت و گاز دارند، و به دو ساعت خاموشی برق بطور روزانه، محکوم به زندگی در تاریکی گردیده اند. این، بلا بجای خود، باید کمبود گاز و بنزین، بویژه کمبود گاز با نزدیک شد ن فصل سرما هم بدان افزود. این داستان غم انگیز یکی از ده کشور جهان است بلحاظ وجود منابع ثروت بر روی و زیر زمین و در دل کوها.
متخصصان و مجربین، بر آن باور اند که کمبود انرژی، برق و گاز و نفت، آغاز کار است. چون، رفع نیازهای جدید ناشی از افزایش جمعیت را هم سالیانه باید بدان افزود. نیز، باید بخاطر داشته باشیم که نظام با انواع و اقسام بحرانها روی در روی است، از بحران جنگ با اسرائیل گرفته و تارومار شدن نیروهای نیابتی مزدور در غزه و لبنان و یمن و سوریه تا بحرانها گوناگون در درون کشور، همچون کمبود بودجه در تمامی عرصه های تولیدی و تجارتی. برای رو در رویی با این بحرانها، بسرمایه هنگفتی نیازمند است که کمتر حکومتی قادر به تهیه و تولید آن است. البته، جلب سرمایه های خارجی در بیشتر اوقات، در جوامع دیگر، بحشا، پاسخگوی بحرانهای مختلف بوده و نتایج مثبتی هم ببار آورده اند. اما، صاحب کدام سرمایه است که رویای کسب ثروت را در حکومت آخوندی بسر بپروراند؟
اما، بدون تردید، بحران های شدید اقتصادی و مادی نمیتوانند، دامن دین و اززشها و باورهای دینی و فرهنگی، همچنین، دامن روح و روان انسانی را هم نگیرد و بر آن تاثیر نگذارد. چه بحرانهای دائمی، آدمی را نگران و مضطرب و افسرده و نا امید میسازد. ایا، روزی هست در جامعه آخوندی، آنسانی بنام الله بدار ولایت آویران نشود و یا قتل و جنایتی بلحاظ فقر مادی و روانی، تعصب و غیرت به وقوع نپیوندد؟ زندگی در جامعه آخوندی هر روز تلخ تر میگردد و از اینروی بنظر میرسد هر لحظه منفجر شود و خوب و با را با هم یکجا بسوزاند.
در پاسخ به چرایی وضع موجود، آنچه در اینجا دارای اهمیت است شکاف عمیقی ست که جامعه و حوزه های علمیه، مدارس دینی، مراکز تولید آخوند را از هم جدا نموده و در جهت مخالف از یکدیگر حرکت میکنند، شکافی که پیوسته عمیقتر شود. چه، آخوند در گذشته میزید و پیوسته در اندیشه حفظ و بقای وضع موجود است. اگر هم، ازظاهر آخوند، عمامه و قبا و عبای او بگذریم و اندکی به باطن او بنگریم، میبینم که باطن آخوند؛ نیز، شکل گرفته است از تاثیر رجعت بگذشته، رجعت بدوران رسالت و خلافت در خدمت این یا آن باید بود. در حالیکه، نیروهای جوان و پیشرونده، خواهان گسترش جنبش زن ندگی آزادی هستند و جایگزین ساختن این یا آن باید بود با این یا آن شدن بدلخواه خویش آنچه که من میخواهم
چگونه باینجا رسیده ایم شاید بتوان پاسخ را در دیدبگاه آخوند، در کل، بویژه، آخوند خامنه ای یافت. چرا که آخوند نمیتواند ازدیگاهی، بجز دیدگاه اسلام به جهان بنگرد از دبدگاه باور به لا الله الا الله و یا خدایی که بجز آن خدای دیگری نیست؟ بهمین دلیل میتوان گفت که درست است که بلحاظ عینی و مادی، آخوند در زمان حال زندگی را میگذرانند. حال آنکه، آخوند بلحاظ ذهنی در گذشته میزید، در گذشته ای که با رجوع و بر اساس احکام الهی شکل کرفته است، اصل و اصولی که چنانچه از حوزه مذهب یه همآغوشی با ساختار قدرت بپردازد، باسارت و بندگی انسان ختم شود، همچنانکه، در جامعه آخوند ناظر بر سقوط انسان هستیم و هر انچه انسانیست.
در واقع، از آغاز تلاش در بنیانگذاری یک جامعه اسلامی ست که جامعه ما را بمرزهای ویرانی رسانده است. مسلم است که آخوند بلحاظ عینی و مادی در زمان حال زندگی میگذرانند حال انکه آخوند، در کل، بویژه، آخوند خامنه ای، نمیتواند ازدیگاهی، بجز دیدگاه اسلام به جهان بنگرد؟ بهمین دلیل میتوان گفت که بلحاظ عینی و مادی، آخوند در زمان حال زندگی را میگذراند. حال آنکه آخوند بلحاظ ذهنی در گذشته میزید و کلام الهی و علوم فقهی را میآموزد. در نتیجه آخوندی که بقدرت میرسد، باولین اقدامی که دست میزند اندیشه ساختار یک جامعه است بر اساس اصل و اصول و باوری دینی بر خاسته از منشا و ماخذ معتبر دینی، مثل، متن کلام الهی و یا قران مقدس، “احادیث” و یا آنچه از پیامبر نقل گردیده است و افزوده بر آن “روایات” و یا آنچه از امامان بنقل در آمده است.
البته، که باید در انتظار آینده ای باشیم سخت گرفتار در چنگال تاریکی. چنگالی پر قدرت که رهایی از آن زمانی ممکن میگردد که بتوانیم یه راز و رمز 45 سال حکومت آخوندی پی ببریم و پاسخی باین سوال بدهیم که چه شد که ما ایرانیان، از نسل کورش و داریوش بزرگ، تن به 45 سال حکومت آخوندی دادیم که 35 آن را آخوند خامنه ای بر تمام جامعه سلطه افکند و شریعت اسلام، قواعد و مقررت و احکام قرانی را حاکم بر جامعه و “تبعیت” از آنها را اجباری نمود.
در پاین باید افزود که نمیتوان از بحرانها دائمی که دامن جامعه را فرا گرفته، سخن گفت و از بحران جانشینی ولایت فقیهی که بیش از 35 سال بی وقفه بر جامعه سلطه مطلق افکنده است و حرف اول و آخر را بر زبان رانده و میراند، آخوندی که بر کوچکترین امور نظارت دارد، آخوند خامنه ای سخنی بر زبان نراند. مسلم است که یافتن جانشین برای رهبری، همچون وی با قدرتی مطلق و فرا قانونی، امری چندان ساده نیست. گفته میشود که آخوند خامنه ای در سخنانش در نشست مجلس خبرگان، موضوع جانشینی خود را با جانشینی پیامبر اسلام مقایسه نمود که در طی آن، الله خطاب بباورمندان گفته است مبادا بفکر بازگشت بزمان قبل از ظهور به مخیله کسی راه یابد. آیا، اگر پیامبر در جنگ احد کشته میشد، باورمندان پرچم لا الله الا الله را بر زمین مینهادند؟ اکثرا، تحلیلگران بر آن باورانند، آخوند خامنه ای در آن سخنرانی، بیش از هر چیز قصد زمینه سازی را برای جانشینی فرزند خویش در سر میپروراند.
گویا این شعار مردم، مجتبی بمیری رهبری را نبینی. که بسی بسیار محتمل است. اما، اگر مجبی، فرزند آخوند خامنه ای بر جایگاه رهبری جلوس یابد، تردید مدار که خصومت و تضاد نظام با گسترش جنبشی روی در روی میگردد، رهایی بخش بنام جنبش زن زندگی آزادی که تا زمانی که دین بر مسند قدرت حکمرانی میکند، هر آنچه مقدس است در قاموس دین و قدرت، به موهن تبدیل و زمینه را برای عبور از نظام اسلامی فراهم میآورد.
فیروز نجومی
firoz nodjomi
https://firoznodjomi.blogspot.com/
fmonjem@gmail.com