این‌جا ایران است، مادران داغدارند؛ رنجی در دو سوی میله‌ها

By | ۱۴۰۳-۱۲-۰۲

«زندان هم ببرید، هر جا ما را ببرید، ما از شما نمی‌ترسیم. شما باید از ما بترسید.» این جمله‌ای است که «سکینه محمدی» مادر «ابراهیم کتابدار» از کشته‌های اعتراضات سراسری آبان ۹۸ گفته است. همان‌وقت که جمهوری اسلامی تعدادی از مادران داغ‌دار و دادخواه آن سال را بازداشت کرده بود. دهه‌ها است که به اندازه عمر سرکوب‌گری جمهوری اسلامی، جنبش بعد از جنبش، مادران بیشتری به جمع مادران دادخواه می‌پیوندند, برخی جلوی درهای زندان برای گرفتن خبری از فرزندان خود، برخی با فرستادن پیام‌های ویدیویی و برخی هم پشت میله‌های زندان. هرچه پیش‌تر می‌رویم اما، رنج خانواده‌های زندانیان و کشته‌ها نه فقط به بازداشت و محکومیت بلکه به مرگ آن‌ها هم رسیده است. آن‌ها که دق یا سکته می‌کنند و آن‌ها که به سمت انتخاب مرگ خودخواسته می‌روند.

تنها در هفته اخیر، رنج سه مادر خبری شد، یک مادر سکته کرد و جان داد، دیگری مورد ضرب‌وشتم قرار گرفت و یکی هم در زندان، به سمت مرگ خودخواسته قدم برداشت.

در آخرین نمونه آزار مادران، ضرب‌وشتم «سعادت بایزیدی» منتشر شده است. نیروهای اطلاعات سپاه پاسداران ۲۹ بهمن ۱۴۰۳ با حمله به خانه فعال سیاسی به نام «فرزین توت» که خودش در ایران زندگی نمی‌کند، در «پیرانشهر» مادر و مادربزرگ او را کتک زده‌اند. شش دندان مادر فرزین شکسته است. مادربزرگ فرزین هم که مورد خشونت فیزیکی قرار گرفته، ۸۰ سال دارد.

درست یک روز پیش از این خبر، سکته «رحیمه خاکی‌زهی» مادر «احمد خاکی‌زهی» اطلاع‌رسانی شد. این‌بار در ۲۸ بهمن ۱۴۰۳ نیروهای اداره اطلاعات شهرستان «قصرقند» سیستان و بلوچستان، دو شهروند بلوچ را مقابل چشمان اعضای خانواده‌شان با خشونت بازداشت کردند. مادر احمد که زنی حدودا ۵۲ ساله بود، با دیدن خشونت نیروهای امنیتی علیه فرزندش، همان‌ لحظه سکته کرد و جان داد.

شاید برای افکار عمومی این دو مادر خشونت‌دیده و جان‌باخته شناخته‌شده نباشند و خبر آن‌ها در موج اخبار روزانه فراموش شود. اما اقدام به انتخاب مرگی خودخواسته توسط «ناهید شیرپیشه»، مادر «پویا بختیاری» از کشته‌های آبان ۹۸ تداعی‌کننده رنج مضاعف خانواده‌های زندانیان و کشته‌ها است.

طبق خبری که «مونا»‌، خواهر پویا در توییتر خود منتشر کرد، ناهید شیرپیشه که به جرم دادخواهی خون فرزندش در زندان زنجان حبس است، هفته نخست بهمن ماه، اقدام به انتخاب مرگی خودخواسته کرد. ماموران زندان هم در ازای این اقدام، ناهید شیرپیشه را به انفرادی زندان منتقل کردند و دخترش نوشت که سه هفته از مادرش بی‌خبر بوده است.

مرگ مادران دادخواه و مادران زندانیان اما حکایت‌های تلخی سال‌های پیش را هم به حافظه می‌کوباند. مثل مرگ مادر «آرش صادقی» فعال حقوق‌بشر که وقتی در سال ۱۳۸۹ به مرخصی زندان آمده بود، نیروهای امنیتی به خانه‌شان حمله کردند و با اعمال خشونت، مادر آرش را سکته دادند و او هم جان داد.

مرگ به روش دیگری هم جان مادران زندانیان را گرفته است. مثل مادر «امیررضا (پیمان) عارفی»‌ زندانی سیاسی سابق که وقتی در سال ۱۳۹۲ به همراه همسر پیمان از ملاقات با او به خانه‌شان بازمی‌گشتند در جاده «اهواز» تصادف کردند و جان دادند. نمونه‌ای مرگ‌بار از ظلم جمهوری اسلامی در تبعید زندانیان به شهرهایی غیر از محل سکونت‌شان و رنج و هزینه‌ای که به خانواده‌ها تحمیل می‌شود.

فریاد دادخواهی مادران با پیام‌های ویدیویی 

حال تصور کنید که مقابل تمام رنج‌ها و ظلم‌های حکومتی که معتقدید به ناحق بر شما وارد شده است، فرزندتان را زندانی کرده‌اند و شما این سوی میله‌ها هستید. خبر می‌رسد که فرزند بیمار شما در زندان اعتصاب غذا کرده است. چه می‌کنید؟

۱۷بهمن۱۴۰۳ بود که خبر رسید «مهدی محمودیان»، روزنامه‌نگار و فعال حقوق‌بشر سومین روز اعتصاب غذای خشک خود را می‌گذراند. بعدتر مشخص شد که او در قرنطینه زندان، خون بالا آورده بود و زندان‌بان‌ها ناچار شده بودند او را به بیمارستان منتقل کنند. یک شب پیش از انتقال مهدی محمودیان به بیمارستان، مادرش جلوی دوربین نشست و ظلم را فریاد زد: «تا فردا ظهر اگر بچه من آمد خانه، که آمد. من این‌جا منتظرش هستم. اگر نیامد، من می‌آیم آن‌جا، من را هم بازداشت کنید.»‌

مشکلات بیماری زندانیان و مادران نگران، شاید یاد و حافظه را به سمت «بهنام محجوبی» و مادرش «بتول حسینی» بکشاند. سوم اسفند ۱۳۹۹ بود که بهنام به‌دلیل اهمال‌کاری زندان‌بان‌ها در انتقال به‌موقع او به بیمارستان، جان باخت. بهنام برگه «عدم تحمل حبس» به‌دلیل بیماری پانیک عصبی داشت. همان زمان، وقتی پیکر بهنام در بیمارستان بی‌جان می‌شد، مادران دادخواه دهه‌ها جنایت جمهوری اسلامی در حیاط «بیمارستان لقمان» جمع شدند و بتول حسینی را به‌‌آغوش کشیده بودند. یکی از اعضای خانواده‌های اعدام‌شده‌ کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ گفته بود: «جای مادران خاوران در کنار این مادران خالی‌‌ست.»

دو سال بعد از قتل حکومتی بهنام محجوبی، وقتی که مادرش برای سالگرد بهنام مراسم می‌گرفت، نیروهای امنیتی لباس‌شخصی به بتول حسینی و خواهر بهنام حمله کردند و آن‌ها را مورد خشونت فیزیکی قرار دادند. همان‌وقت بتول حسینی ویدیویی از خود منتشر کرد و گفت: «اگر فکر می‌کنید با این کارهایتان من دست از دادخواهی بچه‌ام برمی‌دارم، سخت در اشتباه هستید. من دادخواه هستم.»

مادران قاب به دست؛ فرزندمان چه شد؟ 

به هر دوران که از حکومت جمهوری اسلامی بنگریم، مادرانی را به یاد می‌آوریم که با در دست گرفتن قاب عکس فرزندان خود، به‌دنبال پاسخی برای پرسش‌های خود بودند، چه آن‌ها که می‌پرسند چرا عزیزشان را کشتند و چه آن‌ها که هنوز به دنبال خبری یا پیکری از عزیزان خود می‌گردند.

شاید نام بردن از «اکرم نقابی» به عنوان سمبل مادران ناپدیدشدگان توسط حکومت جمهوری اسلامی، برای هرکسی که دادخواهی را دنبال می‌کند، همان پرسش را به دنبال داشته باشد: «سعید زینالی کجاست؟» اکرم نقابی از سال ۱۳۷۸ و فاجعه کوی دانشگاه که پسرش را بازداشت کردند، تاکنون به‌دنبال همین پاسخ است.

اما جمهوری اسلامی تاکنون نه‌تنها هیچ پاسخی به این پرسش نداده است، بلکه مادر سعید زینالی را بازداشت و بازجویی هم کردند. مادر و خواهر سعید زینالی در سال ۱۳۸۹ بازداشت، تهدید و با قرار کفالت آزاد شده بودند.

یکی دیگر از مادرانی که تصویر قاب به دست او در حافظه جمعی ایرانی‌ها ثبت شده، «گوهر عشقی»، مادر «ستار بهشتی» است. زنی رنجور که زندگی‌اش از آبان ۱۳۹۱ دگرگون شد. ستار بهشتی، وبلاگ‌نویسی بود که او را زیر شکنجه کشتند و مادرش را بارها مورد خشونت قرار دادند. ماموران جمهوری اسلامی که سوگواری را هم بر خانواده‌های دادخواه ممنوع می‌کنند، حتی در مراسم چهلم ستار بهشتی به خانه آن‌ها حمله کردند و مادر ستار را کتک زدند.

تاریخ مادران دادخواه را می‌توانیم به دوران دیگری هم ببریم. با اعتراضات سال ۱۳۸۸ و شکل گرفتن «جنبش سبز» در اعتراض به نتیجه انتخابات ریاست‌جمهوری، بر جمعیت مادران دادخواه افزوده شده بود. مادرانی که ماموران جمهوری اسلامی فرزندان‌شان را در تجمعات یا زیر شکنجه کشتند.

به عنوان نمونه یکی از این مادران که به جرم دادخواهی به زندان محکوم شد، «شهناز اکملی»، مادر «مصطفی کریم‌بیگی»است. مصطفی کریم‌بیگی را سرکوب‌گران جمهوری اسلامی در «عاشورای ۸۸» به قتل رساندند و مادرش را به جرم پیگیری قتل فرزندش بازداشت و برای هفده روز در سلول انفرادی حبس کردند. بعدتر او را به یک سال زندان محکوم کردند.

گروهی از «مادران عزادار»‌ که فرزندان یا همسران خود را در اعتراضات سال ۸۸ از دست داده بودند، بعد از کشته شدن «ندا آقاسلطان» در جنبش سبز، تشکیل گروه دادند و پس از برگزاری تجمعات اعتراضی و دادخواهانه، دست‌کم ۳۰ نفر از آن‌ها در دی ماه ۱۳۸۸ در «پارک لاله» تهران بازداشت شدند. در آن دستگیری یکی از مادران به بیمارستان منتقل شده بود. هدف آن‌ها ضمن اعتراض و نگه داشتن یاد فرزندان‌شان محاکمه آمران و عاملان قتل حکومتی عزیزان‌شان بود.

ده سال بعد از جنبش سبز، اعتراضات سراسری آبان ۹۸ به راه افتاد و مادران بیشتری داغ‌دار خون فرزندان خود شدند. مادرانی که برای چند سال با تجمع در جمع‌های خصوصی تا خیابان‌های ایران، فریاد زدند که «آبان ادامه دارد» اما اگر پای رنج آن‌ها بشینیم، روایت برخوردهای خشونت‌بارشان غم نافرجامی دادخواهی را سنگین‌تر می‌کند.

از میان «مادران آبان»، تنها در چند نمونه، ناهید شیرپیشه است که همچنان زندانی است. «محبوبه رضایی» و «رحیمه یوسف‌زاده» مادران «پژمان قلی‌پور» و «نوید بهبودی» پس از حبس، راهی تبعید و دوری از وطن شدند. یکی از اتهام‌های آن‌ها در دادگاه «عضویت در گروه مادران کشته‌شدگان آبان ۹۸» عنوان شده بود، مادران جوانی که انگار یک‌شبه تمام موهای سرشان سپید شد و نور از چشم‌هایشان رخت بربست.

‌پرچم دادخواهی؛ از خاوران تا زن، زندگی، آزادی

شهناز اکملی، پیش‌تر در گفت‌وگو با «ایران‌وایر» گفته بود: «پرچم دادخواهی از دهه ۶۰ توسط مادران خاوران افراشته شد و هنوز هم مادران پرچم‌دار دادخواهی هستند.»

پرچم دادخواهی در اعتراضات ۱۴۰۱ به دست مادران دیگری رسید که فرزندان‌شان را در جنبش «زن، زندگی، آزادی» از دست دادند یا عزیزان‌شان به زندان افتادند. انگار تاریخ بود که تکرار می‌شد.

به‌مانند بازداشت و محاکمه «نسرین شاکرمی» مادر «نیکا شاکرمی» نوجوان به قتل رسیده توسط نیروهای جمهوری اسلامی در جنبش ژینا تا احضار «دایه مینا»، مادر «شهریار محمدی» کشته‌شده در «بوکان» و تا «ماه‌منیر مولایی»، مادر «کیان پیرفلک» کودکی که در «ایذه» کشته شد و مادرش برای حفظ پیکر فرزندش به‌دنبال یخ بود، بعدها او را حبس خانگی و مجبور کردند که تمامی صفحه‌های خود را در شبکه‌های اجتماعی ببندد تا بلکه یاد کیان هم به فراموشی سپرده شود.

اما تاریخ گواه است که مادران دادخواه حتی اگر عمرشان به پایان برسد و فرجام دادخواهی را نبینند، حافظه عمومی، آن‌ها را فراموش نخواهد کرد. مثل «مادران خاوران»، مادرانی که چنگ بر خاک قبرستان کشیدند، دست‌هایشان به استخوان‌های پیکرهای عزیزان‌شان رسید، برای سال‌ها خاوران را حفظ کردند و برای برگزاری مراسم سالگرد عزیزان‌شان مورد ضرب‌وشتم و سرکوب قرار گرفتند. حالا خواهران خاوران هستند که طی بیش از سه دهه برای ماندگاری خاوران، تلاش می‌کنند.

ایران وایر
آیدا قجر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *