سقوط بی‌صدا: خامنه‌ای، پایان ولایت فقیه و طلوع نظامیان

By | ۱۴۰۴-۰۴-۱۵

بازگشت خامنه‌ای به صحنه، نه نشانهٔ قدرت، بلکه نماد تزلزل بود. نه‌تنها اعتماد عمومی و مشروعیت سیاسی از میان رفته، بلکه حتی تئوری بقای نظام نیز به‌صورت عینی در حال فروپاشی است. خامنه‌ای برای آنکه بگوید «زنده‌ام»، به صحنه آمد؛ اما همین بازگشت، بیش از هر چیز، گویای مرگ تدریجی یک رهبر، و انقراض آرام یک نظام است. جمهوری اسلامی دیگر نه با مشروعیت، نه با انگیزش، بلکه تنها با ترس زنده است. اما ترس، وقتی همگانی شد، دیگر فلج‌کننده نیست؛ قابل انفجار است.

در تاریخ جمهوری اسلامی، سکوت سه‌هفته‌ای رهبر نظام در برابر بحرانی به بزرگی جنگ مستقیم با اسرائیل و حملات موشکی آمریکا، اتفاقی بی‌سابقه بود. از نخستین لحظات شروع درگیری تا زمان حضور علنی او در مراسم عاشورا، هیچ نشانی از حیات یا واکنش سیاسی یا ایدئولوژیک او در رسانه‌ها منتشر نشد. این غیبت، نه‌تنها شک و تردید درباره سلامت جسمی خامنه‌ای را افزایش داد، بلکه بحران مشروعیت و رهبری را تشدید کرد.

بازگشت خامنه‌ای نیز در قالبی غریب و غیرمعمول رخ داد: نه به‌عنوان فرمانده یا رهبر، بلکه در هیئت «عزاداری خاموش». نه خطبه‌ای حماسی، نه تصویر فرماندهی، بلکه فقط نشانه‌ای برای اثبات زنده بودن. همین حضور، برای بسیاری از ناظران، گویاتر از هر بیانیه‌ای بود: خامنه‌ای در صحنه ظاهر شد نه برای رهبری، بلکه برای انکار مرگ سیاسی خود.

نظامی که از مردم خود بیشتر از دشمن می‌ترسد

درست هم‌زمان با این حضور علنی، فضای داخل ایران با شتاب وارد مرحله‌ای تازه از سرکوب شده است. خیابان‌ها از نیروهای امنیتی، لباس‌شخصی‌ها، و واحدهای بسیجی مملو شده‌اند. اقلیت‌های قومی و مذهبی، فعالان مدنی، روزنامه‌نگاران، هنرمندان و دانشجویان یکی‌یکی دستگیر و ناپدید می‌شوند. اعدام‌های فله‌ای و بازداشت‌های پیشگیرانه، به روال روزمره بدل شده‌اند.

بر پایهٔ تحلیل «Soumia Benmerzoug» در Ici Beyrouth، جمهوری اسلامی پس از ضرباتی که از بیرون خورد، به جای پاسخ متوازن به دشمن خارجی، با شدت به مردم خود یورش برد. او این الگو را با واکنش  خمینی در سال ۱۳۶۷ مقایسه می‌کند: هنگامی که خمینی برای جبران «نوشیدن کاسۀ زهر» و پذیرش قطعنامه ۵۹۸، هزاران زندانی سیاسی را در سکوت به قتل رساند. در هر دو مورد، سرکوب داخلی، جایگزین شکست خارجی شد.

تحلیلگر Ici Beyrouth می‌افزاید : خامنه‌ای در سخنرانی خود تلاش کرد جنگ را «نشانهٔ ضعف دشمن» بنامد و حملات موشکی ایران را «سیلی به آمریکا» جلوه دهد. اما واقعیت‌های موجود خلاف این ادعا را نشان می‌دهند: انهدام بخش‌هایی از تأسیسات نطنز و فردو، ضعف سامانه‌های پدافندی، و اثبات نفوذ عمیق اسرائیل در ساختار اطلاعاتی ایران.

تحلیلگران واشنگتن‌پست، آسوشیتدپرس و پُلیتیکو  این سخنان را تلاشی روانی برای بازسازی نمادین اقتداری دانستند که در میدان جنگ و افکار عمومی فروپاشیده است. وقتی قدرت واقعی از دست رفته، تنها راه بقا، اجرای نمایش اقتدار است.

پایان عملی ولایت فقیه

به گفتۀ تحلیلگر Ici Beyrouth یکی از پیامدهای این بحران، افول آشکار نقش روحانیت در ساختار قدرت ایران است. خامنه‌ای، در عمل، رهبری‌اش را به سپاه پاسداران تفویض کرده است؛ نهادی که هم ساختار امنیتی و اطلاعاتی را در کنترل دارد، هم بخش اعظم اقتصاد کشور را.

سپاه نه‌فقط جایگزین ارتش شده، بلکه امپراتوری اقتصادی، مرزی، رسانه‌ای و امنیتی برای خود ساخته است. اصل ولایت فقیه که زمانی تئوری حکومت دینی بود، اکنون به پوسته‌ای نمادین بدل شده است. امروز آنچه از «رهبر» باقی‌ است، بیشتر به رییس دفتر یک سیستم امنیتی شبیه است تا مرجع یک نظام دینی.

جانشینی، آینده‌ای نامعلوم و بحرانی خاموش

در حالی که خامنه‌ای در سن ۸۶ سالگی قرار دارد و با نشانه‌های زوال جسمی مواجه است، مسئلهٔ جانشینی به یکی از مهم‌ترین بحران‌های آیندهٔ جمهوری اسلامی بدل شده است. گزینه‌هایی مانند مجتبی خامنه‌ای از حمایت نهادهای امنیتی برخوردارند، اما فاقد مشروعیت دینی و مقبولیت اجتماعی هستند.این وضعیت، به نوشتۀ واشنگتن‌پست،  خطر بی‌ثباتی ناگهانی و درگیری درونی را در بالاترین سطوح نظام افزایش می‌دهد.

افول اجتماعی، انهدام روانی، سکوتی که فریاد می‌شود

در چنین فضایی، جامعهٔ ایران به‌شدت دچار افسردگی، اضطراب و ناامیدی شده است. جوانان میلی به مشارکت سیاسی ندارند، نرخ خودکشی و مهاجرت افزایش یافته و نارضایتی درونی به شکل سرخوردگی خاموش بروز می‌یابد.

به تعبیر «دیوید ریگوله-روز»، در ایران امروز، دیگر شور انقلابی جای خود را به یأس خفته داده است. نه خشم انفجاری، بلکه فرسایش روانی و انزوای جمعی. و این دقیقاً همان چیزی ا‌ست که حکومت از آن بیش از هر چیز دیگری باید بترسد: جامعه‌ای که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.

نظامی که نمایش اقتدارش، نشانهٔ پایانش است

به گفتۀ ناظران، بازگشت خامنه‌ای به صحنه، نه نشانهٔ قدرت، بلکه نماد تزلزل بود. نه‌تنها اعتماد عمومی و مشروعیت سیاسی از میان رفته، بلکه حتی تئوری بقای نظام نیز به‌صورت عینی در حال فروپاشی است. خامنه‌ای برای آنکه بگوید «زنده‌ام»، به صحنه آمد؛ اما همین بازگشت، بیش از هر چیز، گویای مرگ تدریجی یک رهبر، و انقراض آرام یک نظام است. جمهوری اسلامی دیگر نه با مشروعیت، نه با انگیزش، بلکه تنها با ترس زنده است. اما ترس، وقتی همگانی شد، دیگر فلج‌کننده نیست؛ قابل انفجار است.
ناصر اعتمادی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *