ماهنامه خط صلح – بگذارید ماجرای قطعی برق را از سوریه آغاز کنیم. برای آنان که تحولات سوریه را دنبال نمیکردند، آنچه در یک ماه اخیر گذشت غیرمنتظره مینماید. اما اگر کسی وضعیت سوریه را پس از درگیریهای داخلی دنبال میکرد، به چندین دلیل میرسید که از خودش بپرسد: پس چرا مردم سوریه کار را تمام نمیکنند؟
یکی از نشانگان اصلی این وضعیت که در روزهای اخیر در رسانهها و تحلیلهای مختلف مورد تصریح قرار گرفته است، قطعیهای مزمن برق است. چقدر ممکن است مردمی که دهها سال است شهری زندگی میکنند، روزانه ۲ تا ۴ ساعت برق داشتن را به مدت طولانی تحمل کنند؟ آنهم وقتی تنها چند کیلومتر آنطرفتر، ادلب، تحت حمایت ترکیه برق ۲۴ ساعته دارد. در زندگی شهری، کمبود برق هم میتواند یک دلیل اساسی برای به بنبست رسیدن حکومتها باشد.
احتمالاً اولین تصور ما از قطعی برق، مواجهه با برقی شبانه خاصه در شبهای طولانی زمستان است. البته تجربهی زیستهی مردم ایران از بیبرقی در سالهای اخیر توسعه یافته است. از دورههایی که موتور برق به یکی از نیازهای اساسی زندگی روزمره تبدیل شد تا همین دوران اخیر و قطعی اعلامشدهی برق که ضرورت تنظیم برنامهی زندگی شخصی با برنامهی قطعی ادارهی برق را ایجاد کرد. اما تاثیرات واقعی قطع برق عمیقتر از این حرفهاست.
سالهاست که هیچ ساحتی از صنعت وجود ندارد که بتواند بدون برق به کار ادامه دهد. قطعیهای مکرر برق، خاصه به دلیل تاثیر مستقیم بر امر بهرهوری، صنعت را نه تعطیل، بلکه نیمهجان میکند. درنتیجه تبدیل بخش قابلتوجهی از «مزدبگیران» به «ارتش ذخیرهی کار»، از عواقب فوری قطعی برق یا به بیان دقیقتر محدودیت در تامین برق است. واقعیت این است که کارگران و صاحبان کسبوکارهای کوچک، صدمات جدیتر و عمیقتری از قطعیهای مکرر برق میخورند؛ حتی اگر زیرساختهای صنعتی بتوانند به حیات نیمهجان خود ادامه دهند.
چرا برق میرود؟
خاطرهی کمیاب شدن موتورهای برق به دوران سیاه احمدینژاد برمیگردد. نسل من خوب به خاطر دارد که در سالهای پس از سال ۸۵، ما وضعیت جنگی را تجربه کردیم؛ بدون آنکه جنگی رخ داده باشد. قطعیهای مکرر و طولانی برق در تابستان و کمبود گاز و شکل گرفتن صفهای نفت در برخی شهرها در زمستان. روشن است که کمبود تولید برق در کشور دلایل زیرساختی دارد، اما احمدینژاد نقطهی وصل و تشدید تمام این دلایل بود.
دلایل زیربنایی نزول دائمی نسبت تولید برق به مصرف آن به سالهای پایانی حکومت پهلوی برمیگردد. آنچنانکه از گزارشات سالهای منتهی به انقلاب برمیآید، قطعیهای مکرر برق از حدود سال ۵۰ شروع شده بودند. افزایش یکبارهی جمعیت شهری و آغاز روندی از احداث مراکز صنعتی، بهتدریج شکافی را میان تولید و مصرف برق در کشور ایجاد کرد؛ شکافی که در چهل سال اخیر هر سال رشد کرد. کاهش تولید برق آبی در اثر همسو شدن بحران مدیریت آب با خشکسالی و فرسودگی نیروگاههای حرارتی از یکسو و کمبود سرمایهگذاری در بهروزرسانی فناوریهای تولید برق از سوی دیگر، زیرساختهای تولید برق را در کشور تضعیف کرد. در سمت مقابل، مصرف سرانهی برق در کشور همواره سیری صعودی داشته است.
کمبود هیچ کالایی در هیچ جای جهان، تابعی مکانیکی از عرضه و تقاضا نیست. متغیرهای متعددی وجود دارد که میتواند رابطهی میان عرضه و تقاضا را با وجود ثابت بودن تولیدکننده و مصرفکننده تغییر دهد. از تدارکات آموزشی و فرهنگی- ساختاری برای مدیریت مصرف برق خانگی، تا اعمال تغییراتی موثر بر بهرهوری در مصرف صنعتی برق و البته بازتوزیع تولید در منابع مختلف تولید برق، امکانهایی هستند که میتوانند تاثیرات معینی روی کمبود برق در کشور بگذارند و البته در پژوهشهای مختلف مورد مطالعه قرار گرفتهاند. دقیقاً در همین نقطه است که بحران مدیریت در جمهوری اسلامی، اثر خود را بر خاموشیها هم تحمیل میکند.
درعینحال این خاموشیها تنها منشا داخلی ندارند. بخش بزرگی از نیروگاههای کشور با فرسودگی جدی مواجهاند و اساساً امکان کار با ظرفیت حداکثری را ندارند. گزارشات شرکتهای اورهال نیروگاهی نشان میدهد که تعمیرات و اورهال در برخی نیروگاهها به مرحلهی «وصله و پینه» رسیده است. همین فرسودگی و فقدان تجهیزات، پستهای انتقال برق و همچنین مسیرهای انتقال را هم ناکارآمد و به مراکز هدر رفتن برق تبدیل کرده است. تحریم بهمثابهی مجازات دستهجمعی دهها میلیون ایرانی، اثر خود را در تمام قسمتهای زندگی مردم ایران نشان میدهد و بیبرقی به لحاظ وجوه صنعتی و فنی آن، یکی از عوارض اصلی آن است.
دوران احمدینژاد دوران جمع و تشدید این دلایل بود. کمبود تولید، بحران مدیریت و اثرات تحریم در سایهی حکمت احمدینژادی همزمان تشدید شدند تا آن دوران نهتنها سیاهترین دوران در تامین انرژی باشد، بلکه اثرات زیرساختی جدی بر دورههای بعدی نیز بگذارد.
بیبرقی چه بلایی سر کشور میآورد؟
خاطرات نسل ما از قطعی برق در دههی هفتاد و حتی پاسی از هشتاد، مشتمل بر کورمالکورمال گشتن به دنبال شمع و کبریت است. تجربهای که با عمومی شدن استفاده از تلفنهای همراه، به تجربیات در معرض فراموشی پیوست. اما به هرروی تجربهی بخش بزرگی از جامعه از قطعی برق، به اختلالات موقت در زندگی روزمره محدود میشود. درعینحال روشن است که تبعات و پیامدهای بیبرقی تنها این اختلالات موقت نیست. قطعی برق صدمات جدی بر مشاغل، اقتصاد و حیات اجتماعی میزند.
یکی از عمومیترین مواجهههای بخش بزرگی از جامعه با قطعی برق، تاثیری است که این قطعی بر کسبوکارهای کوچک میگذارد. هرچند در حسابوکتابهای مربوط به تولید ناخالص ملی، کسبوکارهای کوچک تاثیر محدودی دارند، اما تاثیر این کسبوکارها بر اشتغال، تاثیر مستقیم آنها بر زندگی مردم و همچنین نقش آنها در گردش مالی، کسبوکارهای کوچک را به بازیگران بزرگ تبدیل میکند؛ بازیگرانی که ازقضا از اولین قربانیان قطعیهای مکرر برق هستند. توقف فعالیت اقتصادی به دلیل خاموشی و هدر رفتن منابع در کسبوکارهای مرتبط با مواد غذایی یا مواد حساس به تغییر دما، وضعیتی را ایجاد میکند که همزمان با کاهش درآمد، هزینهها افزایش مییابند. بخش بزرگی از کسبوکارهای کوچک همواره روی مرز فروپاشی و تداوم حرکت میکنند و قطعیهای مکرر برق بهسادگی آنها را به آنسوی مرز هل میدهد.
آسیب بیبرقی بر صنایع بزرگ هم کمابیش از همان جنس است. افزایش هزینههای تولید، همزمان با کاهش تولید، صنایع بزرگ را با بحران بهرهوری مواجه میکند. علاوه بر این قطعیهای مکرر هزینههای استهلاک را افزایش میدهد. این چرخه، آسیب مهم دیگری هم به صنایع بزرگ میزند: افزایش هزینهی تولید، عملاً بر قیمت تمامشدهی محصول تاثیر میگذارد و این چرخه پس از مدتی قدرت رقابت را از بین میبرد. نقطهای که در آن صنایع باید میان افزایش قیمت و درنتیجه از دست دادن مشتری و محدود شدن حاشیهی سود، یکی را انتخاب کند.
هرچند با گسترش تعاملات سایبری، حوزههای اقتصادی اکیداً مستقل از اینترنت و فناوری اطلاعات بسیار محدود شدهاند، اما بخشهایی از اقتصاد وابستگی اکید و کاملی به حوزهی دیجیتال و درنتیجه اقل پیشنیاز آن یعنی برق دارند. سادهترین تاثیر بیبرقی بر این حوزه چنانکه روشن است متوقف شدن امکان کار است. اما بیبرقیهای مکرر خطر دیگری را هم به این حوزه تحمیل میکند و آن از دست رفتن دادهها و یا تهدید امنیت دادهها در دورههای قطع برق است.
متغیرهای اقتصاد کلان نقطهای هستند که این آسیبهای جدا از یکدیگر در آن تجمیع میشوند. هرچند در میان آمار و ارقام رعبآور رکود، بیکاری و تورم کنونی، تفکیک نقش قطعی برق چندان میسر نیست، اما روشن است که قطع برق تاثیرات معینی بر هر کدام این متغیرها دارد. بیبرقی بهتدریج، نهفقط چراغها که اقتصاد را هم کمسو میکند.
قطعی برق، در شکاف طبقاتی
بر اساس آمارها، مصرف برق در صنایع ایران، همواره درصد مشخصی بیش از مصرف برق خانگی است. نسبتی که در سال ۱۳۹۴ و برای یک سال تغییر کرد. وزارت نیرو هر سال توازنی میان قطعی برق در مراکز صنعتی و مصرف شهری میسازد. این توازن در سال ۹۴ به نحوی بود که سهم مصرف خانگی برق در مقایسه با مصرف صنعتی چنددرصدی بالاتر رفت. درنتیجه قطعی برق در صنایع بیشتر از سالهای دیگر بود.
من در آن سال در یکی از مراکز بزرگ صنعتی تبریز کار میکردم. بر اساس سیاستِ سپردن تامین نیروی کار به شرکتهای پیمانکاری، که اتفاقاً در آن سالها بهسرعت در حال نیمهخصوصی کردن صنایع بزرگ بود، بخش بزرگی از نیروی کار این کارخانه، طرف قرارداد شرکتهای پیمانکاری بودند. در آن سال وقتی با قطعیهای مکرر برق، تولید و درنتیجه حاشیهی سود و دریافتی شرکتهای پیمانکاری کاهش یافت، این کاهش مستقیماً روی دستمزدها تاثیر گذاشت. این تغییر غیرقانونی و بیمعنا در دستمزدها هم زمینهساز اعتصاب بزرگی شد که بیش از هزار نفر در آن شرکت داشتند. مدیران شرکت در واکنش ابتدا دستمزدها را به میزان قبلی بازگرداندند و در یک پروسهی تدریجی اول سازمانگران اعتصاب را اخراج کردند و بعد هم با توجه به کاهش تولید، بخشی از کارگران را. چند ده نفر از کارگران اخراج شدند و درنتیجه معیشت و حیاتشان با مشکلات جدی مواجه شد، اما کارخانه، مدیریت و شرکتهای پیمانکاری هنوز همانند که بودند.
این مثال مختصری از شکل طبقاتی تاثیر قطعی برق بر شهروندان است. طبقات فرودست در وهلهی اول با از دست رفتن فرصتهای شغلی، اولین بخش جامعه هستند که از قطعی برق آسیب میبینند. اما شمایل طبقاتی تبعات قطع برق به همین محدود نمیشود. حتی قطعیهای اعلامشدهی سالهای اخیر –چنانکه در اخبار آمده—، در مناطق زندگی طبقات فرودست بیشتر و پیشتر از مناطق «بالاشهر» اعمال میشوند. در این چارچوب قطعی برق حتی در سطح زندگی روزمره هم روی طبقات فرودست تاثیر بیشتری دارد.
با امکانات فنی موجود برای تولید برق خانگی، قطعی برق برای طبقات مختلف، عملاً دو مفهوم متمایز است: برای یک سمت شهر، قطعی برق یعنی خاموشی، از دست دادن شغل و مختل شدن زندگی روزمره و برای سمتی دیگر یعنی شیفت کردن از برق شهری به برق خانگی. خاصه در شکاف طبقاتی زادهی منسبات اقتصادی کنونی ایران، این تفاوت جدی و عمیق است.
مسئله سیاسی است
مسئلهی قطعی برق، خاصه به دلیل ابعاد اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایران، حتماً میتواند محل گفتوگو بر سر «چه باید کرد» قرار بگیرد. مسئلهای با این ابعاد تاثیرگذاری را نمیتوان با ترمهایی نظیر «وجه تکنوکراتیک حکومت» توضیح داد. از نسبت بین سوئمدیریت و تحریم در دشوارتر کردن زندگی روزمرهی مردم تا ضرورت مداخلهی موثر اجتماعی در تصمیمات مرتبط با برق، وجوهی از مسئله هستند که ضرورت برخورد سیاسی با مسئله را فریاد میزنند. ما در موضوع قطعی برق با یک موضوع کاملاً سیاسی طرفیم.
درعینحال و فراتر از آن، هم تاثیرات کمبود برق بر جامعه و اقتصاد و هم فقدان زیرساختهای لازم برای تولید برق، نهتنها مسئلهی اینجا و اکنون که مسائل طولانیمدتاند. «ایران»، هم از وضعیت کنونی و هم از تبعات و پیامدهای طولانیمدت آن آسیب میبیند.
دقیقاً در نقطهی پیوند این دو وجه، ضرورت مداخلهگری موثر نیروهای جامعهی مدنی، چه برای اعتراض به وضعیت موجود و چه برای راهیابی برای رفع این وضعیت هویدا میشود. اگر این خاموشیها دامنگیر همهی ماست، برای روشن کردن آن نیز باید خود را سهیم بدانیم.