۱۳ آبان و آنچه بر ایران گذشت, حمید فراهانی

By | ۱۳۹۷-۰۸-۰۹

«میدونی ۱۳ آبان چه روزیه؟»
اگر امروز این پرسش را در برابر هر یک از مقامات جمهوری اسلامی از خامنه ای گرفته تا حسن روحانی و قاسم سلیمانی بگذارید یک پاسخ خواهید شنید: روز شروع تحریم های شدید آمریکا علیه ایران. اگر تا پارسال همین سوال را از همین افراد می پرسیدید، می گفتند: روز اشغال لانه جاسوسی آمریکا. به یک معنی، 13 آبان به نمادی از تاریخ و سرنوشت جمهوری اسلامی تبدیل شده. تاریخی که یک سرش ژست های «رادیکال» ضدآمریکایی دیروز است و سر دیگرش، «ننه من غریبم» دیپلماتیک و «نرمش های قهرمانانه» امروز.

13 آبان 1358 (ده ماه بعد از تاسیس جمهوری اسلامی) بود که یک جریان درون حکومتی تحت عنوان «دانشجویان خط امام» به طور خودجوش (از آن خودجوش های فردوسی پور!) از دیوار سفارت آمریکا بالا رفت و آنجا را اشغال کرد و چند صد نفر را گروگان گرفت و باقی ماجرا….. تا رسید به شروع تحریم های بین المللی، گردن گذاشتن خمینی به قرارداد خفت بار الجزایر و دادن غرامت های سنگین. حالا دیگر سالیان سال است که داستان کنفرانس گوادولوپ و تصمیم آمریکا و اروپا به سرکار آوردن جمهوری اسلامی برای جمع کردن بحران انقلابی سال 57 رو شده و هر نوآموز مکتب سیاست می داند که غربی ها در آن دوره با دو مشکل روبرو بودند. یکم، خطر اختلال در صادرات نفت منطقه و در نتیجه نگرانی از تلاطم در بازار جهانی و تشدید بحران بین المللی؛ دوم، تلاش های رقیب گردن کلفت آن روزشان یعنی شوروی برای نفوذ در مناطق استراتژیک مهم از جمله ایران و خاورمیانه. غربی ها اوضاع را سبک سنگین کردند. برای جلوگیری از ادامه بحران و بی ثباتی و خطراتی که برای شان در بر داشت، تصمیم گرفتند پشت دست نشانده قدیمی شان یعنی شاه و نظام سلطنتی را خالی کنند. تحت فشار ضرورت ها، آگاهانه راه را باز کردند تا قدرت بدست ائتلاف سیاسی واپس گرا و فرصت طلبی بیفتد که دور خمینی حلقه زده بود.

قبل از اینکه خمینی به ایران برگردد، یعنی همان موقع که دولت فرانسه او را با سلام و صلوات پیش خود برد و زیر درخت سیب نشاند و رسانه در اختیارش گذاشت، دو تا قول به آمریکا و غرب داد: جریان آزاد نفت به بازار جهانی را تضمین می کنم؛ جلوی «کمونیسم» را به طور کلی (از کمونیست های قلابی گرفته تا کمونیست های انقلابی) می گیرم. آمریکا و انگلستان روی این قول حساب کردند چون اگر بقیه حواسشان نبود، آن ها خوب می دانستند که خمینی شاگرد همان آیت الله کاشانی است که امتحانش را در حمایت از کودتای 28 مرداد و سقوط حکومت مصدق پس داد. خمینی هیچ وقت ـ حتی در دوران برو بیای کمونیست ها ـ نفرت و دشمنی اش از کمونیسم را پنهان نکرده بود. این چنین بود که او مثل آب خوردن در اولین «انقلاب مخملی قرن بیستم» (به قول دکتر یزدی) به ایران برگشت و حکومت اسلامی اش را تاسیس کرد. اگر آن روزها کسی گوش هوش داشت و دچار نشئگی فوکویی نشده بود می توانست تشخیص دهد که شعر ترانه «بوی گل سوسن و یاسمن آید» را آمریکایی ها نوشته اند و ملودی اش را اروپایی ها ساخته اند.

احتمالا می پرسید اگر اینطور بود پس چرا یک سال بعد، «دانشجویان خط امام» گرفتار شور حسینی شدند و سفارت آمریکا را اشغال کردند؟ آیا خمینی قول و قرارش را فراموش کرده بود؟ خیر. از سال 57 تا به امروز، ریختن جریان نفت به شریان های اقتصاد جهانی حتی یک روز هم قطع نشده است. کمونیست ها و چپ ها را هم که رژیم هر وقت و به هر تعداد که توانسته از دم تیغ گذرانده است. اما چرخ عالم سیاست با این قول و آن قرار، هر چقدر هم که مهم و اساسی باشد، نمی گردد. تضادها و فشارها دائما بر بازیگران صحنه اعمال می شود و به روابط جدید و دوستی ها و دشمنی های پیش بینی نشده پا می دهد. آنچه میان جمهوری اسلامی و غرب گذشته نیز جز این نبوده است. ائتلافی که زیر پرچم خمینی به قدرت رسید از همان روز اول، پر شکاف بود. هر جناح در پی منافع خود بود و در این راه از زد و بند با قدرت های جهانی و قربانی کردن رقیب ابائی نداشت. از طرف دیگر، در روزهای از هم گسیختگی و بی ثباتی بعد از سقوط رژیم سلطنتی، هنوز شور و اراده مردمی خودنمایی می کرد. هر چند خمینی با ایدئولوژی و برنامه واپس گرایانه اش مهر خود را بر حرکت عمومی مردم کوبیده بود اما موفق به مهار همه روندها و حرکت ها نشده بود؛ نیروهای متشکل اپوریسیون حضور داشتند و برای رژیم تازه تاسیس دردسر ایجاد می کردند.

اشغال سفارت آمریکا، به آمریکا و غرب پیام می داد که کدام نیرو در بلبشوی بعد از فروپاشی رژیم سلطنتی زمام امور را در دست دارد و «جامعه جهانی» از کانال چه باندهایی می تواند و می باید منافع و مصالحش را در ایران و منطقه پیش ببرد. در عین حال، خود این حرکت، ابتکار عمل جناح خمینی بود برای تغییر سریع صف آرایی موجود و کنار زدن ملی ـ مذهبی هایی که می خواستند سیاست خارجی جمهوری اسلامی را بدست خود بگیرند و رابطه رژیم جدید را با دنیا (و در راس آن، آمریکا و غرب) خودشان تنظیم کنند.

در روزهای داغ «جنگ سرد» بین بلوک غرب و شرق، اشغال سفارت آمریکا تحقیر سیاسی سرکرده غربی ها قلمداد می شد و فضای مساعدتری برای تبلیغات شوروی و متحدان و طرفدارانش در سطح ایران و دنیا ایجاد می کرد. از نظر دولت شوروی، این فرصت مناسبی هم بود برای ماهی گیری از آب گل آلود بین جمهوری اسلامی و غرب و بافتن رشته های پیوند سیاسی ـ دیپلماتیک با خمینی به اصطلاح ضد امپریالیست.

تا آنجا که به رابطه جمهوری اسلامی با توده های مردم مربوط می شود، اشغال سفارت آمریکا زمینه ای شد برای تصویر سازی از دشمن خارجی و تهدیداتش علیه «میهن و ملت»؛ بهانه و توجیهی شد برای وحدت حاکمان و محکومان جامعه؛ پوششی شد برای پنهان کردن تضاد آشتی ناپذیر میان منافع طبقاتی رژیم اسلامی با اکثریت جامعه زیر هیاهوی ضدآمریکایی. این وسط، نیروهای چپ مخالف رژیم هم که واقعا مخالف سلطه سرمایه داری و امپریالیسم بودند، گیج و خلع سلاح شدند. بعضی شان با حرکت دانشجوی خط امام همراهی نشان دادند و بقیه هم بی آنکه نقشه و برنامه و ابتکار عملی برای دگرگون کردن وضع داشته باشند، فریاد «توطئه توطئه» سر دادند.

مجموعه این شرایط و حرکات و جهت گیری ها باعث شد که اسلام سیاسی واپس گرای خمینی در سطح منطقه و کشورهای اسلامی ـ و حتی فراتر از آن ـ به یک قطب جدید سیاسی در دنیا تبدیل شود و تضاد تازه ای را به تضادهای موجود سیستم جهانی سرمایه داری ـ امپریالیستی اضافه کند. در فضای دو قطبی غرب و شرق و فقدان یک قطب پیشرو و دگرگون ساز، نیرویی تاریک اندیش با ایده ها و ارزش های قرون وسطایی از دل تحولات سرمایه دارانه و در واکنش به این تحولات در گوشه و کنار دنیا سربلند می کرد. این روند، شکل جدیدی از تناقض و کشمکش و درگیری بین نیروهای ضدمردمی و قدرت های جهانی را به میدان می آورد. خمینی نه اولین نماینده اما موفق ترین نماینده این نیروها بود که توانست با استفاده از قدرت سیاسی، پرچم مذهبی ـ پوپولیستی «ضد غربی» را با ادعای استقلال از نظام حاکم بر دنیا و تحت شعار «نه شرقی نه غربی» بلند کند و یک موج فراـمرزی به راه اندازد.

از آن روزها چهل سال گذشته است. با زندان و سرکوب و کشتار دهه خونین 1360؛ با جنگ خانمانسوز هشت ساله با عراق؛ با تماس های پنهانی رونالد ریگان با جمهوری اسلامی و سفر افشا شده مک فارلن به ایران؛ با سیاست های «سردار سازندگی» و فربه شدن سرداران سپاه از خون مردم و غارت کشور؛ با ظهور اصلاح طلبان فریبکار و «گفتگوی تمدن ها» در خارج و قتل های زنجیره ای در داخل؛ با همراهی نظامی ـ امنیتی رژیم اسلامی و ائتلاف آمریکا علیه القاعده و پاداش فوری جرج بوش پسر به خوش خدمتی ایران با قرار دادنش در لیست «محور شرارت»؛ با پنهانکاری هسته ای از این طرف و تحریم هسته ای از آن طرف؛ با زرنگ بازی های احمدی نژاد در سازمان ملل و دانشگاه کلمبیا و همزمان مذاکرات پشت پرده با دولت اوباما؛ و با ماراتن مذاکرات برجام و خنده های مشمئز کننده ظریف و تشویق های جان کری که دست آخر، کابینه جدید فاشیست های ترامپی آمد و کاسه کوزه شان را به هم زد. و حال داریم می رسیم به 13 آبانی که دیگر کسی حالش را ندارد از دیوار سفارتخانه ای بالا برود یا بتواند سر امت همیشه در صحنه را با «انقلابی بزرگتر از انقلاب اول» شیره بمالد. حالا دیگر مدافعان حرم هم زیر شلاق سقوط ارزش ریال و هشدارهای اروپا و اندرزهای روسیه و تنگ تر شدن حلقه محاصره وابستگان و متحدان منطقه ای آمریکا و موشک های اسرائیل، مجبورند ماست ها را کیسه کنند و پاورچین پاورچین صحنه را خالی کنند.

داریم می رسیم به 13 آبانی که مقامات جمهوری اسلامی را به فکر تجدید و تشدید تحریم های آمریکا و پیامدهای احتمالی آن می اندازد تا چیزی دیگر. 13 آبانی که برای نسل های حاضر در بحران انقلابی 1357 به نمادی از بیداری و مقاومت نوجوانان و جوانان در برابر حکومت نظامی روزهای آخر محمد رضاشاه تبدیل شد و نامش را «روز دانش آموز» گذاشتند. اما جنایات و تبهکاری های بی حساب جمهوری اسلامی، آن 13 آبان را هم از ذهن جامعه پاک کرد. اگر اشتباه نکنم یکی دو سال پیش، فیلم کوتاهی به طنز در شبکه های اجتماعی در مورد تظاهرات حکومتی روز 13 آبان به اشتراک گذاشته شد. این فیلم احتمالا بخشی از راش های یک گزارش پخش نشده صدا و سیما مرکز خوزستان است که یکی از کارمندان رند سازمان به بیرون درز داده است. دختر گزارشگر جوان با میکروفنش سراغ یک پسربچه دانش آموز ده دوازده ساله عرب خوزستانی می رود و از او می پرسد: «میدونی امروز چه روزیه؟» او جواب می دهد: «13 آبان روز دانش آموز». گزارشگر ادامه می دهد: «میدونی این روز یادآور چه واقعه تاریخیه؟» دانش آموز هاج و واج جواب می دهد: «شهدا»! گزارشگر در حالی که پشت به دوربین دارد سعی می کند جواب صحیح را با حرکت دهان و لب به او برساند. اما دانش آموز که کلمات را بریده بریده و نامفهوم شنیده، این بار پاسخ جالب تری می دهد: «روز جاسوسی حضرت انقلاب»!

نخندید! خیلی حقایق در این جواب کوتاه فشرده شده است. هم شکست کامل چهل سال تبلیغات رسمی و بمباران سیاسی شبانه روزی رسانه های حکومتی؛ هم شکاف عظیم میان نسل سوم دوران جمهوری اسلامی با تاریخ و تاریخ سازی رژیم. این به هم آمیزی طنزآلود، تناقض میان گفتار و کردار جمهوری اسلامی را تجسم می بخشد و به توطئه ها و فریبکاری های «حضرت انقلاب اسلامی» نیشخند می زند. به هر حال، ورق خوردن این برگ از دفتر تاریخ که با حذف جمهوری اسلامی رقم خواهد خورد قطعی به نظر می رسد؛ البته با تناقض ها و توطئه ها و فریبکاری های تازه تر.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *